امیرحسین لادن: اسرائیل و عربستان سعودی، یک کابوس مشترک دارند: “ایرانِ مجهز به تسلیحات هستهای”.
از اینرو، زبانزد “دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است”، این دو کشور را که هیچ گونه تشابهی با یکدیگر ندارند، کنار هم قرار داده و بر علیه ایران متحد کرده است. این اتحاد، نه غیر عادی است و نه نخستین بار است که دو کشور نامتجانس برای مقابله با دشمن مشترک کنار هم قرار گرفتهاند. چیزی که این اتحاد نامقدس را متمایز میکند، “کم دانی” ولیعهد ۳۲ سالهی عربستان در رابطه با حزب لیکود، افراطی ترین فلسفهیِ یک بُعدیِ سیاسی تاریخ؛ و”موساد”، مخوفترین افعی دوران میباشد.
عربستان: حکومت واپسگرا
در عربستان، مرد باید مطیع خدا و زن باید مطیع مرد باشد! مردهای خانوادهی سلطنت در عربستان مشروعیت الهی دارند. متن جامعه در عربستان، تسلیم بزرگسالان، ملایان، آموزگاران و دربار میباشد. بنیادگرایان در تلاش برای بهبود زندگی امروزشان نیستند، بلکه بدنبال تأمین زندگی بهترِ آخرت هستند. این روش بقای حکومتهای خداسالارِ خودکامه را تضمین میکند.(۱)
مشکل بزرگ و دشوارِ امروزِ حکومت در عربستان، ۱۴ میلیون جوان زیر ۳۰ سال میباشد(جمعیت کشور ۲۸،۵۵۰،۰۰۰). با این وجود، در عربستان سینما، مشروبات الکلی و کتاب ممنوع است. پیامبر اسلام که هزار و چهار صد سال پیش زندگی میکرد، کوچکترین خبری از چالشها، اختراعات و اکتشافات امروز جهان نداشت و اینترنت نیز هنوز اختراع نشده بود. جوانان امروز صدها برابر آنزمان دسترسی به اطلاعات و آگاهی دارند؛ و در یک لحظه قادرند با تمام دنیا در تماس باشند. چطور میتوان از چنین نسلی توقع داشت که به حرف های ابتدائی و بدون ابتکار و نوآوریِ ۱۴۰۰ سال پیش گوش بدهد؟
عربستان را سرِ کار گذاشتند!؟
به نظر میرسد که اَمر، به محمد بن سلمان ولیعهد ۳۲ سالهی عربستان مشتبه شده، دروغهای خودش و تملقهای درباریان، به ویژه تعریف و تمجیدهای تلمبهی بادیِ موساد را باور کرده است!؟ و یا دستخوش جنون زودرسِ خود بزرگ بینی و خود شیفتگی شده؛ همان بیماریِ روانی که دیکتاتورها گرفتارش میشوند و سقوطشان را رقم میزند!
ولیعهد عربستان طی چند هفتهی گذشته، صدها تن از بزرگان قوم را دستگیر و اسیر و خانه نشین کرده است و به برخی از آنها گفته که باید دو-سوم از ثروتشان را به حکومت واگذار کنند تا آزاد شوند. یعنی خودش به تنهائی، نقش دادستان و وکیل مدافع و قاضی را با هم اجرا میکند؛ قانون – بی قانون!(۲)
ولی در حال حاضر، موضوعِ اصلی ثروت نیست، زیرا در بین دستگیر شدگان، مخالفان، دانشگاهیان و ملایان نیز حضور دارند. ولیعهد قصد دارد که هر نوع اعتراضی را خاموش، هر مخالفی را خنثی و هر مدعی را باطل سازد؛ تا بتواند با در دست داشتن کنترلِ تمامِ اهرمهای قدرت و ثروت، برنامههایش را پیاده و به مقاصدش جامعه عمل بپوشاند. سیاست داخلیاش میتواند عدهای از جوانان را به همراه داشته باشد؛ و سیاست خارجیاش، مورد تأئید و همراهی آمریکا و موساد است.
واقعیت: آیا بدون پشتیبانیِ نظامی آمریکا، عربستان جرأت میکرد، یکه تازی کند؟ و یا اگر به خاطر موساد و تجهیزات اطلاعاتی اسرائیل نبود، آیا عربستان میتوانست در یمن میدان داری نماید و در منطقه رقیب بطلبد؟! ولی عربستان در این توهم افتاده که بقایش تثبیت شده و پایههای حکومتش مستحکم است، بنابراین میتواند در منطقه تعیین تکلیف کرده، عرض اندام نماید! تعیین تکلیف کردن، مانند دخالت در یمن و بحرین و قطر و لبنان؛ عرض اندام کردن، مانند سیاستش در عراق، سوریه و اکنون در برابرِ ایران!
هانای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
محمدرضا شاهِ ایران را آئینهی عبرت دان
سیاست عربستان در نزدیک شدن به اسرائیل، کوته بینانه، خوش خیالی و یک بُعدی است و عربستان را بشدت آسیب پذیر میکند. نخست اینکه، همدستی و همکاری عربستان با اسرائیل، مشروعیت پاسداری از اسلام و مقام الهام بخش در کشورهای اسلامی را از او سلب میکند. مردم کوچه و بازار کشورهای اسلامی که اسرائیل را غصب کنندهی سرزمین فلسطین، اورشلیم و مسجد الاقصی میدانند، عربستان را نخواهند بخشید.
دوم، محمد سلمان شناخت درستی از موساد ندارد! نمیداند که برای موساد، غیریهود (گو ایم) دوست نیست. دید و فلسفهی موساد در رابطه با دیگران:
یک افسر عالیرتبهی موساد مینویسد: “برای ما (موساد) همه (دیگران) یا دشمن هستند و یا نشانه (هدف). هیچ چیز را به صورت دوست نمینگریم. ” وی مینویسد: ” موساد، در بتون اکثر پُلها در کشورهای عربی؛ بمب جاسازی کرده است که در صورت نیاز و یا وقوع جنگ بتواند آنها را به آسانی منفجر و تخریب کند. ” در ادامه میگوید: «ما همیشه دنبال آن چیزهائی هستیم که برای اسرائیل خوب و یا مفید باشند و “گو ایم” (واژهی تحقیری برای غیر یهود) دیگران، به جهنم. امروز اسرائیل کشور جنگجویان است.»(۳)
سوم، این حرکت عربستان یعنی همدستی با اسرائیل، میتواند باعث خشم جمعیت ۸-۷ میلیونی شیعیان عربستان گردد؛ آنان را افراطی و تندرو کند و عدهای را آمادهی مبارزه و شهادت کرده، وارد صحنه کارزار نماید. در این راستا، در سال ۱۹۷۳، جیمز اِشلسینجر، وزیر دفاع آمریکا در دوران ریاست جمهوری نیکسون، گفت: “ما میتوانیم، منطقه شرق عربستان را که شیعه نشین میباشد و اکثر چاههای نفت در آنجا قرار دارند، از آن کشور جدا کنیم. این سناریو وحشناک ترین کابوس حاکمان عربستان سعودی است. “(۴)
اسرائیل مانند یک موسیقی دانِ ماهر، عربستان را مینوازد
بر عکس سیاست گمراه، واهی، و گستاخانه عربستان؛ سیاست اسرائیل هدفمند، دراز مدت و هوشمندانه میباشد. برنامه اسرائیل و رابطهی تنگاتنگش با عربستان، یکنوع “سرِ کار گذاشتن آن کشور” در اجرای هدفِ ویژهی اسرائیل یعنی درگیری نظامی ایران و عربستان است. همان کاری که حزب لیکود، موساد و لابی اسرائیل، ۱۵ سال پیش با آمریکا کرد. دولت جرج بوش را سرِ کار گذاشت و بدون هزینه یک قطره خون و یا پرداخت یک دلار، عراق را نابود کرد و یک دشمن توامندش را از سرِ راه برداشت. سرِ کار گذاشتن عربستان به ویژه محمد سلمان ۳۲ ساله، حربهای است در تضعیف دو کشور قدرتمند منطقه؛ زیرا درگیری نظامی ایران و عربستان، حداقل یعنی کاهش قدرت و انرژی و تضعیفِ توانائی مالی؛ و حداکثر یعنی تخریب و نابودی و کشتار و نا امنی برای پنجاه سال آینده!
برنامهی اصلیِ اسرائیل، گسترش مرزهایِ کشورش بسوی شرق میباشد که گام به گام دنبال میشود. این برنامه، هم ریشهی مذهبی – تاریخی دارد: “آیات پیدایش” در تورات، خداوند سرزمین مابین رودخانه نیل تا رودخانه دجله و فرات را که شامل، فلسطین، اردن، لبنان، سوریه و عراق میشود، به اسرائیل بخشیده است. و هم ریشه در حرکت صیهونیستی که با اندیشهی سیاسی “تئودور هرتسل” در کتاب “کشور یهودیان” در سال ۱۸۹۶ پایه ریزی گردید.(۵)
بازگشت به فلسطین که رویای “یهودیان پراکنده” طی قرون بوده؛ با اندیشهی “هرتسل” از رویا به برنامه تبدیل شد. “صیهونیزم یک جنبش سیاسی و ملی گرائی یهودی است که در اواخر سدّهی نوزده گِردِ اندیشه و نوشتهی هرتسل، شکل گرفت.” برنامه برپائی “کشور یهودیان” بوسیلهی “حائیم وایزمن” رهبر صیهونیست آنزمان با همکاریِ گستردهی یهودیان، طی نیمهی نخست قرن بیستم، هدایت و گام به گام پیاده میشد. این برنامه با مهاجرت (یا بقول یهودیان بازگشت) به فلسطین؛ تشکیل دفتر صیهونیستها در اورشلیم؛ و بوجود آوردنِ شبه نظامیان هاگانا در فلسطین، آغاز گردید:
موشه اِسمیلانسکی، جزو نخستین گروهِ یهودیانی بود که وارد فلسطین شد، در سال ۱۹۰۸، مینویسد: “سرزمین فلسطین متعلق به ما یهودیان است… یک کشور را نمیتوان بین دو ملت تقسیم کرد.”
آرتور روپین رئیس دفتر صیهونیست در فلسطین (۱۹۱۳) مینویسد: “کنار آمدن با آنها (فلسطینی ها) فقط موقتی است، تا بتوانیم جا پایمان را محکم کنیم. سپس آرامترین امکان، اخراج و جایگزینی است. مهمترین و اساسیترین هدف ما – گرفتن زمینها، مزارع و باغها و تخلیهی خانهها، از اعراب است. “
در سال ۱۹۳۷ بن گورین گفت: “چیزی که عربان درک نمیکنند ایناست که مهاجرت بیش از ۶۰ هزار یهودی در سال، یعنی تشکیل یک کشور یهودی در تمامِ فلسطین.”(۶)
بن گورین در سال ۱۹۳۹ به فرماندهان نظامی “هاگانا” (نیروی نظامی صیهونیستها در فلسطین) گفت: “ما از جنگ جهانی اول، قرارداد بالفور را بدست آوردیم و اینبار باید کشور اسرائیل بر پا کنیم. “
از آنزمان تا کنفرانس نیویورک در سال ۱۹۴۱، بن گورین و حائیم وایزمن در مورد برنامهی “انتقال اجباری” فلسطینیها، توافق کردند. بن گورین سیاست صیهونیستها را چنین نوشت: “انتقال اجباری، بدون زور! آیا امکان پذیر است؟! “(۷)
بن گورین با کسبِ تجربه در سرزمین سخت فلسطین، در سال ۱۹۴۶ مینویسد: “حرکت را به ایمان و واقعیت را به حرف ترجیح میدهد. در چنین موقعیتی با ایمان و حرف، هیچ کاری انجام نخواهد گرفت. “
“اسرائیل اشغال منطقه را به صلح ترجیح میدهد “
اسرائیل، در سال ۱۹۶۷ بلندیهای جولان را اشغال کرد و ۸۰ هزار خانوادهی سوریهای را از خانه و مزرعه و زندگیشان، بیرون راند. “
“در سال ۲۰۰۰ قرارداد صلح مابین اسرائیل و حزب الله، با تلاش خستگی ناپذیر کشورهای غربی آمادهی امضا شده بود؛ ولی اسرائیل حاضر نشد “مزارع شبعا را که بخشی از لبنان (مرز لبنان و سوریه) است، تخلیه کند و قرارداد بی نتیجه ماند. “(۸)
با در نظر گرفتن سه هزار سال سرگردانی، نیاز به یک سرزمین یهودی قابل درک میباشد و اینکه اسرائیل میخواهد آنقدر قدرتمند و مجهز باشد که بتواند پا برجا باقی بماند نیز، مورد پذیرش است. در ضمنی که این واقعیت را هم نمیتوان انکار کرد که فلسطینیها، هیچگونه نقشی در سرگردانی و ستمی که یهودیان متحمل شدند، نداشتهاند.
آمریکا، تندروهای دست راستی و لابی اسرائیل
بار دیگر تندروهای جنگ طلب و لابی اسرائیل که گروه “نئو کنسرواتیوها” را تشکیل میدهند، وارد گود شده و طبلهای جنگ را به صدا در آوردهاند. همان گروهی که از طرف حزب لیکود اسرائیل، موفق شد آمریکا را درگیر جنگ با صدام کند و منطقه را به خاک و خون بکشد!
سیاست آمریکا در خاورمیانه، پس از جنگ جهانی دوم، بر پایهی کنترل منابع انرژی؛ دسترسی کامل به بازار و حضور نظامی در منطقه بوده است.
امروز، این سیاست چند عامل تعیین کننده دارد: کارتلهای نفتی، محصولات صنعتی، شرکتهای ترابری، لابی اسرائیل و سازمانهای وابسته، تندروهای جنگ طلب مذهبی، صنایع نظامی و کارتلهای مربوط به تسلیحات.
لابی اسرائیل
“به لطف آقای جارِد کوشنِر، داماد آقای ترامپ، زمانی نتنیاهو برای دیدار به آمریکا میآید که تمام خواستهها و برنامه هایِ مورد نظرش از پیش تآئید شدهاند! این در صورتی است که آقای کوشنِر در تلاش است تا کشورهای سنی متخاصم با ایران را برای پشتیبانی از اسرائیل در یک گروه متشکل نماید…. تندروهای افراطی اسرائیل قصد دارند آنقدر خانه و آپارتمان در مناطق اشغالی بسازند که واقعیت هایِ موجود در منطقه را کاملن تغییر بدهند و جائی برای فلسطین و فلسطینیها باقی نگذارند. آقای کوشنِر معتقد است که “یهودیت و وجود اسرائیل” یکی است و هر دو بمعنای بقاست”!
نشریه گاردین لندن، در مورد نفوذ یهودیان در کاخ سفید، نوشت: ” بلافاصله پس از مراسم سوگند ریاست جمهوری ترامپ، آقای نتنیاهو اعلام کرد که اجازه ساختن ۲۵۰۰ واحد مسکونی جدید در مناطق اشغالی را امضا کرده است. این گردنکشی و رفتار بر خلافِ تعهدهای بین المللی، در اطمینانی است از پشتیبانی مطلق که انتخاب ترامپ برای تندروهای اسرائیل بوجود آورده؛ و حرکتی است کاملن در تضاد با قطعنامهای که سه هفته پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید در سازمان ملل به امضا رسید. “(۹)
جمهوری اسلامی در ایران
جمهوری اسلامی در ایران، یک پدیدهی اعجاب انگیز است. ایران برای ملایان حاکم بر کشور، یک بانک شخصی است. آنان بی اعتنا به خواستهای مردم، نیازهای جامعه و بی تفاوت به آیندهی کشور، به دنبال اجرای مقاصد شومِ خود و چپاول ثروتهای ملی هستند. اکثر هم میهنان ایرانی میدانند که جمهوری اسلامی با تاریخ و فرهنگ و زبان پارسی در مبارزه و مقابله میباشد؛ و کوچکترین ارزشی برای ایران و ایرانی قائل نیست. برای مثال: دوباره سازی خرابیهای بیروت و بی توجهی کامل به خرابههای خرمشهر؛ صرف میلیاردها دلار برای نگهداری از حزب الله لبنان، رها کردنِ میلیونها ایرانی در فقر و درماندگی!
بزرگترین دشمن ایران و ایرانی، رژیم فقاهتی است. این رژیم با *سخنان دروغین خمینی* در پاریس پایهریزی شد و با عوام فریبی بر متن جامعهی کم دان و خرافاتیِ میهنمان، سوار گردید. رژیم فقاهتی با دروغ و تزویر بر قرار شد و با زور و خشونت و کشتار، تمام اهرمهای قدرت را در دست گرفت. همهمان با خودکامگی و مطلق گرائی، فساد گسترده، و بی لیاقتی و بی کفایتیِ سردمداران رژیم، آشنا هستیم و خوب میدانیم که میهنمان با مشکلات عظیمی روبروست.
*دروغگوئی و تزویر خمینی در پاریس: “اختیارات شاه را نخواهم داشت؛ من چنین چیزی نگفتهام که که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد، روحانیون شغلشان چیز دیگری است. ” این سخنان کاملن مغایر باور و برنامهی خمینی بود که در کتاب ولایت فقیه، چندین سال پیش از آن نوشته بود: “تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرائی… جزئی از ولایت فقیه است…. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمهی اعتقاد به ولایت است…. این که دیانت از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی سیاسی دخالت نکنند… بی دینها میگویند. “(۱۰)
جامعه روحانیت با در دست گرفتن اهرمهای قدرت، برای نهادینه ساختن رژیم فقاهتی در میهنمان، پروژهی اسلامیزه کردن آموزش و عربیزه کردن زبان پارسی را، در سطح کشور توسعه داد. این پروژه با تحریف تاریخ ایران، انکار کردن واقعیتهای فرهنگ کشور و آلوده کردن زبان پارسی، آغاز گردید. تصور حکومتگران این بود که با تحریف تاریخ، ما را از گذشتهمان جدا کرده، ریشهمان را خشک میکنند. با اسلامیزه کردن آموزش و پرورش، و تبلیغات دروغ و ساختگی، فرهنگمان را کمرنگ مینمایند و میتوانند “ایرانی بودنمان” را از ما بگیرند، و جایگاه حکومتیشان را مستحکمتر کنند.(۱۱)
ملاهای حاکم بر کشور، با اتکا به باور خمینی: “ایران وجود ندارد. جز اسلام هیچ چیز وجود ندارد. ” بی اعتنا به سرنوشت ایران و ایرانی، بدنبال گسترش نفوذ در منطقه و بقای حکومتشان هستند. آمریکا دنبال منافع خودش؛ و اسرائیل دنبال تأمین نفوذ و حضورش در منطقه، و گسترش مرزهایِ کشورش بسوی شرق میباشد. پرسش اینجاست که آیا ولیعهد ۳۲ ساله عربستان میداند که اسرائیل و آمریکا، تنها بدنبال منافع و مقاصد خودشان هستند؟ آیا درک میکند که موساد، خودش و کشورش را سرِ کار گذاشته و ولیعهد و عربستان چیزی بجز مُهرههای بازی شطرنج در این مقطع از زمان نیستند؟! آیا از رابطه محمدرضا شاه که ۲۵ سال خدمتگزار آمریکا بود، اطلاع و آگاهی دارد؟ و میداند که شاه در کتاب پاسخ به تاریخ مینویسد: ” من نمیفهمم چرا آمریکائیها علیه من قد علم کردهاند در حالی که هر چه آنها گفتهاند قبول کردهام؟ “
امیرحسین لادن
نوامبر ۲۰۱۷
(۱) On Saudi Arabia، Karen E، House
(۲) The Guardian
(۳) By Way of Deception، Ostrovsky and Hoy
(۴) On Saudi
(۵) Theodor Herzl، Desmond Stewart
(۶) ۱۹۴۸ The First Arab Israeli War، Benny Morris
(۷) Righteous Victims Benny Morris
(۸) Israel Lobby، Mearsheimer and Walt
(۹) از مقاله “آیا توطئهای در حال شکل گیری است؟ برنامهی آمریکا و اسرائیل برای ایران و منطقه چیست؟ “، نگارنده
(۱۰) کتاب ولایت فقیه “حکومت اسلامی”، امام خمینی
(۱۱) مقاله دولت اسلامی عراق و شام گام دیگری در تجزیۀ خاورمیانه، نگارنده
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاههای مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی به دموکراسی است.