مقدمه:
مستند سازی دادگاه نوری دراستکهلم،برای امردادخواهی جان عاشق زندگی و آرمانخواه و تحول طلب، میتواند شکافی را که برای بازشناسی جنایات دهۀ ۶٠ بین نسلهاست کمتر کند و آنرا به پهنۀ جامعۀ ما باز شناساند!
دادخواهی نوعی پاسداشت زندگی هم است،زندگی جاری وساری دربرابردنیای مرگ پرستان و فرهنگ مرگ اندیش حاکمیت سیاه اسلامی ایران!
تیراژچاپ کتاب در خارج کشور برای بیش از ۶ میلیون ایرانی ساکن خارج در بهترین حالت بین ۵٠٠ تا ١٠٠٠جلد و برای جمعیت ٨۵ میلیونی ایران از این هم کمتر شده است که خود قطرهایست در دریا…. کتب چاپ خارج به درون جامعه راه نمیبرد و خاطرات زندانیان سیاسی، یعنی شاهدان عینی رها شده از کشتار دهۀ شصت زندانهای سراسر کشور و سلسله اسناد منتشره نیز اغلب درخارج کشورنوشته وبه چاپ رَسیده است، طرفه آنکه خوانندگان داخل بعد از فراگیری اینترنت، به بخشی از آن دست یافتند و نسل جدید هم در بازار مکارۀ شبکههای اجتماعی، به ندرت سراغ خواندن فایلهای PDF رفته و اغلب به دلیل وجود سانسور مطلق حقیقت تاریخ در نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، از دریافت و خواندن آن محرومند… .
جلسات بازجویی حمید نوری (عباسی) در ماه آذر در دادگاه استکهلم حادث شد. چه قرابت دیرینی است در پس همۀ جنایتهای آفریده شدۀ شاه و شیخ در آذر ماه که دادخواهی همۀ این جنایات در تاریخ معاصر کشورمان تا به امروز بدون پاسخ مانده است.
به گمان من دادخواهی در ایران فصلهای گوناگونی دارد و دادگاه حمید نوری (عباسی) در استکهلم تمرین بزرگی است که شناختن جزئیات آن به حافظۀ فراموش شدۀ ما تلنگر میزند. پس خوب است جزئیات آنرا بشناسیم و یادمان نرود در همین ماه، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، این صاحبان کتاب و قلم و سرمایههای جاویدان دفاع از حرمت آزادی بیان و اندیشه را در سال ۱۳۷۷ از خانوادهشان و اهالی قلم و تمام جامعۀ ما دزدانه کندند و تن پُرنفس هر دوی آنان را در بیابانی پرت و دور افتاده بردند و با مفتول سیمی یا طنابی به دورگردن شان حلقه کردند،توگویی دیگرتمام شد ودنیای مرگ اندیشان به کام شد!
به عبارتی سلسله قتلهای زنجیرهای سیاسی در ایران و آنچه در آذر سال ۱۳۷۷ رُخ داد، برای اهل نظر، برای زخم خوردگان و آگاهان به آنچه در چند دهۀ اخیر در این سرزمین بلازده میگذرد، هیچ تازگی نداشت و فقط مایۀ شگفتی کسانی شد که تاریخ را در حافظۀ خود دربست به تعطیلات ابدی فرستادهاند. شک نباید داشت که مرگ پرستان همواره انکار میکنند و دادخواهی را به هیچ میگیرند. همچنان که در دادگاه استکهلم، مرگ برای حمید نوری (عباسی) کسب و کاراست و دربرابردادخواهی و گرامیداشت زندگی که برای ما مایۀ حیات است، وجود ما را که طرف زندگی هستیم و برای آفرینش زیباییهای آن میرزمیم! انکار میکند. از همین روست، ما داد خواهیم این بیداد را!
برپایۀ زمانبندی دادگاه، قرار بود که در آذر ماه، طی چهار جلسه بازپرسی از حمید نوری و دفاعیۀ اودربرابرکیفرخواست دادستانی شنیده شود.امانوری با کش دادن و درازگوییهای خود چهار جلسه را به شش جلسه کشاند و موارد بعدی به فوریۀ سال آینده منتقل گردید.
تلاش کردم در شش پردۀ این یادداشت، به وارسی شش جلسۀ بازجویی او بپردازم، تا اندکی از دنیای وارونهانگاری و انکار مطلقاش، ازآنچه برنسل ما رفته و او باید بتواند به عنوان زبان آن دستگاه عظیم آدمکشی جمهوری اسلامی و یکی از دست اندرکاران آن همه جنایات صورت گرفته اعتراف کند را افشا کنم. نه فقط برای امروز و میلیونها ایرانی و و دادخواه دربرابرحکومت جمهوری اسلامی،بلکه برای میلیونها فرزندان این سرزمین مان که درراهند و روزی براین خاک زندگی خواهند کرد. تلاشم برآنستکه شش جلسۀ بازجویی او را مستند نمایم تا پرده از این راز مگوی برداشته شود.
پردۀ اول:
حمید نوری (عباسی) در بازجویی اول، سه شنبه ۲۳ نوامبر برابر ۲ آذر ۱۴۰۰
حمید نوری در بازجویی اول سه شنبه ۲۳ نوامبر برابر ۲ آذر ۱۴۰۰ با برهم زدن روال تاکنونی دادگاه و حذف وکلای خود در معرفیاش واعلام این نکته به رئیس دادگاه: «من امروز تمام روز خودم صحبت میکنم» نشان داد به وکلای خود هم خیلی اعتقاد ندارد.
خود را نمایندۀ ملت ایران خواند و با نعل وارونه زدن نشخوارگونه به زبان مبالغه آمیزی گفت: « …تشکر اول از پروردگارعالم بخاطر سلامتی جسم و روح و روانی که به من عنایت فرموده و من را انتخاب کرده بعد از ۳۳ سال نماینده ملت ایران باشم و به این همه دروغ، افتراق و تهمت نسبت به ملت ایران جوابگو باشم…» و افزود: «من دو خانواده دارم و خانوادۀ دوم من ملت ۸۵ میلیونی ایران عزیزاست. چه کسانی که در ایران هستند، چه کسانی که در خارج از کشورهستند… ۸۵ میلیون ایرانی با شرف و عزتمند».
حمید نوری (عباسی) در این روز آب پاکی را روی دست دادگاه و کیفرخواست دادستانی ریخت و منکر همۀ اتهامات شد: «من برای دفاعیه خودم یک اسمی انتخاب کردم که کلمه به کلمهاش معنی دارد… البته اسمش کمی طولانی است و افزود:«نگاهی دیگر و نگاهی متفاوت اما واقعی و واقعبینانه، همراه با دلایل قوی و مدارک و مستندات معتبر، دربارۀ یک نمایشنامه یا یک داستان سراسر تخیلی، خیالی و توهمی، ساختگی و پوشالی، دروغین و غیر واقعی، جعلی وغیر مستند، به نام کشتار ۶۷ و یا قتلعام زندانیان سیاسی و یا اعدامهای سال ۱۳۶۷ در زندانهای ایران، از زبان یکی از افرادی که نامش به هر دلیلی در این پروژه و یا این داستان، یا این نمایشنامه سرتاسر مضحک، مسخره و تهوعآور آمده است: یعنی، من، حمید نوری معروف به حمید عباسی از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۷۲ در زندان اوین، تهران – ایران… والسلام حمید نوری در دادگاه استکهلم، سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ شمسی… »
حمید نوری با این نام گذاری بر دفاعیۀ خود، به عبارتی کیفرخواست دادستان و دفاعیات وکلای مشاور، و اظهارات شاکیان و شاهدان و خانوادهای خاورانی و دادخواه را در پیوست کلماتی مترادف از قبیل: «داستان سراسر تخیلی، خیالی و توهمی، ساختگی و پوشالی، دروغین و غیر واقعی، جعلی و غیر مستند» تماماً «مضحک»، «مسخره» و « تهوع آور» و «جعل تاریخی» نام نهاد و مدعی شد «کار بسیار سختی برعهده دارم» و گفت: «حالا من طی ۴ روز باید به سی و سه (۳۳) سال جعل تاریخی پاسخ دهم …» و گفت: «اما من در این دادگاه غوغا خواهم کرد و کاری خواهم کرد که پروندۀ این حرفها پس از ۳۳ سال برای همیشه بسته شود…» این ادعاهای عباسی از دادگاه در واقع سیگنالهای سرراستیست که او به سران جمهوری اسلامی میفرستد!
با وجود انکارهمۀ حقایق اما حمید نوری (عباسی) در اولین جلسۀ بازجویی و اظهارات آزاد خود در اولین روز بازجویی دو بار خود را «حمید عباسی» معرفی کرد و در واقع «هویت» خود را پذیرفت و گفت: «او به اعتبار نام (حضرت عباس) عنوان «عباسی» را بر خود نهاد» و به تفصیل اظهار داشت: «من ۱۸ اسفند ۱۳۶۱ به استخدام دادستانی انقلاب اسلامی تهران درآمدم… همان روز اول من را فرستادند به بند و گفتند نگهبان باش… گفتند که اگر خواستی یک اسم هم برای خودت انتخاب کن! من گفتم حضرت عباس را خیلی دوست دارم. به من بگویید عباس…» و این درحالیستکه او در زمان بازداشت منکر نام «عباسی» شد، اما وقتی که تلفن دستیاش رمزگشایی شد، تمامی پیامکهای او به این و آن با دو امضای نوری و عباسی بود؛ مدرکی که برای پلیس و دادستانی، غیر قابل انکار بود. این شد که در صحن دادگاه به حضرت عباس متوسل شد و پذیرفت.
واین نکته را مهدی اسحاقی به عنوان هشتمین شاکی و شاهد دادگاه محاکمۀ حمید نوری (عباسی) در استکهلم در روز پنجشنبه ۲۵ شهریور برابر ۱۶ سپتامبر در اظهاراتش گفته بود؛ او در ایران زمانی که در زندان بود، اولین فردی بود که «هویت حمید عباسی» را به عنوان «نوری» شناسایی کرد.
نوری (عباسی) اشتغال به دادیاری در اوین را نیز پذیرفت و فعلاً به زندان دیگری تن نداده است. گفت: « …در زمان کارش در زندان اوین به “زندان رجاییشهر” هم رفت و آمد داشته. او گفت که اساساً در ایران زندانی به نام “زندان گوهردشت” وجود نداشته و نداردواگرشما به یک نفر در ایران بگویید زندان گوهردشت کجاست؟ به شما میخندند…» حمید نوری کارخود را طی سالهای دهۀ هفتاد در دادیاری پایان یافته اعلان کرد و گفت: «البته من وظیفهام را انجام میدادم. در نهایت در سال ۷۲، ۷۳ کلاً از کار زندان جدا شدم.بعد وضعم خیلی خوب شد.هرشب بایک”کیف سامسونت پرازپول” به خانه برمیگشتم. دخترم که نمیدانست آن پولها اسکناس است میگفت که آه! بابا باز با این کاغذها آمد».
حمید نوری (عباسی)، دراولین روز بیان آزاد خود در دادگاه استکهلم، تمام قد از کل حاکمیت استبدادی و جلادان شناختۀ شدۀ آن دفاع کرد: «در اینجا به روحالله خمینی، ابراهیم رئیسی، قاسم سلیمانی و اسدالله لاجوردی توهین شد…» و مدعی شد این توهینها حال او را بد کرده است. حمید نوری (عباسی) همۀ تلاشش به انکار قتلعام در زندانها با فتوای خمینی است. او میگوید: «من حمید نوری معروف به حمید عباسی قتلعام سال ۶۷ را تأیید میکنم اما نه در زندانهای ایران، بلکه در استان کرمانشاه…» و برای تمسخر بیشتر، نوری اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در ایران، داستانی نامید که «رؤسای سازمان مجاهدین خلق ساختهاند» و گفت: «آنها گفتند که هرکس در مرز و در درگیری کشته شده، میگوییم که درزندان کشته شده است. افراد و عوامل سازمان هم گفتند که سمعاً و طاعتا، به روی چشم.» و با داستانسرایی دربارۀ حضورش در کردستان و سرکوب مبارزان آن، بحث جدیدی در دادرسی این پرونده گشود!
شاهکار دادگاه این بود که با اجازۀ قاضی ساندر به نوری برای بیان آزاد روایت خود، وسیلهای شد که حمید نوری (عباسی) با درازگویی شش ساعته در روز اول به شناساندن خود بربیاید. اوکه استراتژی سیاست دفاعی خود را برانکارمطلق حقیقت قرارداده، علیرغم خواست وکلایش، انگار با سفارتی ها ومقامات رژیم اسلامی به نوعی هماهنگ کرده بود. با اکراه، باید تمام هیکل قناساش را از کلیت نظام جمهوری اسلامی و حتی _ جانوران رسته ازدادخواهی مردمان جامعۀ ما _ خمینی، اردبیلی، لاجوردی، سلیمانی و… دفاع کرد تا کارنامۀ خود را نزد باقیماندههای نظام که امروز برمسند حکمفرماییاند،خاصه شخص ابراهیم رئیسی وغلامحسین محسنی اژه ای موجه جلوه دهد تا به اصطلاح “فردای آزادی” تاج گل برگردنش آویزند.
وقتی این جنایت کار را میبینم که ازهمۀ امکانات دفاعی اعم از: وکلای مشاور، مترجم، اینترنت، لبتاب و فرصت کافی برای تدوین دفاعیهاش و… در دادگاه یک کشور سرمایهداری برخوردار است، به یاد بلایی که او و همدستانش بر زندانیان نسل ما آوردند میآفتم. که چگونه زندانیان نسل ما را در بیدادگاههای چند دقیقهای به پای چوبههای دار روانه و بدون کمترین حساب پس دادن، اعدام کردند و اجساد گرم این عاشقان زندگی را به گورهای جمعی مانند گودالهای خاوران سپردند.
پردۀ دوم:
حمید نوری (عباسی) در بازجویی دوم، پنجشنبه ۲۵ نوامبر برابر ۴ آذر ۱۴۰۰
بازجویی دوم حمید نوری (عباسی) در پنجشنبه ۲۵ نوامبر برابر ۴ آذر ۱۴۰۰ بار دیگر با بیش از یک ساعت بیان آزاد او شروع شد و او همچنان اعتراض وکیل مشاور سازمان مجاهدین، «کنت لوئیس» را نپذیرفت که اسم رسمی آن سازمان را ببرد و همچنان انکار میکرد و از «منافق» به جای سازمان مجاهدین نام برد.
حمید نوری در آغاز این روز، با جنجال آفرینی رو به رئیس دادگاه با بیانی کشدار گفت: «یکی از سیاستهایی که اینجا اعمال میشود بهم ریختن تمرکز من است. من خیلی حواسم جمع است، خیلی زرنگ و باهوشم، در این دام نمیافتم، بعضی از کلمات این پرونده را بعضیها نمیفهمند، من اگر حرفهای حاشیهای میزنم جزو همان یک ساعت و نیم من است. من سر ساعت حرفهایم را تمام میکنم. این پرونده در سوئد بررسی میشود، اما یک پروندۀ بینالمللی است، باید به آن بینالمللی نگاه شود، مربوط به ۸۵ میلیون ایرانی عزتمند و باشرافت است، من حمید نوری نیستم، به کشورم، مردمم، رهبرم اهانت شده… درست است در سوئد بررسی میشود، اما سوئد هم باید بینالمللی نگاه کند. یک سری کلمات را اشتباه گفتهاند و من به عنوان یک ایرانی باید بگویم، ما در ایران سازمانی به نام مجاهدین و زندانی به نام گوهردشت نداشتیم. اگر اینطوری بگویم به محض اینکه به ایران بروم به جرم جعل هویت، من را زندانی میکنند، خواهش میکنم شرایط من را درک کنید. من اگر اسم مجاهدین را ببرم به محض اینکه به ایران برسم دستگیر میشوم، دستگاه قضایی ایران فوقالعاده جدی و قانونمند است. من در بازجوییهایم گفتهام الان که اسم مجاهدین و گوهردشت را بردهام میترسم. از همین الان ترس وجودم را گرفته، من برسم ایران صد در صد دستگیر میشوم، شک ندارم.»
حمید نوری (عباسی) در بازجویی روز دوم هم منکر فتوای خمینی میشود و آنرا نامهای بی اعتبار میداند. درحالیکه در روز اول به « فتوای خمینی» اشاره کرده بود، گفت: «فتوا کلمهای عربی و قرآنی هست، این کلمه هم جعل شده مثل اسم سازمان و زندان رجایی شهر، این کلمه جعل ۳۳ ساله دارد، این کاغذی که اسم اش را گذاشتهاند فتوا یک کپی است، این یک نامه است که شخصی به نام منتظری مطرح کرده و خیلی از مشکلات متأسفانه توسط ایشان مطرح شده، اگر یک نفر ثابت کند در این ۳۳ سال کسی اسم این را فتوا گذاشته من تسلیم میشوم. این نامه است، نامهای که منتظری در کتابش گفته منتسب به حضرت امام خمینی است صفحه ۶۴۵ کتاب منتظری، هیچکس به این توجه نمیکند، این کلمه فتوا را همین سازمان ساخته و جعل کرده و در این ۳۳ سال ثبت کردهاند و کسی به آن توجه نکرده. این نامه را منتظری پخش کردهاست ». او در همین روز، منتظری را یک بار قائم مقام رهبر میداند و در جائی دیگر میگوید: «منتظری از سال ۶۸ از چرخۀ انقلاب ایران خارج شد. هیچکاره بوده، سمتی نداشته، مثل یک ضد انقلاب دیگر… مثل همین سازمان بوده…» او بر آن شد: «منافقین (مجاهدین) منتظری را اعدام نکردند تا بتوانند از او استفاده کنند. مجموعه این ادعاها، بی پایه بودن نگاه او دربارۀ منتظری را بار دیگر نشان داد!
حمید نوری (عباسی) با شیوۀ هتاکانۀ رودرویی آشکار با شاکیان و شاهدان حاضر در دادگاه را در این روز به واقع درحق آنان نوعی «شکنجۀ سفید» اعمال کرد. صراحتاً با درازگویی یادآور شد: «اسم یک سری خواهر و برادر گفته شده که میگویند برادر و خواهر ما کشته شده، دیدید که شال و عکس و ساک میآورند که میگویند: ضمیمه پرونده کنید، یک آقایی ساک با خودش آورده، اینجا نشسته، مختار شلالوند که میگوید: این ساک ۱۶ روز کوه به کوه در راه بوده تا به اینجا رسیده، اصلاً متوجه نیست چی میگه، مگر مواد مخدر است، یعنی هر کسی یک ساک بیاورد شما قبول میکنید؟» و علیرغم اینکه رئیس دادگاه، قاضی ساندر به او تذکرمیدهد که با احترام در مورد افراد صحبت کند؛ نوری این شلتاق بازی را همچنان در روزهای دیگر نیز به کار میگیرد و در همین روز دوم بازجویی با وقاحت میگوید: «آیا از کسانی که میگویند برادر و خواهر ما کشته شده یک استعلام گرفته شده است؟»
حمید نوری (عباسی) در بازجویی روز دوم در پاسخ به سوال دادستان دربارۀ اینکه چه شماری زندانی سیاسی و چه شماری زندان عادی وجود داشتند؟ گفت: «در ایران زندانی سیاسی نداریم» او ادامه داد که اگر از زندانی سیاسی نام ببرد، بار دیگر در ایران دچار مشکل خواهد شد.
دادستان حرف متهم را قطع کرد و گفت: «اگر اینجوری توصیف کنیم که زندانیهای گروهی یا فرقه بودند، چند نفربودند؟» حمید نوری گفت: «کل زندان از زندانیان این فرقه پُربود!» نوری به این حد از دروغ بسنده نمیکند و در پاسخ به پرسش دادستان دربارۀ چشمبندها میگوید: «چرا باید زندانیان خارج از اتاق چشمبند داشته باشد؟» با وقاحت و شارلاتانیزم ذاتی خویش میگوید: «… آنها انسانها را کشته بودند، انسانهایی مثل من را با ریش دیده بودند و شَتَلَق کشتند». وی با توهین به زندانیان دربارۀ چشمبند گفت: «چشمهای ناپاک آنها نباید خارج بند جایی را میدید» و ادامه داد: « …نباید بازجوها، دادیارها، ساختمانهای آنجا را خوب ببینند، این تصمیم مسئولان آن زمان بوده من تقصیری نداشتم… ».
در پی انکار زندان گوهردشت در بازجویی روز دوم، دادستان سراغ گوهردشت را گرفت و از نوری پرسید: «گفتی محل کارت اوین بود اما برای مأموریت به گوهردشت میرفتی، اما میدانی از سال ۶۴ تا ۶۸ چند بار به آنجا رفتی؟»
حمید نوری (عباسی) پاسخ داد: «من زندان گوهردشت نرفتم اگر منظور رجاییشهر است تا بگویم. اگر بگوییم گوهردشت، یعنی تأیید کردم. برای من مجازات دارد خواهش میکنم خانم دادستان من را درک کنید».
دادستان ادامه داد و پرسید: «خواهش میکنم بگویید بین ۶۴ تا ۶۷ چند بار آنجا بودی؟»
نوری در پیچ و واپیچی چندگانه گفت: «دقیقش را نمیدانم، چهار تا شش بار آنجا بودم. اولین بار سال ۶۴ بود».
حمید نوری (عباسی) در پاسخ دادستان که دربارۀ شکنجه و تونل گوشتی که پاسداران برای اعمال شکنجه بر زندانیان اعمال کردهاند، پرسید: «ما شنیدیم که نگهبانها تونل انسانی تشکیل میدادند و زندانیها وقتی رد میشدند آنها را ضرب و شتم میکردند؟» گفت: « دروغ است، اینها را در فیلمها دیدهاند. شلاق و تونل و چوب درست است، اما در زندانهای عراق نه جمهوری اسلامی، فیلمش هست مسعود دهنمکی ساخته است …»
در روز دوم بازجویی بار دیگر بحث مجاهدین و”منافقین” از جانب دادستان مطرح شد که پرسید: «قرار شد این کلمه زشت منافقین را نگویید» و نوری بلافاصه پاسخ داد: «شما هم میگویید سازمان، من قبول ندارم. از لحاظ من زشت است. هرکس باید کارخودش را انجام دهد. حرف مرا لطفاً قطع نکنید.»
در این فاصله رئیس دادگاه مداخله کرد و گفت: «بگذارید اینگونه بگوییم، آنگونه که آن زمان در زندان این گروه از زندانیان را خطاب میکردند؛ «منافقین»، الان هم حمید میتواند از این لفظ استفاده کند که همهچیز روشن باشد».
حمید نوری (عباسی) هم بار دیگر از دادگاه خواست که موقعیت او را درک کنند و گفت: «نگذارید وقتی به ایران برمیگردم برایم مشکلی پیش بیاید.» گویی او منتظر روزی است که کارگزاران نظام بر گردن او به مانند «کاظم دارابی» قاتل رستوران میکونوس در برلین، دسته گل آویزان کنند.
بدین ترتیب حمید نوری (عباسی) چه در بخش آزاد دفاعیات خود و چه در پاسخ به پرسشهای دادستان در روز دوم بازجویی، همان روند روز اول دادگاه و فرار به جلو را دنبال کرد و درپاسخ به پرسشهای دادستان نیزهمواره انکارحقیقت و حمله به شهادتهای تاکنون شاهدان و ایجاد شک در ذهن دادگاه را در پیش گرفت.
حمید نوری (عباسی) همه چیز را پذیرفت ولی اتهام فردی را نپذیرفت. او قبول نکرد در گوهردشت بود و حتی نپذیرفت در روزهای اعدام در اوین هم بوده است.
درهمین روز بازجویی، وکیل کنت لوئیس مشاور شاکیان و شاهدان ، نسبت به دفاعیات حمید نوری واکنش نشان داد و آن را «داستان پریان» خواند. البته داستان حمید نوری (عباسی) داستان دیوان است و نه پریان و او دیوی دستپروردۀ نظام اسلامی حاکم بر ایران. یک نکته روشن و آشکار است؛ حمید نوری تا اینجای کار در حال اجرای نمایشی است که در آن نقش یک لمپن به اصلاح «تأثیرگذار» را بازی میکند.
او نمایندۀ جمهوری اسلامی است و مردم ایران را نمایندگی نمیکند. نوری جنایتی را انکار میکند که مقامهای جمهوری اسلامی و خاصه شخص ابراهیم رئیسی به آن اعتراف و افتخار میکنند و پیشتر درپاسح خبرنگار الجزایری گفت : «اگر یک دادستان از حقوق مردم و امنیت جامعه دفاع میکند، او باید مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرد. افتخارم این است که در کسوت دادستان هرجا که بودم دفاع از امنیت و آسایش کردهام.»!
پردۀ سوم:
حمید نوری (عباسی) دربازجویی سوم، روزجمعه ۲۶ نوامبر ۲۰۲۱ برابر۵ آذر ۱۴۰۰
درروزسوم بازجویی دردادگاه باردیگراین دادستان بود که پرسشهای خود را ازنوری (عباسی) طرح کرد ودیگربارسراغ گوهردشت رفت وپرسید:«تاحال ایرج مصداقی، مهدی برجسته گرمرودی، مسعود اشرف سمنانی، حسن گلزاری و حسین فارسی، همه اینها گفتهاند که زمستان ۶۷ در گوهردشت مصاحبه داشتند و شما آنجا بودی، جوابی دارید؟» نوری با رندی تمام میپرسد: «خودشان مصاحبه کردند؟» دادستان به او توضیح میدهد: «نشستند و مصاحبهها را نگاه کردند». نوری در چهارچوب نفی زندان گوهردشت و عدم حضور خود در آن زندان، باردیگر صغری و کبری جدیدی ساخت و به انکار اظهارات شاهدان و شاکیان دادگاه پرداخت و گفت: «این داستان را ایرج [مصداقی] ساخته و نوشته، کلاً این داستانها ساخته و پرداختۀ قهرمان داستان هم ایرج است و بقیه هم از او کپی برداری کردند یا در کتابها احتمال دارد نوشته باشند. البته من در هیچ کتابی، جز خود کتاب ایرج ندیدم، ولی در بازجوییهای به پلیس و این دادگاه یک سری گفتند، چون دیگر هیچ ارزشی ندارد. قبل از دستگیری من همه این را مطلع بودند و بعد ازدستگیری من همه با هم ارتباط داشتند.» پس از چنین ادعایی، دادستان پرسد: «جواب تو این است که تو به هیچ عنوان همکاری و دخالتی در مصاحبههایی که در گوهردشت انجام شده نداشتی؟» که حمید نوری (عباسی) میگوید: «جواب را با بله و خیر نمیدهم» منظورش این بود که باید روده درازی کند و با پشت هم اندازی و داستانسرایی از جواب مشخص و مستقیم فرار کند.
حمید نوری (عباسی) با تردستی شگفت انگیزی _ تو گویی خوابنما شده باشد _ به یک باره مدعی وجود فرد دیگری به نام «حمید عباسی» در رجایی شهر (گوهردشت) شد و گفت: «یک بار که من به زندان رجایی شهر رفته بودم، به سالنی رفتم که مصاحبه انجام میشد، یک شخصی آنجا بود که یکی و دو بار دیده بودمش به نام حمید، بعدها متوجه شدم اسم مستعارش حمید عباسی است که اسم رسمیاش حمید رحمانی یا حمید علیمددی بود. من هم آنروز آنجا بودم، گفت: شما هم میآئید تا برویم؟ من را به سالنی برد، پیشاش نشستم ولی دقیقاش یادم نیست، حالا احتمال میدهم کار داشت زودتر رفت یا من پیشاش نشستم و دوتایی با هم بودیم. چند نفر مصاحبه کردند و من برگشتم به اتاق خودم و هیچ مستقیماً دخالتی داشته باشم، خیر! فقط یک بار که آنجا بودم، بله من هم رفتم، این مراسم را دیدم، ولی در زندان اوین خیلی دیدم» دادستان میپرسد: «آن سالنی که میگویی کجا بود، آیا یادت میآید؟» حمید نوری (عباسی) جواب میدهد: «نه یادم نیست»…! دادستان مجدداً میپرسد: «در سال ۶۸ در زندان اوین، آیا خودت مسئول این مصاحبهها بودی و انجام دادی و یا مصاحبهای کردی؟» گفت: «خیر، مصاحبه دسته جمعی خیر…!» دادستان میگوید: «مسعود سمنانی برآنستکه خود تواز او مصاحبه کردی، آیا مصاحبهای کردی؟» عباسی میگوید: «خیر»!
در این رابطه دادستان میگوید: «حسین فارسی هم تعریف کرده، همان زمان از اوین به گوهردشت انتقال داده شده است. اینها اواخر سال ۶۶ بوده ، آیا اینها برای شما آشنا است، چیزی هست که اطلاع داشته باشید و توضیح دهید؟» حمید نوری (عباسی) با اکراه بر زبان میراند: «در همان حدی که شما اطلاع دارید. ولی من بیشتر از شما اطلاع دارم. براساس مطالعاتی که داشتم. بیست (۲۰) بهمن سال ۱۳۶۶ در بازجوییهایی که خواندم و در این جلسات دادگاه شنیدم و در کتابهایی که خواندم. کتاب حسین فارسی این داستان را نوشته است».
بار دیگر دادستان یادآور میشود: «حسین فارسی تعریف میکند وقتی به گوهردشت آمده تو یکی از افرادی هستی که او در بدو ورود میبیند، همان موقع که میگویند: لباسهایش را در بیاورد، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و کتک میخورند. جواب این را چی دارید؟» حمید نوری (عباسی) با نادیده گرفتن صورت مسئله میگوید: «حسین فارسی دروغ میگوید.» و ادامه میدهد: «حسین فارسی کتابی نوشته به نام «یک کهکشان ستاره» شما کتابش را به من دادید، نه خود کتاب را، بلکه ریختید در آی پاد من و همین داستان را نوشته، ولی اسمی از حمید عباسی در این داستان نیاورده است. اینها داستانهایی است که بعد از دستگیری من در سوئد ساخته شده است و همهشان دروغ می گویند!» دادستان حرف او را قطع کرد و پرسش پیشین را با نمونۀ دیگری طرح کرد: «مجید صاحب جمع اتابکی هم همین را گفته است. او هم وقتی گوهردشت آمده، میگوید شما آنجا بودید – مجید پیش خودش میاندیشد – من برای چه چیزی اینجا هستم؟ جواب او را چه میدهید؟» حمید عباسی با ادا و اطوارهای همیشگیاش به زبان تهدید میگوید: «دروغ میگوید!… اگر قبل از دستگیری من، کسی این داستان را گفته باشد، من تمام اتهاماتم را میپذیرم و تسلیم میشوم. این داستان هستها، بیست (۲۰) بهمن، وقتی من زندان باشم وهمه با هم جلسه داشته باشند و با هم هماهنگی کرده باشند و عکسهای من پخش شده باشد و ایرج هر چهارشنبه در میهن تی وی، یک سره چندین ساعت سخنرانی برعلیه عباسی کرده باشد» و افزود: «آقای مهدی اصلانی، بعد از بازجوییهایی که در پلیس کردند، همه چیزها را آمدند در میهن تی وی طرح کردند» رئیس دادگاه به اوتذکرمیدهد: «مهدی اصلانی را ول کن و به پرسشهای دادستان جواب بدهید!»
ـ «در فاصلۀ سالهای ۶۶ و ۶۷ آیا مصاحبهای انجام شده است؟» عباسی بلافاصله میگوید: «به نظرم در آن سالها مصاحبۀ جمعی انجام نشده است، اگر هم شده من الان یادم نیست.»
سومین روز بازجویی حمید نوری (عباسی) روز نفی اظهارات همۀ شاکیان و شاهدان بود. او همۀ شاهدان را دروغگو نامید. دادستان دوباره تأکید داشت و پرسید: «شما شنیدید که خیلی از شاکیان گفتند: شما با ناصریان قبل ازاعدام ها در زندان گوهردشت کار میکردید، در مورد اینها چه میگوئید؟» پاسخ داد: «شما گفتید گوهردشت. آنوقت من چیزی میگویم، شما ناراحت میشوید. من در زندان اوین ایشان (ناصریان) را چندین بار دیدم و برای یک مدتی هم رئیس ما شد. قبل از اینکه رئیس ما بشود، من چندین بار او را دیده بودم …» دادستان حرف او را قطع کرد و گفت: «من حالا بحث زندان اوین را نمیکنم. من بحث زندان گوهردشت را میکنم که شما میگوئید رجایی شهر، بحث این استکه بسیاری از شاکیان گفتند: این زندانی که من از آن گوهردشت اسم میبرم و شما به نام رجایی شهر از آن یاد میکنید، تعدادی از جمله: نصرالله مرندی، همایون کاویانی، سیامک نادری، حسن گلزاری به عنوان مثال اینها بودند گفتند: شما را در سال ۶۶ با ناصریان دیدند. شما چه میگوئید؟» حمیدنوری(عباسی) با شتاب گفت: «همهشان دروغ میگویند. یکی نفرشان یک مدرک نشان بدهد که نوشته شده باشد من را سال ۶۶ درزندان رجایی شهر(گوهردشت) با ناصریان دیدند، آنوقت بیشتر با هم صحبت خواهیم کرد».
دادستان پرسید: «علی اکبر بندپی در سال ۱۳۶۶ گفته که پاسداری بود که میخواست زندانیان را شمارش نماید. ایشان پایش درد میکرد و پایش را دراز میکند. این زندانبان خیلی به او برخورد که یک زندانی پایش را در مقابل حضورش، درازکرده است، میرود و بعد با شما برمیگردد، شما که وارد بند میشوید، اتفاقاً به آن پایی که درد میکند لگد میزنید. این چیزی هست که شما بجا میآورید و یادتان هست؟» حمید نوری (عباسی) میگوید: «اصلاً دروغ میگوید. من در طول عمرم حتی به یک گربه لگد نزدم. من اصلاَ اهل خشونت و دعوا نیستم و اصلاً من زندان رجایی شهر (گوهردشت) نبودم.» دادستان میپرسد: «یعنی شما میگوئید این آدمها: علی ذوالفقاری، محمود رویایی، مهدی اسحاقی و محسن اسحاقی میگویند: داشتند به اطاق گازمیرفتند، شما را دیدند، اشتباه است؟» حمید نوری با وقاحت کم نظیری گفت: «اشتباه نیست؛ دروغ است و همهاش ساختگی است. بعد ازدستگیری من دیگرهیچ حرفها،ارزشی ندارد…» دادستان با ذکر نمونۀ دیگری میپرسد: «رضا فلاحی میگوید: من تقاضای معالجه در بیرون زندان را کرده بودم . یک بخش به خاطر صدمۀ گوشش بود که در زندان عارض شد، و یک بخش دیگر به خاطر باد فتقاش بود. وقتی او را به دفتر دادیاری میآورند، شما یک لیوان چای خورده را بر میدارید و برکلۀ رضا میزنید. در مورد گفتههای این فرد، شما نظری دارید؟» که عباسی پاسخ میدهد: «بله! دروغ میگوید. یک دروغگوی بزرگ است…».
از نکات دیگر طرح شده روز سوم بازجویی، اعمال نوعی شکنجه ی سفید در رابطه با «سیامک نادری» از شاکیان و شاهدان دادگاه و شخص «عصمت طالبی کلخورانی» از شاکیان خانوادههای خاوران است. حمید نوری (عباسی) گفت: «ایرانیان یک رسمی قدیمی دارند الان که زندگیها اینقدر مرفه شدند، دیگرآن رسم نیست. بچه که به دنیا میآمد، از زمانی که به دنیا میآید، معمولاً تا ده (۱۰) روز در خانۀ مادرش است. بعد از ده روز یک لفظی است که میگویند “حمام زایمان” میگیرد؛ بعد به خانۀ خودش بر میگردد». عباسی بلافاصله اشاره میکند و بر زبان میآورد: «این عصمت طالبی کلخوران که -اینجا تشریف دارند- مطمئنا او در جریان است». دادستان به او تذکر میدهد: «دربارۀ شاکیان صحبت نکنید». اما حمید نوری (عباسی) با پررویی تمام ادامه میدهد: «چون زنهای ایرانی میدانند ازاویاد کردم»! این مرد رذل میداند که عصمت طالبی، خود مادر رنجدیده ای است که داغ همسر جانفشان و ۳ برادرش است که در دهۀ ۶۰ اعدام شدند؛ و خود این زن نیز تنها یک هفته پس از زایمان فرزندش بازداشت شده است. با این کنایات همچنان میخواهد به آزار او این بار به عنوان شاکی هم ادامه دهد.
رئیس دادگاه قاضی ساندر، به او اخطار داد و اعتراض کرد: «هیچ لازم نکرده که به این و آن اشاره کنید. فقط نظر خودت را بگو و جواب سئوالها را بدهید».
پیشتر در روز پنجشنبه ۲۸ اکتبر برابر ۶ آبان، رفیق «عصمت طالبی گلخوران» در دادگاه شهادت داده بود: در شرایطی بازداشت میشود که یک هفته از به دنیا آوردن فرزندش به شکل سزارین میگذشته. فرزند او را به مادرش تحویل میدهند و گرچه در آغاز خودش را شکنجه نکردهاند اما شاهد شکنجۀ برادر و همسرش بوده است. سپس برای هفت-هشت ماه به او اجازه حمام و دوش گرفتن ندادهاند و سینههای او به دلیل جمع شدن شیر، آبسه میکند.همسرعصمت، مجید سیمیاری با حکم حبس ابد، اعدام میشود و برادرش عادل طالبی از چهره های شناخته شده سازمان راه کارگر با حکم ۱۰ سال زندان، در زندان گوهردشت اعدام میشود. بدین ترتیب رفیق عصمت پیشتر شرایط دشواری زایمان خود قبل از دستگیری اش در دادگاه شرح داده و شرایط دشوار خونریزی بعد از زایمان خود را در زندان دهۀ شصت را بیان داشته – و حمید نوری (عباسی) حداقل این موضوع را در دادگاه از زبان ایشان شنیده – واین اشارۀ او در روز سوم بازجوییاش به «عصمت طالبی» برای تصدیق موضوع حمام زایمان زنان در ایران، بیش ازهر چیزی خباثت ذاتی عباسی را در حق شاهدان و شاکیان، خاصه رفیق «عصمت طالبی» به نمایش میگذارد که خواسته با قیاس زن خود با زن زندانی دهۀ شصت، جایگاه زن مقاوم و دادخواه خاورانی را لوث کند و بر پیکرۀ یک زندانی در این روز شکنجۀ دیگری وارد سازد…
دروغ شاخدار و ادعای بزرگ او در سومین روز بازجوییاش چون دیگر روزها، انکار مطلق اعدامهای سال ۱۳۶۷ زندانیان سیاسی بود.
پردۀ چهارم:
حمید نوری (عباسی) در بازجویی چهارم، دوشنبه ۲۹ نوامبر برابر ۸ آذر ۱۴۰۰
بازجویی روز چهارم با پرسش دادستان حول قتلعام شهریور۶۷ ادامه یافت و حمید نوری (عباسی) هم با ادامۀ داستان سرایی و استناد و ارجاع به «پروفسور روزبه پارسی» و «پروفسور اووه برینگ» بحث را به موضوع عملیات مرصاد منحرف کرد و گفت: «مرصاد کلمهای قرآنی است یعنی کمینگاه. ایرانیها به اینها حمله کردند». – که منظور از «ایرانیها» نیروهای سرکوب تمام عیارسپاه پاسداران و بسیج نیروی حزب الله از تمام کشور و ارتش هستند که به جانب کرمانشاه برای حمله به مجاهدین در نوار مرزی گسیل شده بودند. – و ادامه داد: «تمام نیروهای آنها را کشتند یا مجروح کردند یا به اسارت درآوردند و اکثراً گفتند این فرقه (مجاهدین) با ۷ هزار سرباز مسلح به مرزهای ایران حمله کردند، آقای پروفسور روزبه پارسی و پروفسور اووه برینگ به این موضوع خوب اشاره کردند. آقای پارسی گفتند: ایرانیها تمام افراد این فرقه را قتلعام کردند و ایشان قتلعام را تأیید کردند، منم این را تایید میکنم، قتلعام شدند…»
رئیس دادگاه قاضی ساندر تذکر داد: «خوب است که جواب دادستان را بدهید و از این به بعد مستقیم جواب دادستان را بدهید و حاشیه نروید. شما لازم نیست که بگویید این متخصصین و کارشناسان چه گفتند وچه نگفتند، شما جواب خودتان را بدهید»!
نکتۀ کلیدی بحث انحرافی حمید نوری (عباسی) دربارۀ قتلعام در مرز کرمانشاه، از موضع روزبه پارسی – که قراراست به عنوان شاهد متخصص دردادگاه حاضرشود – که موضوع جنگ هشت ساله با عراق را از موضع انستیتوی سیاست خارجی، آنالیزخواهد کرد و حمید نوری(عباسی) هم حسابی بدان چشم امید بسته، پیوند این دو است تا داستان نمایش دروغ خود را کامل کند.
لازم است بدانیم: که جناب پروفسور روزبه پارسی، برادر «تریتا پارسی» است و صد مرتبه ازاودردفاع ازجمهوریت خون و جنون و جنایت، پیش قدمتر است و در مطبوعات جهانی تا امروز از حکومت جمهوری اسلامی دفاع کرده و با توجیه جنایات این نظام اسلامی اهریمنی، ارتزاق میکند ومانند خود حضرت حمید نوری(عباسی) خاک پای آن نظام فاسدند!
حمید نوری(عباسی) با سماجت و وقاحت میگوید:« …بعد از اینکه اینها [مجاهدین] شکست خوردند… و آقای اووه درینگ گفته تمامی اینها نابود شدند… گفتند این توپ را بیاندازیم توی زمین جمهوری اسلامی ایران. گفتند: به جای اینکه بگوییم این نیروها در مرزها کشته شدند، نشستند برنامه ریزی کردند و گفتند: ما بگوئیم توی زندان تهران اعدام شدند.» به عبارت روشن، کشتن آن نیروی عظیم مجاهدین در مرزهای کشور و خاصه کرمانشاه، برای انکار مطلق قتلعام کشتارخونین زندان گوهردشت در دو ماه مرداد و شهریور بوده است و این تظاهر مادی کتمان حقیقت در بازجویی روزچهارم از جانب حمید عباسی است.
در روز چهارم بازجویی، دادستان سراغ اعدام گروههای چپ میرود و از حمید نوری (عباسی) میپرسد: «ما دادستانها ادعا میکنیم آنها در موج دوم اعدامهای گوهردشت اعدام شدند. در مورد این زندانیان برداشت شما چیست؟ آیا اینها زندانی بودند و بعداً آزاد شدند؟ نظر شما در این رابطه چیست؟»
حمید نوری (عباسی) پاسخ میدهد: «همین که میگویید “ادعا” میکنید، کلمه خوبی است، من این ادعای شما را رد میکنم. ادعای من این است که اصلاً کل داستان در رابطه با منافقین ساختگی است».
رئیس دادگاه قاضی ساندر، تقاضای قطع ترجمه کرد و گفت: «Stop))» و دوباره به نوری تذکر داد: «دیگر اجازه ندارد از کلمۀ «منافقین» استفاده کند. «من برای چندمین بارگفتم؛ مگر اینکه نقل قولی باشد که میشود عیناً گفت. درغیر این صورت نمیتوانید کلمۀ منافقین را به کار ببرید؛ ولی میتوانید به جایش بگوئید: گروه «م» یعنی (مجاهدین)!»
نوری پرسید: «ولی دادستان هم باید بگویند «م» یا آنها میگویند: مجاهدین؟»
قاضی ساندر:«بله دادستانها حق دارند که بگویند: «مجاهدین». دادستانها در کیفر خواستشان نوشتند: مجاهدین! ولی شما حق ندارید، شما باید بگوئید: گروه “م” ». حمید نوری(عباسی) درپاسخ قاضی ساندر: چشم و چشمی گفت وادامه داد: «گروه “م” حتی ادعایی کردند در باب فاز اول، من کلاً آنرا قبول ندارم. و در صحبتهایی که در روز اول کردم، کاملًا توضیح دادم .من که آن موج اول را اصلاً قبول ندارم، این موج دوم و فاز دوم اصلاً هیچی، کلاً دروغ است».
دادستان ادامه داد: «من واقعاً سعی میکنم سوالهای کاملاً مستقیم بپرسم که ببینم شما متوجه میشوید. حالا ما دادستانها ادعا میکنیم زندانیانی در موج دوم اعدام شدند. به نظر شما آنها کجا اعدام شدند و آنها چه شدند؟»
حمید نوری (عباسی) جواب داد: «من این ادعای شما را رد میکنم، اصلاً هیچ اعدامی در فوج اول یا موج اول نبوده و در موج دوم هم نبوده، شما فقط یک ادعا میکنید. من کل آن را رد میکنم».
این در حالیستکه نه تنها کل سران جمهوری اسلامی این اعدامها را رد نمیکنند، بلکه اینجا و آنجا به آن افتخار هم کرده، دنبال مدالاند.پیشترهم آوردم:ابراهیم رئیسی در نخستین میزگرد مطبوعاتی پُرسر و صدای خود،پس از اینکه ازجعبه مارگیری انتصابات به ریاست جمهوری اسلامی رسید، میگوید:«اگر یک دادستان از حقوق مردم و امنیت جامعه دفاع میکند، او باید مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرد. افتخارم این است که در کسوت دادستان هرجا که بودم دفاع از امنیت و آسایش کردهام». مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری دولت حسن روحانی و عضو هیأت مرگ در سال ۶۷ گفته: «ما افتخار میکنیم که دستور خدا در رابطه با منافقین را اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم».
مجدداً رئیس دادگاه قاضی ساندر، در برابر ملغمه بافیهای نمایشی و شامورتی بازیهای کشدار، مبتذل و آزاردهندۀ حمید نوری (عباسی) وارد صحنه شد و گفت: «سوال دادستان این بود که چه چیزی به نفع کمونیستها بود که بیایند خودشان را قاطی مجاهدین بکنند؟ این را بایستی جواب بدهی. این توضیحات تعداد و اینها را هم قبلاً در وقت آزاد صحبتهای خودت هم گفته بودی. سئوال این بود چه چیزی به نفع کمونیستها است که بیایند و بگویند ما اینجوری شدیم؟»
حمید نوری (عباسی) پاسخ داد: «چیزی به نفعشان نیست، اینها نشستند با هم برنامهریزی کردند، نشستند این داستان را ساختند. چون اینها درون زندان، تنگاتنگ هم ده (۱۰) سال زندگی کردند. در زندان باهم رابطه تنگاتنگی داشتند، این تحلیل شخصی خود من است، آنها هم میخواهند بگویند: که در این داستان و بازی ما هم هستیم و من کلاً ادعای هر دو طرف را رد میکنم».
دادستان «مارتینا وینسلو» در برابر این پاسخ بی پایه و انکار اعدام کمونیستها توسط حمید نوری (عباسی) بار دیگر دربارۀ اعدام کمونیستها پرسید: «تو ادعا میکنی که شاید اصلاً بعضی از این افراد وجود خارجی ندارند و میگویی مدرک بدهید و از ایران استعلام کنید و چیزی بیارید که اصلاً اینها وجود داشتند و غیره… خیلی خوب من فقط در جوابت میگویم: ما مدارک و شواهد تحویل دادیم و همین افرادی که آمدند نشستند اینجا و شفاهاً اظهاراتشان را اعلان کردند. تا الان ۱۲ نفر هم خانم و هم آقا، در بارۀ برادرهایشان صحبت کردند. کسی که گفت: شوهرش در گوهر دشت اعدام شد و از این ۱۲ نفر، نصفشان از هواخواهان مجاهدین و آن نیمۀ دومش هم از گروههای مختلف چپ بودند. همانطور که شنیدی و شنیدیم؛ آنها هنگام رخداد آن اعدامها خیلی جوان بودند و تمام دنیا، هر کسی هر جایی بود، صدای اینها را شنیدهاند. آنها هم توانستهاند به نوبت خودشان، مدارک و شواهدی نشان بدهند. مثلاً گواهی فوت، نامههایی که آن اشخاص از زندان برایشان نوشته بودند، عکسهایی و بعضی آنها حکمهایی را نشان دادهاند، حالا سوالم این است: به نظر تو همۀ این افرادی که اینجا آمدند و تعریف کردند و همۀ مدارکی که الان عنوان کردند، تو می گویی همه جزء همین توطئه است که بر علیه شماست؟ صحت ندارد و خیال بافی است. اینهایی که آمند و اینجا گفتند؛ از خودشان در آوردند؟ نظر شما چی است؟»
حمید نوری (عباسی) با پاسخهای تکراری و ساختگی، مجموعۀ استدلالهای دادستان را رد کرد و گفت: « …گفتم از اعضا و افراد گروهکهای کمونیستی هم اعدام شدهاند، ولی نه به خاطر تفکرات سیاسی یا گروهکی، بلکه به خاطر عملیاتهای مسلحانۀ آنها در برابر جمهوری اسلامی… اعدام شدهاند».
این دروغهای بی پایه، گویی دیگرباراززبان یوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر در نوامبری دیگر و اینبار در دادگاه استکهلم از دهان حمیدنوری(عباسی) جاریست. گوبلز گفته است: «در دروغ بزرگ، همواره نیروی قابل باور بودن موجود است» و حمید نوری (عباسی) این شکنجهگر پست و دون مایۀ زندان گوهردشت نیز در برابر دادستانها و قاضی ساندر؛ تلاش دارد نوع کمیک آنرا به نمایش بگذارد!
حمید نوری (عباسی) در این روز به این حد بسنده نکرد و گفت: «این لیستها متناقض هستند.»دادستان پرسید:«میخواهیم بدانیم این اسامی چگونه سر از این جا در آوردهاند؟» حمید نوری (عباسی) جواب داد: «خیلی از این اسمها دروغ است و وجود خارجی ندارند، مثلاً کتاب سیاه ۶۷ دو صفحۀ اولش را بیاورید تا من صحبت کنم. این کتاب را گروه کمونیستهای گفتگوهای زندانی منتشرکردهاند. آقایان: مهرزاد دشتبانی، محمود خلیلی، محمد ایزدجود اسم مستعار هم دارد. این کتاب کلاً مسئلهداراست» و افزود: «اگرقاضی اجازه بدهد تا من جواب شما را بدهم… دو صفحۀ اول این کتاب فقط اسم کوچک نوشته شده، مثلاً نوشته شده حمید، رضا وغیره همهاش همین است و دروغ است. در ایران ۵۰۰ هزار رضا وجود دارد، آقای قاضی کاش میتوانستم این را نشان بدهم». که قاضی ساندر مؤکداً به عباسی اجازهی چنین نمایشی نداد!
پردۀ فضاحت بار دیگر روز چهارم بازجویی حمید نوری (عباسی) در دادگاه، ذکر خیر احترام آمیزش به «نیما رستمی» وکیل دست راستی و عضو جریان فاشیستی «سواریه دمکراتهای سوئد (SD)» ساکن استکهلم بود. این جناب وکیل طی گزارشی به دادستان سوئد، در نقش یک پلیس امنیتی و نه وکیل مدعی دفاع از حقوق پناهندگان، به باور من مرتکب نوعی آدم فروشی حقوقی شد؛ صرفنظر از هر حد دوری و نزدیکی که ما با رفیق «مهدی اصلانی» یکی از شاکیان و شاهدان پرونده نوری در دادگاه استهکهلم داشته وداریم. این کار«نیما رستمی» بهنام وکیل پناهجویی شایان محکومیت و انتقاد جدی سیاسی است. «نیما رستمی» با خبر رسانی به وکیل نوری (عباسی) و ارائۀ گزارشی از اظهارات «مهدی اصلانی» درتلویزیون میهن به «توماس سودرکویست» وکیل مدافع حمید نوری (عباسی) باعث شد او قصد استفاده از آن را برای اثبات ادعایش داشته باشد و با سماجت درهمین روز از رئیس دادگاه قاضی ساندر درخواست مینمود که به من پنج دقیقه و تنها پنج دقیقه وقت بدهید تا من اظهارات «مهدی اصلانی» از تلویزیون میهن را اینجا پخش کنم. در انجام این کار بی شکل و قواره دو سوی ماجرا یکی شخص نیما رستمی عضو حزب سواریه دمکراتهای سوئد (SD) و دیگری چهرههای شاخص «ایران تریبونال» دیروز، که – امروزهم – بر فراز بام دادگاه نوری خیمه زدهاند و تو گویی همچنان پروژه های پولسازخود را دنبال می کنند. همچنان با سکوت کشدار خود به هیچ پرسشی پاسخگو نیستند، باید به افکارعمومی ایرانی در داخل و خارج و خاصه به خیل میلیونی دادخواهان از بیداد نظام اسلامی پاسخ گویند؛ چرا که نیک گفتهاند: «سکوت سرشار از ناگفتههاست»… آیا غیر از این است که دراین سکوت حقیقت ما نهفته است؟
پردۀ پنجم:
حمید نوری (عباسی) در بازجویی پنجم، چهارشنبه اول دسامبر برابر ۱۰ آذر ۱۴۰۰
حمیدنوری(عباسی) دربازپرسی چهارشنبه در پاسخ کیفرخواست دادستانها و پرسشهای آنها حول چند مؤلفه مشخص صحبت و همچون روزهای گذشته با توضیحات کشاف و نمایشی به پوستۀ اصلی پرسشها با پوزخند و به عنوان یک کارشناسِ آگاه مینگریست وعملاً به انکار مطلق آنها برآمد. در این روز پیرامون آیت الله منتظری و دیدارهیئت مرگ با ایشان بحث شد و نوری مصادیقی دیگری از انکار مطلق حقیقت را با انکار وجود گلزار خاوران عنوان کرد. اینگونه انکار وقیحانۀ حقیقت در حضور شاکیان و شاهدان داغدیده و دادخواه، مصداق اعمال «شکنجۀ سفید» است. چنانکه در برخورد با «صدیقه حاج محسن» خواهر رفیق «حسین حاج محسن» از هوادران سازمان راه کارگر و از اعدامیان زندان گوهردشت در سال ۶۷ که یکی از شاکیان دادگاه و از خانوادههای خاوران است، به نمایش گذاشت.
حمید نوری (عباسی) در پاسخ دادستان که اشاره کرد خمینی برای منتظری پیام فرستاد. یا گفتگوی منتظری در دیدار هیئت مرگ، و طرح پرسشهایی در این زمینه ازجمله: «منتظری در این نامه مینویسد: کسانی که مجازاتهای سبکی گرفته بودند، اینها بدون هیچگونه اخطاری به ناگهانی اعدام شدهاند. شما خودتان گفتید که قوانین کیفری ایران خوب مسلط هستید، با توجه به تسلطی شما به قوانین کیفری ایران دارید، آیا چنین چیزی ممکن بوده تا کسی که نشسته و دارد مجازاتش را میکشد یا مجازات سبکی دارد را بگیرند و بدون هیچ اخطاری اعدامش کنند. آیا این ممکن و محتمل است؟» بدون کمترین تغییر، همان روش روزهای گذشته را ادامه داد و اینبار به انکار موجودیت خود منتظری برآمد و گفت: «لطفاً حرف در دهان من نگذارید و از طرف من صحبت نکنید. من میگویم: یک مقداراطلاعات عمومیام در خصوص خیلی از مسائل است و درباره اطلاعات حقوقی هم بله، یک سری اطلاعات دارم… حالا اجازه بدهید توضیح بدهم؛ منتظری از فروردین ۱۳۶۸ دیگر از قطار انقلاب خارج شد و پیاده شد و دیگر از آن به بعد هیچ اعتباری برای مردم ایران ندارد و حرفهایش هیچ ارزشی ندارد».
دادستان که از این پاسخ قانع نشد، ادامه داد: «سئوال من این است؛ طبق اطلاعاتی که شما از قانون ایران دارید، آیا کسی که زندانی است و دارد مجازاتش را میکشد، بدون اینکه جرم جدیدی مرتکب شده باشد، آیا این امکان است که این آدم جرم جدیدی مرتکب شده باشد، بشود اعدامش کرد؟»
حمید نوری (عباسی) بی هیچ تردید و تأخیر جواب داد: «جواب شما نه است، یک اما دارد، اما اگر کسی داخل زندان جرم جدیدی انجام بدهد، مجازات جدیدی دارد…»
حمید نوری لاقیدانه در ترسیم کالبد بی جانی در پاسخ دادستان دربارۀ اعدامهای سال ۶۷ و دیدارهیئت مرگ، تردیدهایی پیش کشید و تیر آخر را بر شقیقه منتظری شلیک کرد و اینگونه گفت: «این مصاحبه را نیما سروستانی اکبرآبادی انجام داده که ضد انقلاب است. مصاحبه یک ضد انقلاب با یک ضد انقلاب دیگرارزشی ندارد. یک دروغگو و ضد انقلاب با یک ضد انقلاب و ضد امام خمینی دیگر، یعنی منتظری مصاحبه کرده است.» وگفت: «اطلاعات ارائه شده از سوی منتظری در این مصاحبه با آنچه در کتابش آورده متفاوت است و به همین دلیل هم روشن میشود که او دروغگوست و نمیتوان به گفتههایش اعتماد کرد» مجدداً گفت: «منتظری از ششم فروردین سال ۱۳۶۸ برای مردم ایران مُرد و حرف او دیگر هیچ ارزشی برای مردم ندارد».
در اینجا ترجیحم این استکه ابتدا کلیت نگاه آقای منتظری به هیئت یا کمیتۀ مرگ آن قتلعام را بنویسم. منتظری در نامهاش به تاریخ ۲۴/۵/۶۷ خطاب به چهرههای ویرانگر کشتار تابستان ۶۷ همچون: نیری و اشراقی و رئیسی و پورمحمدی نوشته است: «مــن بیــش از همــۀ شــما، از منافقیــن ضربــه خــوردهام چــه در زنــدان و چــه در خــارج از زنـدان ـ فرزنـد مـرا آنـان به شـهادت رسـاندند ـ اگـر بنـا بـر انتقامجویـی باشـد مـن بیشـتر بایـد دنبـال کنـم… مـن قضـاوت آینـدگان و تاریـخ را در نظـر میگیـرم. اینگونـه قتلعـام بـدون محاکمـه آن هـم نسـبت بـه زندانـی و اسـیر قطعـًا در درازمـدت بــه نفــع آنهاســت و دنیــا مــا را محکــوم میکنــد…» و درادامه میافزاید: « قضــاوت و حکــم بایــد در جــو ســالم و خالــی از احساســات باشــد… الان بـا شـعارها و تحریـکات جـو اجتماعـی مـا ناسـالم اسـت مـا از جنایـت منافقیـن در غـرب ناراحتیـم بـه جـان اسـرا و زندانیـان سـابق افتادهایـم وانگهـی اعـدام آنـان بـدون فعالیـت جدیـد زیـر سـؤال بـردن هـم قضـات و همـه قضاوتهـای سـابق اسـت کســی را کــه بــه کمتــر از اعــدام محکــوم کردهایــد بــه چــه مـلاک اعــدام میکنیــد؟»
حمیدنوری(عباسی) این نامۀ شفاف و واضح منتظری را بر نمیتابد تا خود را در برابر فرمان خمینی و همۀ جنایتکاران که بیان همان روز آنان را مستنداً در این پرده نشان خواهم داد، گواه روشن دروغگویی اش باشد.
آیتالله منتظری دو سال قبل از درگذشت خود، در مصاحبهای با عمادالدین باقی از شاگردان خود تأکید کرد از اینکه، علی رغم هزینههای بعدی، به وظیفۀ خود در اعتراض به اعدامها عمل کرده «وجدانش راحت است».
او در پاسخ به گفتۀ آقای باقی مبنی بر اینکه «بعضی میگویند اگر شما این کار را نکرده بودید، حساسیتها به وجود نمیآمد و شما بعد از فوت امام خمینی زمام رهبری را به دست میگرفتید» اظهار داشت: «معنی حرف آن بعضی این است که من بگذارم مردم را بکشند، خلاف شرع انجام شود برای اینکه بعد میخواهم رهبر شوم؟ اصلاً و ابداً وجدانم به چنین امری راضی نمیشد.» (۱)
در مقابل، خمینی طی نامۀ بلندی به تاریخ یکشنبه شش فروردین ۱۳۶۸ به منتظری نوشت که: «اگرشما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید – که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند – با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
۱– سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
۲– از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
۳– دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
۴– نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان – روحی له الفداء- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.»
اما داستان بی منطق و ادعای بی پایۀ مجرم دادگاه حمید نوری (عباسی) در دادگاه استکهلم به تاریخ چهارشنبه اول دسامبر دربارۀ منتظری چنین است:
اول: بی احترامی به شخص و هویت سیاسی منتظری در افشای این راز سر به مُهر!
دوم: منتظری را شاگرد خمینی قلمداد کردن نه چهره ای مستقل و خویشتندار!
سوم: اتهام راه جویی منتظری به قتل مهدی هاشمی که از پس آن اعدامش کردند.
چهارم: یکی شمردن سناریو حذف منتظری از منظر اعدام مهدی هاشمی
که مبنای موارد بی پایۀ ادعای اوست که بیش از هر کس باید جانبداران آقای منتظری خاصه دوستداران و شاگرداناش به این سلسله اتهامات پاسخ گویند.
حال از جانبداران تمامیت نظام و کارگزاران آن دربارۀ موضوع اعدام آن سال ها بشنویم؛ ازجمله:
موسوی اردبیلی رئیس اسبق قوۀ قضائیه، که در نماز جمعه تهران گفته: «من با شما هماهنگ هستم و به شما حق میدهم و میگویم اینها نباید عفو بشوند» اردبیلی اعدامها را برمبنای فتوای خمینی توجیه کرده و با وقاحت زاید الوصفی گفته: «اگر جنگ را تمام میکردیم، تازه گرفتار مشکل منافقین بودیم. برای ما حل این مشکل به آسانی ممکن نبود و هزینههای فراوانی داشت، اما پیش از قبول قطعنامه، خداوند این مشکل را مثل آب خوردن حل کرد»! و اشاره او از «آب خوردن» قتلعامهای خونین تابستان ۱۳۶۷ است که حمید نوری (عباسی)دردادگاه استکهلم تمام قد به پای انکار آن نشسته و قفل بر دهان سوده است.
محمدی ریشهری که در آن زمان وزیر اطلاعات دولت میرحسین موسوی بود گفته است: «اگر دفتر منتظری با منافقین ارتباط ندارد چرا در شرایطی که گروهک نفاق با وهابیت همپیمان شدهاست، دست به تطهیر منافقین و انتقامگیری از امام میزنند؟ معلوم میشود که هنوز در این بیتی که با امام در اواخر عمر پربرکتشان در افتاد، هنوز کسانی هستند که به منافقین کمک میکنند… این نوار حاوی مطالبی است که آقای منتظری به صورت محرمانه در سال ۶۷ با چند تن از قضات مطرح کرده و آنچه در آن [فایل صوتی] آمده، حرف تازهای نیست زیرا آقای منتظری همۀ این حرفها را و بلکه بیش از آنها را در خاطرات خودش آورده است و پیش از آن به امام راحل نوشته و امام در نامۀ ۶ فروردین پاسخ آن را داده است».
علی قدوسی، دادستان کل انقلاب جمهوری اسلامی، در سخنانی که در همان کیهان ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ منتشر شد این گونه شمشیر از نیام برکشیده و خط و نشان میکشد: «بنا به فرمان قاطع امام خمینی مدظلهالعالی، بدین وسیله به اطلاع کلیه کسانی که به نحوی عامل تحریک و شرکت در درگیری تظاهرات غیرقانونی گروهکهای آمریکایی شناخته شوند، اعلام میگردد پس از دستگیری بنا به حکم مقدس اسلام که هفتاد هزار شهید و صد هزار معلول پشتوانه اجرای آن است، با آنان به مصداق «باغی» و «مفسد» و «محارب» رفتار انقلابی خواهد شد».
غلامحسین محسنی اژهای که امروز در مقام قاضی القضات نظام نشسته هم با اشاره به اعدامهای ۶۷ مدعی شد: «اصلاً ابهامی وجود ندارد. امام بزرگوار ما آنچنان مقید به موازین بودند که دوست و دشمن میدانستند کوچکترین تخطی از موازین اسلامی نمیکنند. همۀ فقهها بدون استثنا قبول دارند که اگر یک گروهی علیه یک حکومت رسمی قیام کرد و مرکزیت آن باقی بود و به تجاوزات علیه آن حکومت ادامه داد تکلیفشان روشن است که باید مجازات شوند و اینکه چگونه آن فایل صوتی پخش شده، مراجع ذیربط در حال بررسی هستند… به نظر میرسد انتشار این فایل یک جریان استکباری است و در مقام تطهیر جنایتکاران دیروز و امروز است…»
عمل ناشایست و ناچسب وناداشته حمیدنوری(عباسی)دیگرباردرپنجمین روز بازجوییاش، انکارمطلق«گلزارخاوران»رابرزبان راند، وجود آنرا به کمونیستها منتصب نموده است.
حمیدنوری (عباسی) بدون کمترین توجه به حضور خانوادههای خاوران در دادگاه گفت: «کمونیستها با گروه«م» (مجاهدین) سرهمهچیزاختلاف دارند.گروه«م»(مجاهدین) میگوید: ما را میبرند بهشت زهرا؛ کمونیستها هم جایی را ساختهاند به اسم «خاوران». و من تمام مصاحبهها و فیلمهایشان را دیدهام. نقل قول میدهم. آنها میگویند ما رفتیم و قبرها را کندیم و جنازهها را دیدیم و بدنهای عزیزانمان را دیدیدم. خوب چرا فیلم نگرفتید؟ شما که ازهمه چیز فیلم دارید… همهاش ساختگی و دروغ است» به عبارت دیگر «خاوران» داستانی است که کمونیستها ساختهاند».
یکایک خانوادههای جانفشانان خفته در گلزار خاوران، این گورستان گروهی را به نشانۀ نمادی یگانه از مقاومت در برابر فراموشی و انکار به دنیا شناساندند و با مقاومت راسخ با دستان خویش، تاکنون آنرا به عنوان نماد مقاومت نگهداشتند. یکایک مادران، پدران، همسران و فرزندان آن عاشقان زندگی و جانفشانان راه آزادی، علیه فراموشی با مقاومت روی پای خود ایستادند تا حاکمان قداره بند که از سرکینه و بدخواهی بدان مکان از پیش نام «لعنت آباد» یا «کفرآباد» نهاده بودند، موفق به پاک کردن خاطرۀ آن در اذهان آیندگان نشوند. مادران، این پیکره حیات بخش زندگی با ایستادگی و مقاومت خویشتندارانۀ خود در تمام دهۀ شصت و بعد ازآن، نام «گلزارخاوران» را به نماد مقاومت بدل ساختند!
اینکه مجرم آن جنایات،حمیدنوری(عباسی)درپنجمین روزبازجویی دردادگاهِ استکهلم، خاوران را به ما (کمونیستها) نسبت میدهد و میگوید: «خاوران را کمونیستها» فرش کردهاند، برای نسل ما کمونیست ها خاوران نشان حقانیتی تلخ و در نوع خود غرورآفرین است.
حمید نوری(عباسی) همچنان درادامه بازجوی اش، نگاه رشک آمیزوناهنجار خود رادر دادگاه استکهلم،دیگربارمتوجه قامت رسای خانم «صدیقه حاج محسن» که در تاریخ هجدهم (۱۸) اکتبر برابر بیست و ششم (۲۶)مهر، خود را از کانادا به استکهلم رسانده بود تا به نام نمادی ازپیکرۀ خانوادههای خاورانی به عنوان شاکی برادرش «حسین حاج محسن» که به اتهام هوادرای از(سازمان راه کارگر)درزندان گوهردشت و دراولین روز چپکُشی اعدام گردید، رو به روی قاتل برادرش حمید نوری (عباسی) بایستد و فریاد برآورد:«حمید نوری تو به عنوان دادیار زندان گوهردشت، از مقصد کامیونهای یخچالداری که جسدهای برادر من و رفقایش را در آن گذاشته بودند، اطلاع داری و باید بگوئید: «کجای گورهای دستهجمعی پیکرۀ آنان را رها ساختید»حمید نوری(عباسی) بدون ذکر نام او ولی با دادن کدی روشن از اظهارات صدیقه حاج محسن، با اعمال نوعی «شکنجۀ سفید» به او رو به دادگاه گفت: «من می دانم این خانم چه می خواست بگوید – که خوشبختانه قاضی ساندر- او را قطع کرد. او می خواست بگوید لابد رانندۀ آن کامیون هم من بودم». بیان این کلام در واپسین روز بازجوییاش در پنجمین جلسه میتوان بدین معنی تلقی نمود که اگر حمید نوری خود رانندۀ کامیون نبوده، لااقل از چند و چون آن با خبر است. تکرار آن نوعی فرار به جلو باید تلقی گردد.
پردۀ ششم:
حمید نوری (عباسی) در بازجویی ششم پنجشنبه دوم دسامبر برابر ۱۱ آذر ۱۴۰۰
ششمین روزبازجویی حمیدنوری(عباسی)باردیگرتوسط وکیل مشاور شاکیان و شاهدان کنت لوئیس، آغازشد که به صورت جمعبندی شده پرسید: «حمید نوری. باز هم سئوال درباره «حکم» و «فتوا» دارم…. کتاب منتظری و صحبتهایی [که از] منتظری چاپ شده، تو میگویی «حکم» و من می گویم «فتوا»، تو میگویی: همه اینها دروغ است؟»
حمید نوری (عباسی) خیره سرانه با زبانی گزنده، آنچه را که نباید میگفت با لحنی کشدار و لفاضیهای درهم و برهم خطاب به کنت لوئیس به صحن دادگاه پرتاب کرد: «آقای کنت من نگفتم «حکم»! بلکه آن یک نامهای است که میگویند: خمینی نوشته است. پس من نه گفتم «حکم» است و نه گفتم که «فتوا» است» و ادامه داد: «یک نامهای است که در کتاب منتظری، میگویند: مثل اینکه خمینی نوشته و خود منتظری البته این را قبول ندارد. چندین بار من این را ذکر کردم و دیگر ادامه نمیدهم. در صفحه ۶۴۵ کتاب خاطرات منتظری، این جواب سئوال اول شما. اما جواب سئوال قسمت دوم شما، با توجه به این دو سالی که من درسوئد بودم و با مطالعات و بررسیهایی که کردم و فیلمی که از منتظری اینجا پخش شد و توضیحاتی که در صفحه ۶۳۵ کتاب خاطرات منتظری است و چون ضد و نقیضهای فراوانی در گفتهها وکتابش و با توجه به اینکه ایشان مرده و نمیتوانیم به عنوان شاهد اینجا دعوتش کنیم که ببینیم حرفهایی که در کتابشان است، ایشان اصلاً قبول دارند یا ندارند و خیلی دلایل دیگر که شما را خسته نمیکنم و شما را به حرفهای قبلیام رجوع میدهم، میگویم: نمیشود به نوشتههای ایشان استناد کرد و مورد قبول نیست. پس نظرم را صریحاً گفتم»!
کنت لوئیس: «تو همۀ چیزهای که گفتی، قبلاً گفته بودی و الان یک بار دیگر تکرار کردی، که احتیاجی هم نیست»!
و این مجادلهای بود که بین دو نفرمدام تکرار میشد.
کنت لوئیس:«تو هم در بخش آزادانۀ صحبتهایت که رشتۀ کلام دستت بود و هم جوابهایی که دادی، روی هر دوی اینها مانوردادی و گفتی: اواخر سال ۶۷ منتظری تحت نفوذ این گروه کم ارزش مجاهدین قرارگرفت. یعنی درست میفهمم منظور تو اینستکه کسی که در حیات خمینی جایگاه خمینی را داشته، اواخر ۶۷ یکباره از او دل بکند و برخلاف رژیم و به ضد رژیم باشد و تازه طرفداری از مجاهدین هم بکند. واقعا اینجوری داری میگویی؟»
مجرمی که طی روزهای گذشته مدام تکرار میکرد: «هرچه من میگویم – حدودی- است و مربوط به چهل (۴۰) سال پیش است» اینبار با قاطعیت بیمانندی به انکارشخصیت آیت الله منتظری نشست تا او را کوچک شمارد و وابسته به این و آن؛ گفت: «منتظری آدم خیلی سادهای بود و خیلی راحت گول میخورد». و ادامه داد: «هم گروه «م» (مجاهدین) و هم گروههای دیگر به مانند لیبرالها و ملی گراها هم بودند، ولی گروه «م» از همهشان قوی تربود».
این گفتگو همچنان ادمه یافت تا اینکه رئیس دادگاه، قاضی ساندر، با اخطار به او گفت: «حمید نوری این دو دقیقه باز تکرار حرفهای قبلیات بود. من از تو خواهش میکنم. سئوال را گوش کن و جواب را تکرار نکن».
با توجه به فصل مشترکات ادعاهای حمید نوری (عباسی) ادعاهای سخیف و درازگوییهای او دربارهی منتظری، آنچه در روز پنجم و ششم گفتنی بود را در پردۀ پنجم نمایش دادگاه نوشتم.
در روز ششم بازجویی شاهد بخش دیگری از شامورتی بازی رندانۀ حمید نوری (عباسی) با کنت لوئیس، وکیل مشاور و کل دادگاه بودیم.
حمید نوری (عباسی) مدعیست: «اینها در زندانها کشته نشدند، بلکه در کرمانشاه قتلعام شدند». او اعدام مجاهدین در زندان را از کشتار آنها در عملیات نظامی در مرزهای کشور در مرداد ماه سال ۶۷ تفکیک میکند!
کنت لوئیس: «سوال من این است که پس از حمله به مجاهدین آیا در زندان اوین، شما را برای خدمت فرا خواندند؟ چون به کشور حمله شده بود و شما کلی زندانی داشتید که اینها جزو سازمان مجاهدین بودند و در زندانهای شما آنموقع پر بودند؟»
حمید نوری (عباسی): «ربطی ندارد. حمله سازمان «م» (مجاهدین) در مرز به زندانیانی که درون زندان هستند. اینها دو مقوله جدا از هم هستند. زندانیها اکثراً درون زندان تواب بودند و دارند دوران تحمل کیفرشان را میگذرانند. ربطی به آن عملیات ندارد. نظر شخصی خودم هستها».
وقتی هم که در انکار مطلق زندان گوهردشت حرف میزند، وکیل مشاور، کنت لوئیس، از او میپرسد: «شما میگویید همۀ کسانی که در گوهردشت بودند، همهشان دروغ میگویند، چون همه میدانند، زندانی به نام گوهردشت وجود ندارد؟»
حمید نوری (عباسی): «نه خیر، همهشان دروغ نمیگویند؛ نمیخواهم چیزی بگویم که بعد شما بگویید، آن روز که من گفتم شما سکوت کردید، پس حرف من را تائید کردید. من میگویم: این داستان ساختگی است، نه همۀ کسانی که در زندان بودند دروغگویند» و با بزرگنمایی زاید الوصفی در اوین به بیان دروغ متوسل میشود و میگوید: «زندانیهایی که از رجاییشهر بعضاً به اوین میآمدند، با هر کس که ما صحبت میکردیم، همه میگفتند: ما از زندان رجاییشهر آمدهایم. آقای کنت لوئیس، من خدمت شما دارم دقیق صحبت میکنم. هیچ کس در زندان اوین اصلا نمیگفت: زندان گوهردشت، اصلا جرم و خلاف بود و با او برخورد میکردند. من که به آنجا میرفتم همه میگفتند رجاییشهر؛ هیچکس نمیگفت: گوهردشت»!
یکی دیگر از مباحث بازجویی روز ششم، باز پرداختن به مسئله کردستان و همکاری او در جهبههای جنگ و سازماندهی قرارگاه شهر مریوان، ایجاد پایگاه سرکوب فرزندان مردم کرد بود. ولی باز در پاسخ پرسشهای کنت لوئیس، وکیل مشاورشاکیان و شاهدان، نقش بازی کرد و گفت: «من از خرداد ۵۹ تا خرداد ۶۱ در جهاد مریوان بودم». و آنگاه که با پیگیری وکیل مشاور مواجه شد که میپرسید: «تو در جهاد بودی و وقتی سربازی هم تمام شد، آنجا ماندی. وقتی اضافه ماندی، کجا ماندی؟ پیش سپاه پاسداران یا جای دیگری رفتی؟» حمید نوری (عباسی) به یکباره فریاد برآورد و با عربده کشی گفت: «چرا به حرف من گوش نمیدهی؟ در جهاد، در جهاد. به سپاه چه کار داری؟» نوری انگار در پایگاه جهاد سازندگی شهر مریوان به پالوده خوری مشغول بوده است که با تفکیک موقعیت سپاه و جهاد از هم، همسویی با جاشهای کرد در قتلعام فرزندان کرد را نیز کتمان میکند. به گمان من حمید نوری (عباسی) در این مسیر آدم کشی، خود را در برابر مبارزات مردم کردستان هم نشان داد!
تظاهر مادی بازجویی روز ششم در پرسش و پاسخ یک کلمهای او با وکلای مدافعاش بود که نشانۀ هوشیاری آنان، خاصه «توماس سودرکویست» است که پرسشها را اصطلاحاً لقمه میکرد و دردهان حمید نوری (عباسی) میگذاشت تا او با شارلاتانیزم ذاتیاش با یک کلمه «بله» و «نه» راه دنبال کردن آنها را ببند تا پرسش دیگری از راه برسد!
و همۀ این نمایش در شرایطی بود که در تمامی این شش روز، در برابر پرسش رئیس دادگاه قاضی ساندر، و هشدارهای او و خاصه پرسشهای دادستانها و شخص کنت لوئیس، آنچنان با زبان بازی و سفسطه گری و نمایشی وقت گیر پاسخ میداد که فرصت و حوصله برای پیشروی سئوال و جواب کم بیاید و دادستان و وکیل مشاور را عصبی و خود را در برابر هیئت ژوری دادگاه و شخص قاضی ساندر، با این ادعا که «اینها حرف در دهانم می گذارند» موجه و مظلوم جلوه دهد. تاحدی که درهمین روز ششم کنت لوئیس، وکیل مشاور را بر آن داشت که بگوید: «باز تو جواب سئوال من را نمیدهی» وکیل از سرعصبیت گفت آخرین سئوالم را به شکل یک ضرب المثل ایرانی میگویم: «آقای نوری! شما کی از خر شیطان میخواهی، پایین بیایید؟»
با توجه به بار مفهومی به کارگیری این ضرب المثل ایرانی، رئیس دادگاه بلافاصله واکنش نشان داد و گفت: «این برخلاف اخلاقیات وکلا است و شایسته این جلسه دادگاه نیست. من از حمید نوری بابت این صحبت عذرخواهی میکنم». و کنت لوییس هم عذرخواهی کرد و گفت: «از روی عصبانیت این سخن را گفته است». موضوعی که با شیادی نوری، به نفع او تمام شد.
در روز ششم بازجویی، صحنۀ دیگر زبان چرخانی حمیدنوری(عباسی) برای کور کردن شهادتهای چشمبند زندانیان بود. وکیل مدافع او با صحنهسازی پرسید: «بسیاری از آدمهایی که آمدند اینجا و صحبت کردند، گفتند: هر کدام یک چشمبند داشتهاند و آن را دستکاری کرده بودند تا بتوانند ببینند. شما در رجاییشهر (گوهردشت) کار نکردهاید، بلکه در اوین کار کردهاید. اما طبق درک شما، به طور کلی، آیا ممکن بود آنها چشمبند شخصی داشته باشند و چشمبند خودشان را انتخاب کنند؟»
حمید نوری (عباسی) که تو گویی تنها برای انکار تمامی حقیقت زاده شد، در باب چشمبندها که پیشتر گفته بود :« باید چشم بند داشته باشند. برای اینکه اینها جانیاند و چشمهای ناپاک اینها نباید ما را ببیند…» اینبار با ژست دانشمندانهای در برابر پرسش وکلای مدافع خود، بر زبان راند: «من ۱۰ سال در زندان اوین کار کردهام و چند بار به زندان قزل حصار و چند بار به زندان رجاییشهر (گوهردشت) رفتهام. حتی یک مورد چشمبند به جز چشمبندهای تولید کارگاه اوین ندیدم. تمام چشمبندها یک مدل بود اما در رنگهای مختلف. جزء محالات است که یک زندان فوقالعاده امنیتی به نام اوین با داشتن رئیس یا دادستانی مثل لاجوردی که خودش قبل از انقلاب زندان بوده، چنین کاری اتفاق افتاده باشد. هیچ کس نمیتوانست چشمبند شخصی داشته باشد. جرم بود. با عقل جور در نمیآید». هدف حمید نوری (عباسی) از این مغلطهها انکار مطلق همۀ آن چیزهاییست که مربوط به شاکیان و شاهدان پروندهاش است؛ همه دروغ میگویند، جزخودش….
در این ششمین روز بازجویی، وکیل مدافع نوری، برش زیادی از زمان پرسش و پاسخ را به کتابهای زندانیان شاکی از حسین فارسی کتاب «یک کهکشان ستاره»، مهدی اصلانی در مورد کتاب «کلاغ و گل سرخ» و ایرج مصداقی در مورد کتاب «تمشکهای ناآرام» اختصاص داد تا این نتیجه را بگیرد که اسم حمید نوری (عباسی) در این کتابها برده نشده است، اما آنچه به پیکار پر وسعت خاطره نویسی و کارهای صورت گرفته در سلسله گردهمآییهای سراسری زندانیان سیاسی رها شده از زندانهای ایران برمیگردد، هیچ روزنهای برای فرار جنایتکاران زندانهای ایران اعم از: زندانبانان، بازجویان، شکنجهگران، پاسداران بندها و کل حاکمیت و کارگزاران جمهوری اسلامی و فتوای امام مرگ برای عاملان کشتار دو تابستان خونین دهۀ شصت باقی نمیگذارد. باید با صدای بلند گفت: خاطرات زندانیان به بازخوانی چند کتاب یادشده مورد ادعایی وکلای مدافع نوری محدود نمیشود وچهاردهه افشاگری اوضاع زندانها و خاطرات نوشته شده در طی کشتار خونین زندانیان سیاسی ایران به چند کتاب ختم نمیشود که مبنای قضاوت دادستانی و دادگاه است. تجمیع صدها جلد کتاب در باب زندان دو نظام (شاه وشیخ) و فهرست شدن صدها مقاله و جمع آوری و آرشیو اسناد و مدارک پُرشمار، نمادی عینی برای یادآوری موجودیت زندان و زندانیان سیاسی واعدامها و یاد نگارههای آنان،درکنار« اسناد هشت گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران»در سایت گفتگو های زندان وسایت بیداران، یادآور وجود زندانیان پرشمارکشورو خیل وسیع خاطراتی است که برای نامبرداری ازوضعیت زندانیان سیاسی ترسیم شده ودرمنابع و وبسایتهای اینترنتی میتوان آنها را یافت. (۲)
آخر پردۀ نمایش روز ششم بازجویی، سوءاستفادۀ وکلای مدافع نوری، پیرامون ماکت ساخته و پرداختۀ فعالان مجاهدین در کمپ آلبانی بود.
برای من به عنوان یک ناظر این دادگاه که با همۀ چشم و گوش آنرا دنبال میکنم، روشن بود که چرا و به فوریت حمید نوری (عباسی) طی نامهای وکلای خود را واداشت که از ریاست دادگاه بخواهند که این ماکت را از آلبانی به دادگاه استکهلم منتقل نمایند و این کار نیز صورت گرفت؛ هم نوری و هم وکلای مدافع او همواره دنبال تناقضات موجود میگردند تا بر آن مانور دهند، اصطلاحاً تناقضی بیایند و چون فیل هوا کنند.
مواجهه با ماکت از این منظر در دادگاه برای همگان جالب بود که با وجود انکار دایمی این جانور بر نبودناش در زندان گوهر دشت، معلوم شد آنجا را مانند کف دست خود میشناسد. در این میان وجود سه سند، یک نقشۀ هوایی زندان، دوم دادهای ترسیمی ایرج مصداقی در کتابش که همواره مبنای داوری دادستانها و وکلای مشاوربود، در کنار ماکت ساخت مجاهدین در آلبانی، مبنای فرافکنی وکلای مدافع نوری (عباسی) در این روز شد. اتفاقاً این مانور مسخره بیش از هر چیزی مشت این شیاد ابله را در نزد هیئت ژوری دادگاه باز کرد. آدمی که در زندان اوین بود و زندان گوهردشت را در گشت و گذار ماموریت های دادیاری دیده، منکر حضور دائمی در گوهردشت است و در دادگاه آنرا فقط به نام رجایی شهر مینامد، چگونه در برابر ماکت آن حاضر شده تا به موازات پاسخ به پرسشهای وکلای خود، تناقضات اظهارات شاکیان دربارۀ آن زندان را نشان دهد؟
بدین ترتیب ششمین جلسۀ بازپرسی حمید نوری به پایان رسید و ادامۀ آن به ماه فوریۀ سال ۲۰۲۲ موکول شد!
جمعبندی:
در آغاز این جمعبندی به تناسب پیگریام برآنم که کیفرخواست دادگاه در پی روشنگری این حقایق آشکار است:
یکم: آیا در تابستان ۱۳۶۷ و در فاصلۀ دو ماه مرداد و شهریور، کشتاری صورت گرفته یا نه؟!
دوم: آیا این کشتار در زندان گوهردشت هم صورت گرفته است؟!
سوم: آیا حمید نوری (عباسی) در این قتلعام یا کشتار زندان گوهردشت و طی آن دو ماه در این زندان بوده است یا نه؟
این وجوه سه گانه، اسکلت یا استخوانبندی کیفرخواست دادستانها است و حمید نوری (عباسی) هم تا این لحظه به انکارمطلق اسکلت کیفرخواست دادستانها نشسته است.
حمید نوری(عباسی) در بحث آزاد روز اول در بیان معرفی، به شیوۀ دفاعیهاش به رئیس دادگاه، دادستانها و وکلای مشاور شاکیان و شاهدان از چند زبان بهره میگیرد. او ابتدا به دادگاه اعلام میدارد: «ممکن است در طول جلسه من دستهایم را پائین و بالا ببرم و یا صدایم بالا برود، قصد توهین ندارم، بلکه میخواهم احساساتم را بیان دارم». این گزینه عامدانه و شگرد نوری برای استفادۀ ابزاری از زبان تحبیب، مهربانی، غلو، تهدید، مبالغه و گاهی اصطلاحاً تاتری صحبت کردن، همواره طی شش روز بازجویی،داستانگویی و روده درازیاش را توجیه کرد. او این درازگویی را برای دفرمه کردن دادگاه و کل آن را وام دار اربابان منبری و مجلسی خود می داند که تلاش می ورزید مدام اصل و صورت مسئله را به حاشیه میبرد. ترجمۀ این ایماژهای زبان فارسی که گاهی با کلام عربی قرآنی همراه است و انتقال زیروبم این ادبیات، توسط مترجمین به زبان سوئدی و به دادگاه به نحوی که با مفاهیم مدرن که مایه و پایۀ قوانین سوئد است معنا دهد، یا ترجمۀ لحن نمایشی و بیان احساسات، نیش و کنایه یا انتقال معنی رفتارهایش، در زبان سوئدی بهغایت دشوار و سخت میشود!
با وجود آنچه ما فارسی زبانها از ادبیات حمید نوری میشناسیم، این کار او تمسخر عدالت از سوی یک متهم و مجرم است، کاری که جمهوری اسلامی در مقام دادستان به نمایش میگذارد،حمید نوری(عباسی)طی این شش روزدرصحنۀ دادگاه استکهلم عریان نمود.
این وجه زبانی از نظر علم روانشناسی، نمایش صحنۀ تاتری، روشنگر سیمای آدم خود شیفتهای است که میخواهد همۀ آدمهای مقابل خود راتحت تأثیرقراردهد. برای همین ادعا میکند: «من سختترین کار ممکنه در دنیا را اینجا باید انجام بدهم.»!
حمید نوری (عباسی) در بیان آزاد خود یک دلبری بسیار احمقانهای کرد و فکر میکرد میتواند خود را طوری نشان دهد که بعد از استعفاء و کارورزی در معدن، هر شب با کیف سامسونت پَر پول به خانه میآمد که دخترش با شادی میگفت: «باز بابا با پول و کاغذ آمد». این خود نشان میدهد که در روند نظام اسلامی، رسیدن افراد مؤمن به جیب زنی و پول جمع کردن و مافیای قدرت، امری همسان و یگانه است!
استراتژی دفاعی حمیدنوری(عباسی)وادعاهای وکلای مدافع او همواره سیاست انکاراست. وکلای مدافع نوری همواره ازعبارت «اعدامهای ادعا شده» بهره میگیرند تا ثابت قدمی خود را در دفاع از دروغهای موکل جنایتکارشان نشان دهند!
بیان دروغ در اظهارات نوری آنچنان آشکار است که وکیل مشاور «یالمارشون» میگوید: «من نمیتوانم تناقض گوییهای تو را در دادگاه باور کنم. از یک طرف نظر تو دربارۀ زندانیان مجاهد آن حد منفی است که حاضر نیستی اسم آنها را ببری، از طرف دیگر میگویی همۀ زندانیان را دوست داشتی». میگویی: «همه در مورد نقش تو دروغ میگویند. همۀ اینها دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران هستند. یعنی تو به دشمنان نظام مهربانی میورزیدی؟ مگر این مهربانی در ایران اسلامی و آنهم در زندان امکان دارد؟»
پیشترهم گفتم: انکار حقیقت برای حمید نوری (عباسی) کسب و کار است. آنچه برای ما که هیچ چیزی را بالاتر از حقیقت نمیشناسیم اصل است، برای مجرم ما (نوری) بر عکس است و او (نوری) انکارحقیقت را اصل میشناسد!
برای ما خانوادههای بزرگ دادخواه، انکار واقعیت کشتار خونین دهۀ شصت و خاصه تابستان ۶۷ تحت هیچ عنوانی ممکن نیست و: «نه می بخشیم ونه فراموش میکنیم» را نمیتوان از ذهن هیچ خانوادۀ دادخواهی درتمامیت جامعۀ ایرانی داخل و خارج کشور پاک کرد.
حمید نوری(عباسی) پذیرفت: در زندان اوین در آموزشگاه به کارمشغول بوده وعملاً در خلال حرفهایش تواب سازی را چنین شرح داد: «ما در دهۀ شصت (۶۰) اینها را آموزش میدادیم تا آنها را به انسان اسلامی ایده آل خوب تبدیل کنیم».
سیاست انکار حمید نوری (عباسی) در شش پردۀ دادگاه بر این اساس است:
*- انکار اشتغالاش در حرفۀ دادیار و یا معاون دادیار در زندان
*- انکار وجود زندان گوهردشت و وجود زندانی به نام رجاییشهر
*- انکار قتلعام تابستان ۶۷ زندان گوهردشت و اینکه آن قتلعام در کرمانشاه اتفاق افتاد
*- انکار وجود شاکیان و شاهدان در دادگاه و همچنن زندانی سیاسی در ایران
*- انکار خاطرات آیتاله منتظری، فتوای خمینی و گزینش کمیتۀ مرگ برای پیشبرد فتوای قتل زندانیان سیاسی، با وجود اینکه حمید نوری (عباسی) متن فتوای خمینی را میپذیرد، ولی آنرا نامه مینامد و به فرمان حمله مربوط میکند!
* – انکار موجودیت سازمان مجاهدین خلق
*- انکار آثار خلق شدۀ زندانیان سیاسی و یادماندهها و نشانهگذاریهایی مانند گردنبند، بافتنیها، ساک زندانی اعدام شده و نامههایی که برای خانوادهها از زندان فرستادهاند.
*- انکار مجاهد کشی و چپ کشی در دو ماه مرداد و شهریور ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت!
*- حمید نوری (عباسی) همۀ ادعای دادستان و متن کیفرخواست را داستان مینامد.
* – انکار لیستهای اسامی اعدامیان تابستان خونین دهۀ شصت.
*- انکار گورهای دستهجمعی و وجود گورستانی به نام «گلزار خاوران».
*- انکار داشتن لنگ و اینکه چشمبندها در درون کارتنی بیرون بند بود.
حمید نوری (عباسی) هم نمایندۀ دیروز و هم نمایندۀ امروز رژِیم جمهوری اسلامی است!
انکار حمید نوری (عباسی)دوسویه دارد. یک سوی مرگ؛ نام بردن از خمینی (امام مرگ)، دفاع ازامپراطوری قصاب اوین اسدالله لاجوردی (آیشمن اوین)، قاسم سلیمانی (قصاب سوریه و کشتارهای پرشمار دیگر) و ابراهیم رئیسی (قاضی مرگ وعضو هیئت مرگ قتل عام) نشانۀ همراهی و همسویی با سردمداران این نظام ضد انسانی است.
سویه دیگرزندگی، که ما هستیم. ما دادخواهان سراسر کشور. جمهوری اسلامی را به مثابه یک نظام مرگ اندیش می شناسیم. آنها می خواهند هر گونه مقاومت را به انجماد بکشانند. ازهمین روجانب مرگ هستند ونظاره گردادگاه استکهلم و نمایشات همراه دائمیشان حمید نوری (عباسی)،ازطریق گسیل خانواه اش به استکهلم وکاردبدستان سفارت اسلامی استکهلم در حاشیه دادگاه !
پیام حمید نوری در اولین روز دفاعیاش اثبات سرسپردگی و وفاداری تمام قد او به رژیم ولایت فقیه و تمامی آپارات حاکمیت اسلامی ایران، باور و اعتقاد و مؤمن بودن به دیروز و امروز و کلیت نظام اسلامی است!
روشن است حمید نوری ارتباط خود با امنیتیهای نظام را حفظ کرده است. در بازجوییها ضمن اشاره به شماره تلفنهای گوشی همراهش از تجمع سالانۀ همۀ عوامل زندان اوین و بالطبع تمامی زندانها در سالگرد قصاب اوین، اسدالله لاجوردی، صحبت کرد.او افتخار میکند به حفظ مراسم افطار سالیانه و دعوت سران نظام و عوامل امنیتی به شرکت در آن مراسم.
اعترافات نوری اینهمانی او با نظام جمهوری اسلامی و فرهنگ اسلامی را نشان میدهد. حمید نوری(عباسی)درقامت یکی ازفرادستان حاکم درجامعۀ ایران در دادگاه هر روز با لباسی ظاهرمی گردد و با بی فرهنگی و خود شیفتگی محض، خود را نمایندۀ ۸۵ میلیون مردمان جامعه درون و برون ایران در دادگاه نشان میدهد. در برابر چنین هوچی گری آشکاری، مردمان جامعۀ ما شرم دارند که چنین قاتلی سخنگوی آنان تلقی گردد.
جدا از این منحنی زندگی و روند تحول کار و تلاش ادعایی حمید نوری (عباسی) نشان میدهد که چطور این آدم درون سیستم، از کردستان تا زندان اوین و بعد هم بازار کار و تجارت و امروز به کارگزاری کارکشته و هفت خط – کارگزار رژیمی که هنوز درقدرت – بدل شده است. گاه با پررویی و وقاحت به داستان و وکیل مشاور حمله و توهین میکند و در یک مورد کنت لوئیس را دروغگو خواند و گاهی هم از دست پرسشهای متناوب دادستان و ورود به جزئیات به رئیس دادگاه قاضی ساندر با لفظ قلمی فروتنانه، اما کاذب التماس میکند: «آقای رئیس؛ به من اجازه نمیدهند که صحبت کنم» اما وقتی دادستان خواست: «به چهره من نگاه کنید» نوری با وقاحت گفت: «من دوست دارم به چهرۀ مترجمین نگاه کنم». حمید نوری از منظر دیدگاه جنسیتی، مردسالار است و در برخوردش با زنان دادستان و خاصه دختر خودش – که او را «زشت» نامید – نگاهی نشئت گرفته از نگاه پدرسالارانه حاکم دارد. در جایی به دخترش میبالد و در جایی چهرۀ نوزادی او را در زمان تولد «زشت» میخواند. این نگاه مردسالارانه در اساس تیم زنانه دادستانها بر نمیتابد و مرتب با برخورد خصمانه و توهین آمیز، مفروضات خود را در چنین دادگاهی به کار میگیرد و زنان شاکی و شاهد را از نظر جنسیتی تحقیرو به نوعی « شکنجه» میکند.
به باور من نوع تحریک کردن دادستان برای عصبی کردن او و مرعوب نمودنش، قفل کردن او است تا پرسشهای ریز و جزیی طرح نکند و سیستم دادستان را در هم بریزد.
در طول این شش روز، همۀ تلاش حمید نوری (عباسی) این بود در هیکل نکرۀ آدمی ناکرده باقی بماند و به جای اعتراف به خطا و اعمال مجرمانۀ خود، از بی گناهیاش و همۀ ارباباناش در درون کشور دفاع کند تا همۀ آنچه که در دادگاه به نمایش گذاشته شد به پای شاکیان و شاهدان تاکنونی شمرده شود.
دفاع تمام قد او ازکردۀ خونین خویش در مقام دادیاری زندان اوین، نشان میدهد که در نظام جمهوری اسلامی با آدمهای رئوف، مهربان، خویشتندار و همه سر جانبدار انسانیت، آنهم در زندانها روبهرو هستیم و این خود مردمان جامعۀ ما هستند که طی این چهار دهه به آزار فرزندان خویش مشغولند و آنان را به مرگ فرا می خوانند ، نه حاکمان طالب دار و شکنجه و حاکمانی که به قول «نوید افکاری» کارگر و کشتی گیر نام آشنای ما که گفت :« اینان برای طناب دارشان! دنبال گردن می گردند!»
حمید نوری (عباسی) همچون همۀ جنایتکاران تاریخ نمیفهمد که این قتلعامها سویۀ دیگری هم دارد و آن مقاومتها و ایستادگیها و مبارزۀ درون و برون زندان است. در روزهای آینده خیل بزرگی از فرزندان جامعۀ ما یعنی جان بهدربردگان از همان زندان،- به مانند دهها تن ازشاکیان و شاهدان پیشین- در همین دادگاه با جسارتی کم نظیر با آواری از ادله و شواهد، برهان و مدارک و آثاری غیر قابل کتمان، برسر او و وکلای مدافعش خواهند ریخت و به بیان اظهارات خود خواهند پرداخت!
حمید نوری (عباسی) نمیفهمد و متوجه نیست روایت جنایاتاش را در زمانی جعل میکند که هنوز میلیونها نفر که این تاریخ را تجربه کردند و بخشی از زیستشان است، زندهاند. پس مجبور است به مغلطه روی بیاورد، به قلب معنی کلمات برآید. این استکه مضحکهای میآفریند و چون بازیگری ناشی که مضحکهای را اجرا میکند، در دادگاه از خود دفاع میکند.
حمید نوری (عباسی) دست پروردۀ دستگاه ایدئولوژیکی است که «فقه شیعه» نام دارد؛ در این دستگاه فکری، نیرنگ و دروغ آزاد است. او هیچ نیست، هر چند در حد و اندازۀ متهم، برای دادگاه چنین جنایت بزرگی علیه بشریت و نسلکشی، زیادی کوچک و حقیر است.
حمید نوری (عباسی) نه میپذیرد کارمند دونپایۀ دستگاه قضایی آدمکشی بوده که آدمکشی را به عنوان وظیفه و شغل روزانه انجام میداده و نه میخواهد هزینۀ انتخاب و عملکردش را بپذیرد. در دستگاه ذهن او، انسان مختار نیست که دستورات خدا (حکومت اسلامی) را انجام ندهد، مرتد است. پس او وجودی به عنوان یک انسان مستقل و آزاد ندارد؛ اگرچه خود نداند.
قصدم در این جمعبندی؛ مستند کردن دهها و صد ها فاکتی بود که حمید نوری طی شش روز،به زبان انکاربیان داشت ومن بعنوان یک فعال سیاسی وناظربراین دادگاه و از خانواده های دادخواه، تحت هیچ شرایطی به مسخره گرفتن این جانی یا توجیه رفتار او نیست، برعکس براین باورم باید این مجموعه وسیعا به زبان های مختلفی رسانه ای شود . باید با جدیت هرچه تمامترمحاکمه را دنبال نمود. باید بتوانیم حمید نوری(عباسی)را به عنوان زبان کوچکی از آن دستگاه عظیم آدمکشی جمهوری اسلامی به حرف بکشانیم و دادگاه را محترم بداریم و بدان پشت نکنیم .
این دادخواهی دردادگاه استکهلم بعنوان یک الگو قضایی با همه نقص هایی که متوجه کیفر خواست آن می باشد، نه تنها برای ما چپ ها درامر دفاع از پیکیره هزاران تن ازرفقای جانفشان ما، نه برای میلیونها خانواده ایرانی و قربانی حکومت جمهوری اسلامی بلکه برای میلیونها فرزندان این سرزمین که در راهند و روزی بر این خاک زندگی خواهند کرد و دمار از روزگار دروغین او بر خواهند کشید. این گوی و این میدان!
دادگاه محاکمۀ حمید نوری (عباسی) همچنان ادامه دارد… و من نیز در کار خواهم بود!