نگاه عمومی به وضعیت زنان کارگر درایران
امیرجواهری لنگرودی: شبحی در آسمان ایران در حال چرخ زدن است. آنچه در ادامه خیزش بزرگ تودهای دیماه ۱۳۹۶ یعنی ده روزی که ایران را لرزاند و در ادامه آن شبح پر آوازه “دختران خیابان انقلاب” تجلی خود را نمایاند و اینبار این شبح از تهران آغاز شد و پس آنگاه به دور افتادهترین نقاط کشور راه افتادهاست. تجلی این ایستادگی با همه هزینه جانکاهی که تا حال از خود به جا گذاشت، رودررویی با حجاب و برابری طلبی حقوق زنان با مردان در پهنه جامعه ما را ثمر بخشتر نمود. باید این حرکت جسورانه زنان و دخترکان جامعه ما را واخواستی جدی و ستایشآمیز در ادامه مبارزه زنان درطول چند دهه اخیر و خاصه از فردای حاکمیت اسلامی به اینسو شناخت!
اکنون ۳۹ سال از ۱۷ اسفند ۵۷ می گذرد. روزی که زنان کشورمان ایران؛ با شعار “نه روسری، نه توسری” ، “آزادی زن . نه شرقی، نه غربی؛ جهانیاست” ، “ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم” به خیابان ریختند تا نزدیک شدن فاجعه را هشدار دهند. آنهم در شرایطی که تنها یک ماه از انقلاب بهمن۵۷ گذشته است.
زنان جامعه ما از نخستین اقشاری بودند که پرده ابهام را از روی ماهیت سیاه رژیمی کنار زدند که زیر پرچم دروغین استقلال وعدالت اجتماعی، قتل عام تودهای و دفن آزادی را تدارک میدید. با این همه، انگار این مقاومت یک سویه بود و سویه دیگر آن احزاب و سازمانهای چپ به حد کافی در برابر این مقاومت در کنار زنان نبوده و حتی جمع کثیری از آنان به ادعای دفاع از استقلال و حفظ انقلاب در برابر امپریالیسم، پشت زنان را در این نبرد یک سویه در آن شرایط خالی کردند. میتوان نوشت؛ بخش وسیع چپ، واقعا خود را کنار کشید. البته گیجی عمومی نسبت به ماهیت این رژیم و به ویژه ژستهای ضد امپریالیستی “خط امام” نقش عمده ای در این اشتباه تاریخی ایفا کرد. اما مسئله فقط این نبود، چرا که نه فقط چپ سازشکار، بلکه چپی هم که در مقابل رژیم بود و به هیچ وجه قصد سازش با آنرا نداشت هم دراین مبارزه لنگ میزد و در سال های بعد هم که توهم رژیم فرو ریخت، این لنگی کم و بیش ادامه یافت. ریشه این مسئله را باید در درک چپ از جنبش دموکراتیک عموما و جنبش زنان به ویژه جستجو کرد. چپ ویژگی صنفی و ماهیت عمومی جنبش زنان و الزاماتی را که با خود بههمراه میآورد را برسمیت نمی شناخت. بنابراین از حضور زنانی که لباس و آرایششان، نشانی از فقر را با خود نداشت، در مقابل کاخ نخست وزیری و دادگستری وحشت زدهشد. چپ نمیخواست ویژگی مساله زنان را بپذیرد و تصور میکرد این مساله باید به خودی خود همراه مساله طبقاتی حل شود و هر طرح مستقلی برای حل این مسئله را “فمینیسم” و پذیرش هرنوع فمینیسم را ارتجاعی میخواند. امری که امروز هم دانشمندانی به نام چپ و کمونیسم حرکت مستقل “دختران خیابان انقلاب” را بر نمیتابند و سیاه روی سفید در پستهای فیسبوکی و کانالهای خصوصی تلگرامی خود مینویسند: “از زنانی که در خیابان روسری برمیکنند و بر دستانشان فقط ده میلیون تومان طلا آویزان است، دفاع نخواهم کرد” و امضاء می کنند / من یک کمونیسم هستم . این اشتباهات بطور طبیعی به اشتباهات طرف مقابل دامن زدهاست . کار به جایی کشیده که در برخی موارد وقتی به فعالیتها و اهداف برخی انجمنهای زنان درخارج از کشور نیز دقیق شویم؛ میبینیم گویا مبارزه با مارکسیسم و سوسیالیسم یا “سازمان سیاسی” به هدف مقدم آنها تبدیل شده است! میبینیم که مسمومیت دو طرفهاست و برای درمان آن همه ما باید از یکجا یعنی از مطلق گرایی پرهیز کنیم. فراموش نکنیم، از ابتدای مبارزه با نابرابریها، جانبداران جنبش مارکسیستی و جنبش سوسیالیستی در ایران و در سراسر جهان، نقش بزرگی در مبارزه برای احقاق حقوق زنان ایفا کردهاند. بهعلاوه باید این مساله را هم در نظر داشته باشیم که نیاز ما دو جانبه است. این فقط جنبش سوسیالیستی نیست که نیاز دارد جنبش مبارزه برای دمکراسی را بطرف خود جلب کند. جنبش زنان نیز در مقابله با دشمن دد خویی همچون حاکمیت اسلامی که هزار چنگال خونریز دارد به این مدافعه نیازمند است تا نیروهای سوسیالیست را بطرف خود جلب نماید .
پرسش اساسی این است که؛ چرا باید در مبارزه با چنین دشمنی، از نیرویی که هنوزهم، علیرغم اینهمه زخمهای خونین و این همه ضربات، به سهم خویش از رادیکالترین و سازمان یافتهترین نیروی مبارزه با دشمن است، صرفنظر نماید؟ خوباست یک نکته پراهمیت را از قلم نیاندازم، منظورم البته این نیست که هر جنبش فمینیستی الزاما باید سوسیالیستی شناخته شود. بلکه می خواهم براین نکته پای بگذارم که واقعیات سخت در ایران و جهان، ما را و همه آنها را که برای دموکراسی، برابری و تحقق عدالت پیکار میکنند و میجنگند را بهم نزدیک میکند. آنها که تن به الزامات این واقعیت ندهند، حتما و حتما قافیه را خواهند باخت.
من بر آنم که سالهاست که دوره فیل هوا کردنهای ضد امپریالیستی رژیم گذشته حتی آن بخش سنتی هم میبینند چه کلاه گشادی سرشان رفته و در چه جهالت و ضلالتی گرفتار آمدهاند. این امر را بهخصوص از گسترش شکاف در میان زنان روشنفکر و مسلمان هم میتوان دریافت. هنوز بخش های وسیعی از این احزاب و سازمانها به نقد آن گذشته بر نیامدند. سازمان ما حق داشت که در مقاله بلندی به قلم رفیق شهاب برهان؛ دردوره جدید انتشارنشریه مرکزی خود راه کارگر فروردین ۱۳۶۳ نوشت: «زن آتشفشانی زیر پای جمهوری اسلامی» (۱)
میتوان نوشت: زن ایرانی با ظهور جمهوری اسلامی دچار یک شوک شد. ایران قبل از انقلاب، نزدیک دو دهه تحولات شتابان سرمایهداری در سایه فروش فرآوردههایی نفت، کشور را شخم زده بود و پیدایش خود جمهوری اسلامی محصول این شخم خوردن شتابان جامعه بودهاست. سنت در ایران نسبت به اغلب کشورهای مجاور به شدت عقبنشینی کرده و اگر ایران را با کشورهای اسلامی مجاور مثل افغانستان، پاکستان، عراق و جمهوریهای آذربایجان، ترکمنستان و قفقاز و اغلب کشورهای عربی و حتی ترکیه مقایسه کنیم، میبینیم سنت در آن نسبت به عرف حالت تدافعی داشت. عرفی که به زنان اجازه میداد تا در حوزههایی به لحاظ ظاهری هم شده، امر برابرحقوقی زن و مرد به رسمیت شناخته شود. اما در نابهنگامی پیدایش حاکمیت اسلامی درجامعه ایران، شوک وارد میگردد. زنان ایران بهویژه آنها که در حوزههای مختلف اجتماعی فعال شده بودند و یا در مدار زندگی مدرن قرارداشتند. اعم از زنان کارگر و کارمند، خانه دار، محصل و دانشجو، با تظاهر حکومت اسلامی، ناگهان دیدند حتی انسان بودنشان مورد تردید قرارگرفتهاست. آنهم در شرایطی که جمهوری اسلامی نقطه ضعفهای این رشد شتابان را در قالب بسته بندی عرف ظالم و ستمگر پیچیده و درمقابل پاکت سنت محروم و مظلوم قرارداده، آنهم در شرایطی که اکثریت قاطع جمعیت اعم از زنان و مردان، چه مدرن و چه سنتی خود علیه ظلم و بیداد و استبداد به پاخاسته بودند، گیجی محصول طبیعی این وضعیت است. ازاینرو آن عدم مقاومت کافی را میتوان به این گیجی ناشی از شوک و کپسول تزریقی اسلامی نسبت داد.
زنان ایران به تجربه میدانستند که نخستین قربانی استبداد مذهبی خود زنانند. زن ایرانی ازپس اعمال قوانین ضد زن حاکمیت ایدئولوژیک اسلامی طی بیش از این سه دهه، به گور قرون وسطی بازگردانده شدهاست، نه به آغاز راهی که زنان غرب در یک قرن قبل در پیش گرفتند، بلکه بدانجا که مجبور است، فریاد بزند: که اگر بههنگام تولد زنده بهگورش نکرده اند، جای شکردارد. آنچه عیان است، حق حیات و بهرهبرداری از مواهب آن، حق طبیعی اوست که حاکمیت اسلامی با احکام عهد بوق به سلب آنان دست یازیدهاست. بهطوری که جمهوری اسلامی طی این سالها زن ایرانی را آنقدر به قهقرا رانده است، که وعاظ سرگذر و اعاظم فقها در نمازهای جمعه و در رسانه های رسمی کشور با وقاحت تمام اعلام میدارند: صیغه یعنی اجاره رسمی زن برای “مصرف جنسی” و قبیحترین شکل تعدد زوجات، حلال مشکلات است که رژیم اسلامی در رابطه با زن و مرد گزین کرده است و در شهرهای مقدس قم و مشهد و شاه عبدالعظیم شهر ری و شاه چراغ شیراز و سایر اماکن مذهبی با نصب تابلو بر سر درب این دکاکین صیغه مجاز، خرید و فروش این ودیعه عهد عتیق را به ارزانی به حراج میگذارند.
باید دید چه منافعی پشت این دروغ و ملاحظات قرون وسطی نظام اسلامی نهفتهاست، که مستلزم قربانی کردن آزادی نیمی از جمعیت جامعه است. همین جنون آدم خواری نشان میدهد که آزادی زن در ایران با تلاش برای واژگونی و تلاشی آن پیوند خوردهاست و آنها که زیر پرچم دروغین “آزادی” خواهی، پرهیز از خشونت، انقلاب را عین استبداد و سازش با این و آن جناح به ظاهر اصلاح طلب، رژیم را توجیه و تبلیغ میکنند، اولین چیزی را که در راه این سازش، قربانی مینمایند؛ حق زنان ایران برای آزادی و برابری و تحقق هر سطح از دمکراسی خواهی در جامعه ایران است. چرا که بورژوازی ایران و همه آنها که آزادی و برابری را از همین رژیم وامانده میخواهند، همواره برسازش با همین جانیان مقدم بر هر چیز مجبورند، زن ایرانی و بهطور کلی آزادی و برابری و دمکراسی را قربانی کنند تنها از همین روست که آنان با شواهد اسلامی و قرآنی و احادیث با ماهیت زشت و شنیع و ضد زن صیغه و احکام مربوط به آن کنار میآیند و در بوق و کرنا میکنند و زنان را حتی در درون مجلس اسلامی به سکوت میکشانند و رای آنان را با خود همراه میکنند تا بدینوسیله تابلویش را در خیابان های پرآوازه قم/ مشهد/ بلند کنند و توسط وعاظ ریز و درشت خود در تلویزیون سراسری به تصویر کشند و فیل، هوا کنند. طبق این طرح پیش ساخته از دوره ریاست جمهوری رفسنجانی مشخص بود که حضرات پاسدار، کمیتهچی، خواهران زینب، گروههای اعزامی امر به معروف و نهیازمنکر و گشتهای ارشاد به خیابانها، آتش به اختیار اعلام داشتن هر بسیجی زپرتی محل، هر پسر و دختری را در خیابانها و یا پارکها و درب سینماها و سالنهای تاتر و دانشکدهای با هم دیدند، باید از آنها بخواهند که ثابت کنند با هم همسراند و یا در آینده به همسری یکدیگر در میآیند. با اطمینان میتوان گفت: از همان روز تا به امروز، تلخی این درد، موضوع جنسی بودن را، بیش از همه، نه در نزد آن دسته از زنان ما که امکان معاشرت سالم و همه جانبه با مردان را لااقل در چهارچوب های خانواده و فامیل و یا در مسافرت به خارج از کشور داشتهاند به ناکامی سوق داد بلکه زنان کارگر و زحمتکش ما هم احساس میکردند که در پشت ماشینهای کارخانه هر لحظه با شماتت و تشر عضو انجمن اسلامی و بسیج کارخانه یا حراست و شورای اسلامی روبرویند، که میشنوند خواهر رویت را بپوشان، با مرد کارگر نا محرم صحبت نکن. آیا این جهنم برای زن، با هر نوع اعتقادی که داشته تا کی میتوانست قابل تحمل شمرده میشد و آیا این اوضاع میتوانست زنان را بیش از پیش با مفهوم دقیق کلمه با سیاست و سیاسی شدن جامعه دور از کشاکش با مردان حاکم نکشاند تا داد خود ستانند؟!
میتوان گفت: شوک ناشی از ظهور اولیه نافرجام حاکمیت اسلامی، در عین حال مقدمه بیداری بزرگ در زن ایرانی است. زن ایرانی دارد درباره مساله بطور جدی میاندیشد. کافی است به خود زنان مراجعه کنیم. هرگز بیش ازاین شکوههای زن ایرانی از چنین عمقی برخوردار نبودهاست . زنان ایرانی دیگر نمیگویند: چرا زن زاده شدیم؟ آنها آشکارا بهدنبال علل محرومیت خود و شناسایی مسببین دیروزی و امروزیشان میگردند و در حقیقت ما شاهد بازگشت به خود ژرفی در زن ایرانی هستیم. زنان ما آنقدر عقب مانده نیستند که نفی حقوقش را احساس نکند و هنوز آنقدر پیشرفته هم نیست که بلافاصله برخیزد. اما دارد بلند می شود. روشن است زنی که یک شبه هزار سال به قهقراه رانده شد و با تثبیت و تداوم این رژیم باید سال ها درد بکشد تا ذره و ذره و قطره وقطره حقوقش را باز پس بگیرد تا شاید پس از دههها به دوران قبل از انقلاب بازگردد و تازه آن هنگام هم عواقب عقب ماندگی و تبعیض کنونی دامن گیرش خواهد بود. یک نکته روشن است و آن اینکه تاثیرات وخیم تربیت این رژیم نه تنها ما ، بلکه نسلهای آتی هم باید تاوان جنایات این رژیم را بدهند. زنان ایران دیگر میدانند تنها راه نجاتشان از این مخمصه، کندن ریشه رژیم اسلامی است . اگر چه این راه حل ممکن است با بهترین راه حل برای بورژوازی ایران در تضاد باشد.
با مراجعه به روز شمار کارگری و تمرکز حول مشکلات و دشواریزنان در عرصه کار و اشتغال در حاکمیت اسلامی ، نشان می دهد که زنان ما در عرصه های گوناگونی وارد فعالیت اجتماعی شده اند.
در ایران، تلاش زنان اعم از کارگران در بخشهای مختلف صنایع- تولیدی- خدماتی – بخشهای مختلف کارمندی- کارخانگی – پرستاران – معلمان زن علل العموم و خاصه پرداخت نشدن حق الزمه معلمان حق التدریس در سراسر کشور که هیچگاه استخدام آنان متحقق نشد – بازنشستگان برای افزایش دستمزد، تلاش برای بدست آوردن مزایای رفاهی، کاستن از سختی کار و جلوگیری از اخراج ، ایجاد صندوق های تعاونی و همیاری؛ برگزاری مراسم هشت مارس، مراسم اول ماه مه ، تلاش برای تصویب طرح بازنشستگی پیش از موعد زنان کارگر؛ تلاش زنان برای به دست آوردن امکانات ورزشی، بیکارسازیهای گسترده؛ نیمهکاری و کشاندن زنان به درون خانه، تهیه طومارهای گوناگون برای رسیدگی به مسائل و مشکلات مختلف و گاه کم کردن میزان تولید و گاهی هم البته مجبور بودند دست از کار بکشند!
در واحدهای کارگری کارخانهها، تلاش کارگران زن، برای بالا بردن سطح امکانات رفاهی از قبیل استفاده از آبگرم، داشتن حمام و رختکن در واحدها؛ بهبودی سیستم گرما زا و خنک کننده در تابستان و زمستان، به کارگیری وسایل ایمنی و افزایش سطح بهداشت در کارخانه، استخدام دکتر و ویزیت کارگران زن، اعتراض به تغییر قانون کار به نفع کارفرمایان و سرمایه داران و غیره … از جمله فعالیت هایی است که در حدود بیش از سه دهه گذشته ، زنان کارگر کارخانههای ما بر دوش خود داشتهاند.
زنان کارگر که اکثرا سرپرست خانواده نیز بودند و هستند و بار دو گانهی مسئولیت و انجام کار در بیرون خانه و در درون خانه را به دوش میکشند، یک طرف این برخوردها قرارداشته و همواره خواهان کاهش فشار کار بودهاند و طرف دیگر مدیریت کارگران است تا حدی که بسیاری مواقع کار را طاقت فرسا مینماید. با اینهمه میتوان با صراحت گفت: زنان ایران اعم از خانه دار، کارمند، کارگر، دانشجو و محصل، پرستار، معلم، بازنشسته، سالهاست در چنبرهٔ انواع تبعیضها و نابرابریها گرفتار آمدهاند، قوانین نابرابر در ازدواج، طلاق، ارث ، دستمزد، انتخاب لباس، پوشش، دفاع از حق برابر شهروندی و پر شمار مطالبات بی پاسخ مانده… از یکایک زنان، شهروندانی درجه دوم ساخته است. زنان ما در برابر خشونت خانوادگی و آزار خیابانی، از هیچ حمایت قانونی در برابر سنت بهجا مانده از مذهب در کل جامعه، برخوردار نیستند. هر بار به بهانهای حق مالکیت بر بدنهایشان نادیده گرفته میشود؛ گاه با حجاب اجباری، گاه با ایجاد انواع محدودیت در انتخاب رنگ لباس و پوشش و ممنوعیت در دسترسی رایگان به وسایل پیشگیری از بارداری و حتی کورتاژ جنین خویش با دشواری، دستگیری، بازداشت روبرو می گردند. اما آنچه که طی این سال ها بر زنانی که با داشتن چند کودک ، علیرغم رضایت همسر، در صدد بستن رحم خود برآمده اند ، رژیم این خواست را بر نمی تابد و باید دختران جوان شرایط سنی بالای سی و پنج را طی نمایند تا بتوانند رحم خود را بر روی جنین ناخواسته خویش بربندند . تازه این همه مشکلات نیست به همه این تبعیضها باید شرایط نابسامان اقتصادی در سطح واحد های کارگری و خاصه بازار کار را افزود. زنان در دهه اخیر سهم بیشتری از ورود به دانشگاهها را به خود اختصاص داده اند و لی فارغ التحصیلان زن دانشگاهها بیکارند وهمچنان درطلب وصول کار یا کشور را برای ادامه تحصیل ترک می کنند یا دنبال بازار کار روانند . بر پایه آمارهای منتشره نرخ بیکاری در میان زنان تحصیلکرده را رقم ۱/۳۱ درصد بیکارثبت کره اند ، از اینرو بیش از دو برابر نرخ بیکاری مردان را با خود یدک میکشند. میتوان گفت : نرخ بیکاری زنان به دو برابر مردان رسیده است، موج بیکاری در میان زنان تحصیلکرده به مراتب بیشتر است و در موارد بسیاری شرایط جنسیت زدهای چون وضعیت تأهل، سن و ظاهر زنان (بلندی و کوتاهی، چاقی و لاغری) آنان به شرایط گزینش شغلی اضافه میشود. پرستاران با دشواری های عدیده ای روبهرواند . بهعبارتی زنان آسیبهای زیادی از فردای جنگ هشتساله به اینطرف، از سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی، از سیاست خصولتی کردن غارت اموال عمومی جامعه بین مافیای قدرت، آقا زادهها، آیت اللهها شکر خوار، ماهیخوار، پارچه خوار، زمینخوار و سپاهیان و بسیجیان و فرماندهان سپاهی و سیاستهای خصوصیسازی دیدهاند. از جمله نتایج این سیاستها حذف روزافزون زنان از بخش رسمی بازار کار و راندن آنان به سوی بخش غیررسمی بودهاست. بیش از نیمی از زنان بدون قرارداد یا با قراردادهای موقت و دستمزدهای بسیار اندک مشغول به کارند و از حداقل حقوق قانونی محروماند. بخش زیادی از این کارگران غیررسمی را مهاجران تشکیل میدهند که در مقابل روابط بهره کشانهٔ کار، آسیب پذیرترند. زنان همواره در صف مقدم بیکارسازیها هستند. زنان شاغل در بخش رسمی نیز با عدم امنیت شغلی، نظارتهای نفسگیر بر پوشش و رفتار خود، محدود کردن خدمات عمومی – نظیر مهد کودک پس از بارداری- و موانع سرسخت بر سر راه پیشرفت شغلی زنان در بخشهای مدیریت شهری و استانی و کشوری چشم گیراست. گذشتن از این سد، پایان دشواریها نیست، زنان پس از استخدام نیز با موانع دیگری چون عدم امنیت شغلی و آزارهای جنسی در محیط کار دست وپنجه نرم میکنند.
حاصل کلام اینکه: تحقق آزادی، دموکراسی و برابری در ایران، بدون آزادی زن و آزادی زن در ایران، بدون پایان بخشیدن به عمر نظام ضد زن اسلامی ممکن نیست. این درس گران بهائیاست که تلخی مرگبار آن را همه زنان و دختران ایران و همه مدافعان دمکراسی و سوسیالیسم به جان چشیده اند!
یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ برابر با ۰۴ مارس ۲۰۱۸
ماخذ :
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=361&pgn=1
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاههای مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی به دموکراسی است.