سالهاى بسیارى است
که از پیوند میگوییم
دههها و قرنهاى دورى است
که آرمانهاى انسانى را
در بیت بیت گفتهها
و نوشتههایمان
تکرار کردهایم
اما
این چگونه است
که بهشت را
تنها
در کتابها مییابیم
و در آرزوها
و در تصورات؟
……….
قسمتى از شعر به پیروان قطعهى ١۶، کتاب “به پیروان”، اثر سپهرداد گرگین
سپهرداد گرگین: جامعهى امروز ما در یک بحران عمیق اجتماعى به سر میبرد. در یکسو درصدى کوچک از باندهاى مذهبى-مافیایى اما متشکل و منسجم به دور محور حفظ کلیت نظام، تا بن دندان مسلح و در حمایت کامل از طرف سرمایهداران و غارتگران خارجى و در سوى دیگر اکثریتى کلان اما پراکنده و آفتزده به هزار و یک بلا و آسیب اجتماعى.
براى از بین بردن این نظام و سیستم فاسد و براى جایگزین ساختن جامعهاى مبتنى بر اصول انسانى که لایق انسان قرن ٢١ باشد و آرمانهاى دیرینهى بشریت را که همانا آزادى به مفهوم مطلق کلمه، استقلال از دخالتهاى بیگانگان، عدالت اجتماعى در گستردهترین مفهوم آن و در نهایت خوشبختى و شادى و بهروزى را به منصه ظهور برسانیم، به یک نیروى عظیم، مصمم و آگاه اجتماعى نیاز داریم. سوالى که در برابر ما قرار دارد این است که چه باید کرد تا این تودهى پراکنده را حول این خواستهها آگاه کرد، متشکل ساخت و سازماندهى کرد؟
در این مقاله من سعىام بر این است تا به قسمتى از این سوال که مربوط به ما روشنفکران میشود بپردازم و مختصرى در رابطه با تاثیرات روانشناختى آن بر روى جامعه توضیحاتى بدهم. مسلم است که امر آگاهسازى باید در جهت ارتقا خواستهاى مطالباتى مردم باشد و روشنفکران در هر کجا که کار و زندگى میکنند باید این خواستهها را در هر سطحى که باشند به مراحل بالاتر سوق بدهند. هیچ فرمول مشخصى را نمیتوان در این رابطه از پیش تعیین کرد چرا؟ چون که خواستههاى مطالباتى اقشار، گروهها و طبقات مختلف مردم در سطوح مختلفى در سطح جامعه در جریان است و تنها باید یادآور شد که فعالین این جنبشها باید راهکارها و شیوههایى را بیابند (با تحلیل مشخص از شرایط مشخص خودشان که در آن قرار دارند) تا بتوانند این خواستههاى اقتصادى را با خواستههاى سیاسى گره بزنند و تعمیق ببخشند. اما روشنفکرانى که مستقیما در تماس با اقشار جامعه در درون ایران قرار ندارند و عمدتا در خارج از کشور به سر میبرند چه میتوانند انجام دهند علىالخصوص که چشم مبارزین و روشنفکران درون به آنها دوخته شده است؟
اکثر مبارزینى که در انقلاب ١٣۵٧ خورشیدى در ایران فعال بودند به یاد میآورند که چگونه خمینى با فریب دادن مردم و عمل نکردن به قولهایى که به آنها داده بود مبنى بر آزادى کمونیستها و از بین بردن زندانها و نبود زندانى سیاسى و آوردن رفاه اجتماعى چه ضربه سنگینى از نقطه نظر روانشناسى اجتماعى به مردم وارد آورد، و بیگمان این یکى از دلایل عدم اعتماد تودهها و مبارزین فعلى است به یکدیگر که هنوز سایه سنگین این فریب ملى در اذهان تودهها وجود دارد. از طرف دیگر با فروپاشى اردوگاهِ به اصطلاح سوسیالیسم که به هیچ عنوان سوسیالیسم نبود و ضربه خوردن نام کمونیسم و سوسیالیسم و تبلیغات روزمره، مستمر و سیستماتیک دستگاههاى امپریالیستى و سرمایهدارى جهانى براى از بین بردن آمالها و آرزوهاى دیرین انسانى در جهت دستیابى به دنیایى بهتر و انسانى، این شک و دودلى را در مردم عادى تولید و بازتولید میکنند که عدم اعتماد تودهها نتیجهى تبعى آن است. حال این سوال چه باید کرد را مشخصتر و ملموستر میسازد. منِ نوعى از خود سوال میکنم چه تضمینى وجود دارد که اگر مثلا شوراى ملى مقاومت یا حزب کمونیست کارگرى یا طرفداران حکومت پادشاهى و یا… هرکس دیگرى که بر سر کار آمد، زندانى سیاسى نداشته باشد، آزادىها را محدود نکند، کشت و کشتار راه نیاندازد و دوباره آش همان آش و کاسه هم همان کاسه نباشد! ما یک بار در روز روشن چنان فریبى خوردیم که به گمان من نباید هرگز از یادمان برود. چگونه میتوان آیندهى روشن را تضمین کرد؟ این آن چیزى است که به اعتقاد من به گلوگاهِ بنبست سیاسى امروز تبدیل شده است و من در اینجا سعى بر آن دارم که راهحلى عملى براى آن بیابم.
هنگامی که تاریخ قرن بیستم را ورق میزنیم، انقلابات متعددى را مشاهده میکنیم که همگى در یک موضوع مهم با یکدیگر اشتراک دارند و آن هم شکست آنها است. انقلاب اکتبر، انقلاب چین، انقلاب الجزیره، انقلاب ویتنام، دو انقلاب ایران، و… بسیارى از این انقلابات حتى قدرت سیاسى را براى مدتهاى طولانى در دست انقلابیون قرار دادند اما چه شد تا این انقلابات تعمیم نیافتند، عمق پیدا نکردند و عرصههاى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را به طور کامل نتوانستند در نوردند و عاقبت به شکست انجامیده و ایدهآلها و آمالهاى انسانى را به منصه ظهور نرسانیدند؟
در بررسى و تحلیل نهایىِ تمام این انقلابها میبینیم که قدرت به مرور در دست عده و گروهى، محدود و متمرکز گردیده و در راستاى سیاست و امیال آن عده بسط و توسعه یافته بود. اکنون ملاحظه میکنید که چه باید کرد به دو سوال منتهى میگردد. اول این که چه باید کرد تا این نظام عقبافتاده، مرتجع و ضد انسانى را از میان ببریم و دوم و مهمتر این که چه باید کرد تا قدرت از دست مردم خارج نگردیده و به صورت متمرکز در دست عدهاى محدود درنیاید؟
در مورد چه باید کرد اول، یعنى از بین بردن و نابودى سیستم و وضع موجود تنها و تنها راهِ عملى همانا به صحنه آوردن نیروهاى وسیع مردمى است؛ اما چگونه این همه نیروى مختلف را میتوان حول یک سرى مسایل مشخص جمع نمود؟ به اعتقاد من نیروهاى معتقد به براندازى تمام و کمال این رژیم در چند موضوع خاص و مشخص اشتراک نظر دارند، اولین قدم پیدا کردن نقاط اشتراک آنها است. بنابر برداشت از نوشتهها و سخنرانیها و گفتهها و خطوط مطرح شده از طرف جریانات مخالف رژیم جمهوری اسلامی من به این نقاط رسیدهام که در همه به نوعی و زبانی مشترک بودهاند!
این نقاط و یا موضوعات کداماند:
١- براندازى رژیم جمهورى اسلامى با تمام جناحها و باندهایش و کلیت نظام.
٢- تضمین آزادى تمام زندانیان سیاسى.
٣- تضمین آزادى کامل احزاب، سازمانها، گروهها، انجمنها، اتحادیهها، اصناف و شوراها در جهت تشکیل و شرکت در امور اجتماعى.
۴- تضمین آزادى بى قید و شرط بیان، مطبوعات، رسانههاى صوتى و تصویرى و مدیاى ارتباط جمعى.
۵- تشکیل فورى شورایى مرکب از نمایندگان احزاب، سازمانها، گروهها، انجمنها و روشنفکرانى که با این نظام مبارزه میکنند و هیچگونه همکارى با این نظام نکردهاند براى گرفتن موقت قدرت سیاسى و معرفى به جهان براى به رسمیت شناختن آن به عنوان نمایندگان موقت مردم در این مرحله از انقلاب.
۶- جدایى کامل دین از سیاست.
٧- به رسمیت شناختن اعلامیهى جهانى حقوق بشر به عنوان حداقلِ برنامههاى اجتماعى و کارىِ شوراى موقت رهبرى.
٨- لغو حکم اعدام.
٩- تضمین برابرى کامل حقوقی – اجتماعی بین زنان و مردان، ملیتها و اقوامى که در ایران زندگى میکنند، اقلیتهاى مذهبى، غیرمذهبى و ضدمذهبها.
١٠- تمام تصمیمگیریهاى مهم اقتصادى و اجتماعى (حتى در زمان و دورهى شوراى موقت رهبرى) باید توسط مردم و با دخالت مستقیم مردم به توسط ارگانهاى انتخابى مردم صورت بگیرد و این که هیچچیز از هیچکس نباید پنهان بماند، که قراردادهاى نفتى و تجارتى و خریدهاى دولتى از آن جملهاند.
١١- تضمین تعهد به موارد دهگانهى بالا و امضا براى اجرا قبول و انجام این موارد.
به اعتقاد من این موارد دهگانه ستون اصلى و پایهى خیمهى یک تفاهم ملى براى همهى ما در شروع کار مشترکمان میتواند باشد.
اگر این موارد به معرض دید و قضاوت نیروهاى صادق و فداکار اپوزیسیون برسد و رسما به آنها ابلاغ گردد تا در ظرف مدت محدودى به آن پاسخگو باشند؛ اولا مشخص میگردد چه کسانى در خط و خدمت مردم هستند و دوما ما یک سند معتبر به آیندگان دادهایم که بدانند چه کسانى دلسوز بودهاند و چه کسانى سنگانداز و کارشکن. باید از منم منم گویى دست برداشت که بله پدران ما چه بودهاند و چه کردهاند و به جهان و مردم متمدن دنیا ثابت کرد که ما از حداقلهاى حقوق انسانى آگاهیم و به دنبال حق و حقوق خود به تمام و کمال هستیم و همچنین به آیندگان گوشزد نماییم که ما مشتى حرافِ بىعملِ راحتطلب نبودهایم.
اما در موردِ چه باید کرد بعدى براى تضمینِ تعمیق انقلاب و جلوگیرى از شکست آن در مراحل (فازهاى) بعدى انقلاب و عدم تمرکز قدرت در دست گروهى و تعدادى معدود اجازه بدهید به طور مفصل در مقالهى بعدى با شما سخن بگویم.
در پایان اجازه بدهید تا مکنونات قلبىام را که در این قطعهى شعرم آوردهام به شما و آیندگان تقدیم کنم.
آخرین وداع
حنجره دریدم
و خویش را
به هزاران روایت
براى تنهایى قلبتان
به حسِ نمناکى مِه
و سرودِ برخاستنِ از خاک
پیوند زدم
دریغا
که مرا
حنجرهاى فراخ میباید
و فراختر
چشمى
که این همه زیبایى را
نادیده نگذارم
و بر لبخندِ ساده و غمگنانهِتان
بدرود نگویم.
با تقدیم احترام به مردم خوب و دردمند کشورم ایران
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاههای مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی به دموکراسی است.