دفاعیات مهدی رضائی دربیدادگاه نظامی درسال ۵۱ به تنهائی عمق سبعیت پرویز ثابتی و سازمان تحت ریاست ایشان را بهخوبی اثبات میکند. این جوان ۱۹ ساله در دادگاه اظهار میدارد که”اقای ثابتی در دهان من ادرار کرده است” نوار این گفته در دنیای مجازی موجود است .
در ۱۵ آذرماه ۱۳۵۳ که در پادگان عباس آّباد افسر وظیفه بودم، توسط ساواک دستگیر و به کمیته مشترک اعزام شدم. پس از تعویض لباس بلوزم را برسرم انداختند و مرا برای ایجاد رعب و هراس یکراست به طبقه دوم اتاق حسینی شکنجه گر معروف بردند. نام حسینی را قبلا شنیده بودم. حسینی بلوزم را برداشت و هیکل تنومند و چهره خشن او آشکار شد، باخشونت و فحاشی یک سیلی محکم بهگوشم نواخت و گفت “حالا میدانی اینجا کجاست”، سپس مرا به بند ۲ سلول ۱ تحویل دادند. پس از حدود نیمساعت جوان بلندبالائی با پاهای پانسمانی وارد سلول شد. بعدا متوجه شدم محسن یلفانی کارگردان و بازیگر تئاتر است. با این وجود او را در نمایشنامه آموزگاران دیده بودم. او را نشناختم. ایشان نه چریک بود و نه اسلحه داشت. اما او را بهشدت شکنجه کرده بودند. نزدیک ظهر فریدون شایان جامعه شناس و مترجم را به سلول ما تحویل دادند. اسلحه او فقط “قلم “بود او را نیز شب قبل تا صبح با چشمان بسته پشت بند سرپا نگه داشته بودند. من شاهد بودم که اعضای خاندان اعظمی را از جمشید و خسرو ۱۵ ساله تا مرتضی خان ۷۰ ساله شکنجه کرده بودند. من شاهد بودم که خالو حسینعلی ۸۵ ساله که در کمیته مشترک شکنجه شده و بهشدت بیمار و ناتوان شده بود، در سال ۵۴ در بند ۱ زندان قصر در گذشت. من و صدها زندانی دیگر شاهد بودیم که یحیی رحیمی معلم کرمانشاهی، غلامرضا اشترانی معلم بروجردی و هوشنگ عیسی بیگلو وکیل دادگستری را تا سرحد مرگ شکنجه کردند و بارها از شدت جراحات روانه بیمارستان کردند. اشترانی بر اثر ضربات وارده بر سر دچار سر درد همیشگی شد. پس از آزادی و چندین عمل جراحی براثر شدت ضربات واره درگذشت . من و صدها زندانی دیگر شاهد بودیم که حسن حسام، دکتر محجوبی، حشمت رئیسی، سعید سلطان پور، چگیز احمدی، سعید یزدیان، جواد زنجیره فروش و صدها نفر دیگر بهشدت شکنجه شده بودند. من شاهد بودم که اسماعیل ختائی در زندان حمشیدیه که پاهایش پس از سه ماه همچنان پانسمان بود، شبها خواب دوباره شکنجه شدن را میدید و با داد و فریاد از خواب بیدار میشد. من در زندان کمیته شاهد بودم که هر روز دهها نفر را بهاتاق پانسمان میبردند تا پاهایشان دوباره پانسمان شود. در کمیته مشترک و اوین بهندرت زندانیانی بودند که طعم شلاق را تجربه نکردهباشند.
مسعود احمدزاده در بیدادگاه نظامی که با حضور نماینده سازمان حقوق بشر برگزار شده بود، پیراهن خو درا بالا زد تا آثار سوختگی را روی شکم و سینه خود نشان دهد. خانم دکتر سیمین صالحی در خاطرات خود بهشدت سوزانده شدن بدن فاطمه امینی اشاره کردهاست.
هنگام دستگیری هوشنگ عیسی بیگلو او را به اتاق ثابتی برده بودند که بهپرسش ثابتی باشجاعت پاسخ گفته بود. ثابتی که از جواب عیسی بیگلو عصبی شده بود به شکنجهگران گفته بود آنقدر او را بزنید تا آدم شود. اما گذشت زمان نشان داد چه کسی آدم بود و چه کسی ناانسان. بهقول زنده یاد پروین اعتصامی «فردا گر بوزد بر من و تو باد مهرگان، آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست». طبق نوشته نقی حمیدیان در کتاب با بالهای آرزو هنگام دستگیری زنده یاد عباس مفتاحی ثابتی بهاو گفته بود :”حرفهایت را بزن و گرنه جور دیگری با تو رفتار میشود”.
پرویز ثابتی برای اثبات اینکه شکنجهای درساواک وجود نداشته و تمام شکنجه شدگان دروغ میگویند با ریاکاری دروغی را به نقل قول از زنده یاد براهنی مطرح میکند که گویا ایشان گفتهاند”مرا به پنکه بسته بودند و در حال چرخیدن پنکه بهمن تجاوز کرده اند”. هیچگاه براهنی چنین حرفی را در هیچ جا نگفته و ننوشته است. این نقل قول کذب نشانگر ریاکاری پرویز ثابتی در انکار شکنجه است.
آقای ثابتی این اسامی را که در زیر شکنجه بهقتل رسیدند بعضیها را شاید نشناسید اما از نوچه خود “رسولی” شکنجه گر معروف ساواک که همزمان با شما با گستاخی تمام در تظاهرات «زن، زندگی، آزادی» در لوس آنجلس شرکت کرده بود، بپرسید. زنده یادان بهروز دهقانی، بهمن روحی آهنگران، هوشنگ تیزآبی، پرویز حکمت جو، ابراهیم پوررضا خلیق، حسین کرمانشاهی اصل، مراد نانکلی، حسن نیک داودی، عباس حمشیدی رودباری، فاطمه امینی، معصومه طوافچیان، فاطمه امینی، هوشمند خامنهای، منصور فرشیدی و محمود نمازی این انسانها که آرمانی جز آزادی وعدالت نداشتند، بهدست نوچه های شما در زیر شکنجه بهقتل رسیدند و جوانانی که آرزوی سعادت و بهروزی مردم را داشتند، در زیر شلاقهای دست پروردگان شما دچار بیماری روانی شدند. بیژن، سعید، عبدل و احمد از جمله این قربانیان هستند.
آقای ثابتی شکنجه گرانی مانند تهرانی، آرش، سیفی و شاهین انواع شکنجه را با ذکر جرئیات توضیح دادند و جای هیچگونه انکاری نیست.
آقای ثابتی شما برای شکنجهگران برای شکنجه کردن آزادیخواهان تقاضای تشویق و جایزه میکردید و شکنجهگرانی مانند حسینی، حسین زاده، عضدی، رسولی ، کاوه، شاهین، ریاحی، رحمانی، آرش ، تهرانی، محمدی، کاوه ، منوچهری، ازغندی، وحیدی، هوشنگ و دهها جنایتکار دیگر همگی دارای نشانها و تشویق نامهها هستند. فقط در سازمانی که شما مغز متفکر آن بودید، به شلاق زنها جایزه میدهند. شرم کنید از این همه رذالت، و شرم باد بر رسانهها و افرادی که جنایات شما را توجیه کرده و نادیده میگیرند.
آقای ثابتی آنچه که بهیاری شما آمد تا جنایات شما تاحدودی نادیده گرفته شود، جنایات بی حد و حصر و شکنجههائی بهمراتب هولناکتر از سازمان شما توسط جمهوری اسلامی است که در مقایسه با عملکرد شما بهمراتب جنایتکارانهتر است. اما جنایت جنایت است و شکنجه در هر ابعادی شکنجه است. برخورد وحشیانه و ددمنشانه جمهوری اسلامی در زندانها کارنامه رفتار انسان ستیز شما را در شکنجه گاهها توجیه نمیکند و شامل مرور زمان نمیشود. زندانهای مخوف اوین، گوهردشت، قزل حصار، کمیته مشترک و دستگاه آپولو را هم برای جانشینان لایقتر از خود بهمیراث گذاشتید و ارتشبد فرسیوتان هم ساواما را سازماندهی کرد.
آقای ثابتی به توجیهات و تبلیغات رسانههای مزدور و تحلیلگرانشان که از شما عالیجناب میسازند توجه نکنید تاریخ بزرگترین و منصفترین داور است و جایگاه شمارا مشخص کرده، در کنار جنایتکاران قرار خواهد داد.
مطالب ذکرشده فقط گوشهای از جنایات ساواک است و مشتی نمونه خروار. امیدوارم زندانیان آن دوران خاطرات خود را بازگویی کنند تا آن جنایات بهفراموشی سپرده نشود.