بخش عمده رسانههای گروهی به صاحبان “قدرت و ثروت” تعلق دارند و برنامهریزان این رسانهها که از تاثیرگذاری رسانهها بر افکار عمومی آگاهاند، از این رو تلاش میکنند تا با استفاده از شیوههای روانشناسی اجتماعی، افکار عمومی را فریب داده و در جهت حفظ منافع خود سمتوسو دهند.
در میان رسانههای گروهی، رسانه تلویزیون فراگیرترین و عمومیترین رسانههاست. تلویزیون فارسیزبان «من و تو» براساس برنامهریزی پشتیبانان این رسانه، وظیفهاش این است که رژیم پیشین را بری از خطا و خدمتگزار مردم معرفی کند و همچنین تلاش میکند تا آقای «رضا پهلوی» را به عنوان تنها آلترناتیو به مردم ایران تحمیل کند.
در تداوم این سیاست در چند روز گذشته مصاحبههایی با «پرویز ثابتی» رئیس اداره سوم و مدیرکل امنیت داخلی «ساواک» را ترتیب داده است. در این مصاحبهها آقای ثابتی برنامهریز اصلی و سرجلاد ساواک، به تحریف تاریخ و واقعیات پرداخته و سعی میکند تا از ساواک یک سازمان خدمتگزار مردم و خود را مدیری توانا و موفق که با فساد مبارزه میکرده معرفی کند.
حضور ایشان در تظاهرات و اعطای لقب «عالیجناب» از جانب شاهالهیهای ناآگاه و خودبزرگبینی ایشان در مصاحبهها به هیچوجه نمیتواند دستهای خونآلود ایشان را پنهان کند. برآمد ثابتی در ملاعام، حضور ایشان در تظاهرات و مصاحبه با رسانههای معلومالحال، نشانگر حقانیت دستگاه ستمگر ساواک و اعاده حیثیت ایشان نیست؛ بلکه پیامد و نتیجه جنایات بیحدوحصری است که رژیم جمهوری اسلامی، 45 سال است که بر مردم ستمدیده ما روا داشته است.
بررسی نکاتی چند از ادعاها و تحریفهای مدیرکل امنیت داخلی در مصاحبه با تلویزیون من و تو
یک. آقای ثابتی! نیروهای چپ و مذهبی را در کنار هم قرار داده و مدعی میشود که هر دو جریان معتقدند که “هدف وسیله را توجیه میکند” در هیچکدام از آثار مارکسیستی، این عبارت وجود ندارد؛ بلکه این عبارت گفته «ماکیاول» سیاستمدار فرصتطلب ایتالیایی است و این صفت برازنده خود آقای ثابتی است.
دو: ایشان ادعا میکنند که مبارزانی که برای دیدن دورههای چریکی به فلسطین میرفتند با «تیمور بختیار» اولین رئیس ساواک ارتباط داشتند. این ادعا، کذب محض است؛ زیرا اگر واقعیت داشت در همان زمان، با سند و مدرک اعلام میکردند. همچنین ادعا میکند که این گروهها با بیگانگان در ارتباط بوده و برای آنان جاسوسی میکردهاند، اما در همین مصاحبه اعلام میکند که زندهیاد «حمید اشرف» گفته بود “کار ما جاسوسی نیست.”
سه. مقام امنیتی ادعا میکند که هیچکس را برای خواندن کتاب دستگیر و محاکه نمیکردند، در حالی که صدها نفر فقط به جرم خواندن و ردوبدل کردن کتابهایی مانند «برمیگردیم گل نسرین بچینیم» اثر «ژان لافیت»، «پاشنه آهنین» از «جک لندن» و «مادر» اثر «ماکسیم گورکی» پس از شکنجه به تحمل زندان محکوم میکردند. این کتابها را ساواک و دادگاه نظامی، “ضاله” مینامیدند. حتی در پرونده یکی از زندانیان، کتاب «تضادهای آمریکا و شوروی در خاورمیانه» اثر «عبدالعظیم ولیان» وزیر تعاون وقت به چشم میخورد که نشانگر ناآگاهی این دو سازمان بود.
چهار. آقای ثابتی باز ادعا میکند که با فساد مبارزه میکرده و از «دولو» و «ایادی» نام میبرد که در فساد و رشوهخواری، شهره خاص و عام بودند. اما از رشوهخواری خاندان سلطنت بهویژه «اشرف پهلوی» و از سران ارتش که در خرید اسلحه رشوههای کلان میگرفتند و از مالاندوزی امثال «شریف امامی» و «انصاری» نامی نمیبرد. طبق اعترافات سپهبد «جعفر قلی صدری» ریاست شهربانی از طریق شنودی که در دفتر ایشان کار گذاشته بودند، آقای ثابتی خود نیز رشوههایی کلان اخذ میکرده است.
پنج. آقای ثابتی ادعا میکند که با آخوندها و عقایدشان مبارزه میکرده است، در حالی که انجمن ارتجاعی «حجتیه» در تمام شهرها فعالیت داشت و آزادانه تبلیغ میکردند و برای پیشبرد اهدافشان کمک مالی جمعآوری میکردند. کتابهای «شریعتی» تا قبل از دستگیری، در دهها هزار تیراژ چاپ میشد. بر تعداد مساجد و حسینیهها روزبهروز افزوده میشدند. در دانشگاهها مسجد میساختند، اما اجازه نمیدادند یک اتاق در اختیار گروههای کوهنوردی گذاشته شود. صدها هیئت سینهزنی و زنجیرزنی برگزاری مراسم عاشورا و تاسوعا با جمعیت زیاد، چراغانی کردن خیابانها در روز تولد “امام غایب”، ایجاد مدارس اسلامی در جنوب شهر که دروس را با صلوات آغاز و با صلوات ختم میکردند؛ این فعالیتها همگی پایههای حکومت آینده را تشکیل میدادند.
تمام دانشآموزان این مدارس و اعضای هیئتها در سال 57 به لشکر خمینی تبدیل شدند. شخص شاه خود یکی از مبلغین خرافات بود که در کتابها و سخنرانیهای ایشان مشهود است. روزهای پنجشنبه «حداد عادل» در دانشکدهها برای «مطهری»، «مفتح» و «فلسفی» سخنرانی ترتیب میداد؛ در حالی که به «شاملو»، «اخوان ثالث» و «آریانپور» اجازه سخنرانی نمیدادند.
چند سال یکبار ضریحهای طلاکاری و نقرهکاری را با کامیونهای ویژه به کربلا و نجف و سامرا ارسال میکردند، در حالی که رژیم که ادعای ملیگرایی داشت، آرامگاه سردار ملی ایران «یعقوب لیث» ناشناخته و محقر بود و هیچگونه بازسازی نشده بود. دستگاه ساواک هدف اصلی خود را به مبارزه با رشد اندیشههای چپ اختصاص داده بود و بر تمام عرصههای هنری، فرهنگی، ادبیات و کارخانهها و دانشگاهها نظارت میکرد و اگر آثاری از اندیشههای چپ مشاهده میشد بلافاصله بگیروببندها و سانسور آغاز میشد.
شش. آقای ثابتی مدعی میشوند که در بازجوییها شرکت نداشتهاند و با شکنجه مخالف بودهاند و فقط با دکتر «براهنی» و دکتر «ساعدی» در زندان ملاقات داشتهاند. ادعای ایشان در مخالفت با شکنجه، شگفتیآور است؛ زیرا اساس اعترافگیری در ساواک، بر شکنجه استوار بود و ایشان از تمام موارد و انواع شکنجه، اطلاع کامل داشتند. مدیر کل امنیت داخلی، در کمیته مشترک دفتر داشتند و بر تمام مراحل دستگیریها و بازجوییها نظارت داشتند و در آنجا پروندهها را بررسی میکردند. براساس نوشته «نقی حمیدیان» در کتاب «بر بالهای آرزو» که همسلول زندهیاد «عباس مفتاحی» بود، به هنگام دستگیری «مفتاحی»، پرویز ثابتی به ایشان گفته بود “حرفهایت را بزن وگرنه جور دیگری با شما برخورد میشود”.
زندهیاد «هوشنگ عیسی بیگلو» با آن شهامت مثالزدنی، در پاسخ ثابتی که پرسیده بود “چرا با زن خارجی ازدواج کردی؟” پاسخ داده بود “به تو چه!” ثابتی به نوچههای شکنجهگرش گفته بود “آنقدر بزنید تا آدم شود!”
«مهدی رضائی» 19 ساله و عضو سازمان مجاهدین خلق، در بیدادگاه نظامی گفته بود که “ثابتی در دهان او ادرار کرده است!” دفاعیات رضائی که این جمله در آن وجود دارد، در دنیای مجازی در دسترس است.
برای اثبات وجود شکنجه در ساواک، دلایل زیادی وجود دارد. اعترافات «تهرانی»، «آرش»، «کمالی» و «شاهین» از شکنجهگران ساواک با ذکر جزئیات، یکی از دلایل وجود شکنجه است. هزاران زندانی شکنجهشده که اکنون صدها نفر از آنان در اروپا زندگی میکنند -بعضیها هنوز پس از نیمقرن، آثار شکنجه را در بدن دارند- در این مورد میتوان از «حسن حسام»، «اسماعیل ختائی» و «ابراهیم محجوبی» نام برد. کتابهای زیادی از زندانیان سیاسی آن سالها منتشر شده که در همه آنها به شکنجه اشاره شده است.
«اشرف دهقانی» در کتاب «حماسه مقاومت» افزون بر شکنجه، به تجاوز هم اشاره میکند. خاندان «اعظمی لرستانی» که دهها نفر از آنها به جرم همکاری با دکتر «اعظمی» دستگیر شده بودند، در بروجرد و تهران، مورد وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفتند و طبق اعتراف «آرش» یکی از بازجویان در بروجرد، با بطری به زندانیان این گروه تجاوز شده بود. یکی از مامورین شهربانی به نام «نصرتاله آزاد» در شکوائیهای که به مقامات بالاتر از خود نوشته بود، از شکنجه وحشیانه و تجاوز با بطری به زندانیان اعتراض کرده بود. بازجویان این گروه عبارت بودند از «هدایت»، «رسولی» و «آرش» که سربازجوی آنان جلادی به نام «محمد حسن ناصری» معروف به «عضدی» بود.
افزون بر گروههای چریکی «فداییان» و «مجاهدین» که شدیدترین شکنجهها را تحمل کردند، گروه «فلسطین» و هزاران زندانی دیگر در حاکمیت تمدن بزرگ، مورد شکنجه قرار گرفتند. در این نبرد نابرابر، ساواک و شکنجهگران، سرافکنده تاریخ شدند؛ اما حماسههایی از مقاومت که انسانهای مبارز در این زندانها آفریدهاند، جاودانه خواهد ماند. نام «کتیرائی»، «مفتاحی»، «جمشیدی رودباری»، «اشترانی»، «یحیی رحیمی»، «عیسی بیگلو» و صدها فرزند دلاور دیگر همواره مایه مباهات ملت خواهد بود.
آقای ثابتی شما در مصاحبه گفته بودید که در آغاز اعتراضات باید با شدت بیشتری برخورد میکردیم و لیست 1500 نفر را داده بودید که دستگیر کنند! این باد را شما و دستگاه شما کاشتید که باید توفان را درو میکردید، اما توفان به حرکت درآمده بود و هیچ قدرتی نمیتوانست آن را متوقف کند. با شدت عمل بیشتر و دستگیریهای بیشتر نتوانستید مانع از حرکت تودههایی که تحقیر شده بودند بشوید.
شما که ادعا دارید در سال 55، ما مشکلی نداشتیم، غافل از این که جامعه در حال عصیان بود. صدها هزار حاشیهنشین که خانههایشان را بر سرشان ویران کردید که اولین اعتراض مردمی را همین خانهویرانها در شرق تهران آغاز کردند، نه شما و نه هیچکدام از دولتمردان شما، از فلاکت و فقر و تبعیض در اعماق جامعه خبر نداشتند.
این بلوچستان فقرزده، یادگار دوران تمدن بزرگ شماست! زندانهای قصر، اوین، قزلحصار و زندان نوبنیاد گوهردشت را این جنایتکاران نساختند؛ این میراث شما بود که برای جانشینان شایستهتر از خود بر جای گذاشتید. دستگاه آپولو نیز هدیهای از جانب شما برای سربازان گمنام امام زمان بود. رئیس شما آقای «فردوست»، ساواک جمهوری اسلامی را سامان بخشید و شیوههای مقابله و سرکوب و زندانبانی را به اینان آموخت.
پرسشهایی از آقای ثابتی
میدانم که آن وجدان مسئولیتپذیر و آن احساس انساندوستی در شما نیست که به این پرسشها پاسخ دهید؛ زیرا از الگوی شما به قول خودتان “فرانکوی دیکتاتور” است که به هیچکس پاسخ نمیداد، اما امیدوارم در کتابی که به قول خودتان در 2000 صفحه نوشتهاید و قرار است پس از مرگ شما منتشر شود، پاسخ داده باشید.
1. علت کشتار گروه جزنی و دو مجاهد دیگر در فروردین سال 1354 چه بود؟
2. آقای ثابتی حتما نام بعضی از این انسانها را به خاطر دارید؛ بهروز دهقانی، فاطمه امینی، مهوش جاسمی، معصومه طوافچیان، بهمن روحی آهنگران، محمود نمازی، منصور فرشیدی، پرویز حکمتجو، هوشنگ تیزآبی، حسن نیکداودی، حسین کرمانشاهیاصل، ابراهیم پوررضا خلیق، هوشمند خامنهای، مراد نانکلی و شاهرخ هدایتی این انسانها کسانی هستند که در زیر شکنجههای ساواک و زیر دستان شما جاودانه شدهاند. آیا حاضر هستید مسئولیت این جنایات را بپذیرید؟
3. سیروس نهاوندی با شما همکاری میکرد و عامل دستگیری چندین نفر شد، اما شما در آذرماه 1355، هشت نفر از اعضای سازمان رهاییبخش از یاران سیروس نهاوندی را که در یک خانه مشغول بحث و گفتوگو بودند، به قتل رساندید. آنها که مبارزه مسلحانه نمیکردند! و مسلح نبودند! چرا آنان را به قتل رساندید؟
4. در بهمنماه سال 1355، در یک نمایش تلویزیونی به نام شاها سپاس، 66 نفر از زندانیان آزاد شدند. در میان این زندانیان چند نفر از کسانی که بعدا به مقامهای مهمی در جمهوری اسلامی دست یافتند شرکت داشتند؛ در حالی که موعد زندان آنان به پایان نرسیده بود. آیا آزادی اینان به دستور آمریکاییها بود یا زدوبند شما با آخوندها؟
یداله بلدی