«یدی بلدی»: یکی از چهرههای درخشان مبارز، دهه ۴۰ و ۵۰ که از او بهعنوان یکی از نمادهای مقاومت نامبرده میشود. «هوشنگ عیسیبیگلو» نام دارد که در تیر ۱۳۲۰ در تبریز متولد شد، پدرش افسر شهربانی بود، ازاینرو به خاطر انتقال پدر، هوشنگ دوران دبستان و دبیرستان را در کرمان و کرمانشاه گذراند، و در دوران تحصیل، همواره یکی از شاگردان ممتاز بود، در سال ۳۸، هوشنگ پس از دریافت دیپلم و قبل از قبول شدن در دانشکده حقوق، بهعنوان معلم در دبستان فروغی کرمانشاه بهطور موقت استخدام شد.
شاگردان هوشنگ با غرور و افتخار از معلم عزیزشان یاد میکردند، نحوه رفتار او با دانشآموزان بیسابقه بود، این معلم ۱۸ ساله درس زندگی شرافتمندانه را به دانشآموزان میآموخت، فروشگاه کوچکی در مدرسه دایر کرده بود که فروشنده نداشت، و دانشآموزان تحت تربیت هوشنگ، اجناس مورد نیاز خود را از فروشگاه برمیداشتند و معادل پول آن را در سینی میگذاشتند، دانشآموزان را به چند دسته تقسیم کرده بود و هر روز یک گروه، در نظافت دبستان به مستخدم مدرسه کمک میکردند و یا در محله خود، پیرزنان و پیرمردان را در خرید کالاهای، موردنیازشان یاری میدادند، پس از گذشت بیش از نیم قرن بعضی از دانشآموزان هنوز، ارتباط خود را با معلم زندگیشان، نگسسته بودند، در سال ۳۸، من دانشآموز دبستان بدر بودم که در مجاورت دبستان فروغی بود و گاهی این معلم محبوب دانشآموزان را میدیدم، که با گامهای استوار و چهره ای مصمم به مدرسه میرفت.
در شهریور سال ۵۴ از زندان جمشیدیه به بند ۴ موقت زندان قصر منتقل شدم، در این بند، در میان زندانیانی که تازه از کمیته آمده بودند، سخن از مقاومت طولانی، ۳ زندانی بهنامهای یحیی رحیمی، غلامرضا اشترانی و هوشنگ عیسی بیگلو بود که هر کدام بیش از یک سال در زیر شکنجه بودند، در مهرماه ۵۴ هوشنگ را از کمیته به بند ۴ موقت منتقل کردند، در همان بدو ورود، با توجه به مقاومت جانانهاش در زیر شکنجه و رفتار صمیمانه با همبندان، در ارتقای روحیه مقاومت بند بسیار مؤثر بود، در این بند، پیرمرد ۸۵ سالهای از اهالی کردستان بنام خالو حسینعلی عزتی بود که هوشنگ مانند پدر از او مراقبت میکرد.
هوشنگ در بیدادگاه نظامی به حبس ابد بهاضافه ۱۰ سال محکوم شد، علت محکومیت او ارتباط با زنده یادان، مصطفی شعاعیان و مرضیه احمدی اسکویی و کمک مالی به آنها بود، بههنگام دستگیری که همراه همسر و خواهر همسرش بود، او را به اتاق ثابتی که در آن هنگام در شهربانی بوده میبرند و ثابتی خطاب به او میگوید که ما ۱۰ سال است تو را زیر نظر داریم و هوشنگ با شهامت پاسخ او را میدهد و ثابتی که توقع پاسخ شجاعانه او را نداشته، با عصبانیت دستور میدهد که، آنقدر او را بزنید تا آدم شود، اما گذشت زمان انسان بودن هوشنگ را بهاثبات رساند و این آقای ثابتی است که هنوز آدم نشده و شکنجه را در آنسالها انکار میکند.
در سال ۵۷ پس از آزادی هوشنگ از زندان در، جاده تبریز-سنندج، بر اثر تصادف با یک کامیون، خود و همسرش بهشدت آسیب دیدند، و هنگامیکه راننده کامیون، برای عذرخواهی به بیمارستان برای ملاقات او مراجعهکرد، چنان با او دوستانه برخورد میکند که راننده را به گریه واداشت.
مزدوران رژیم، در سال ۵۸ به علت اینکه از وکلای خوشنام و فعال کانون وکلا بود، او را ربوده و تا سرحد مرگ کتک زده بودند، و وی را نیمهجان وبی هوش، در خیابان رها کردهبودند، این آدمربایی، در آن زمان در روزنامهها که هنوز سانسور و خفقان حاکم نشده بود، بازتاب گستردهای داشت.
پس از انقلاب، وکالت عدهای از زندانیان سیاسی را پذیرفت، که شاخصترینشان، نویسنده و زندانی، رژیم پیشین نسیم خاکسار بود که با تلاش و پیگیری اورا از زندان آبادان رها ساخت.
هوشنگ، بعد از حاکمیت و افزایش فضای اختناق بر کشور، ناچار به ترک میهن شد، ابتدا به کردستان و سپس به فنلاند که وطن همسرش بود، رفت، در فنلاند همواره در خدمت پناهندگان و هموطنان بود و بهعنوان مترجم و راهنما از هیچگونه کمکی دریغ نمیورزید.
هوشنگ هرساله، برای دیدن یاران، عازم سفر اروپا میشد، تا با دوستان و خانوادههایشان دیدار کند، اعضای خانوادههای دوستان هوشنگ، بیش از دوستان او بیصبرانه چشم بهراه آمدن او بودند، زیرا با خانوادهها رابطه عمیق عاطفی ایجاد کردهبود، در این ملاقاتها هیچکدام از دوستان قدیمی را فراموش نمیکرد و بیش از همه بهدیدار محمدرضا زمانی، نویسنده و زندانی رژیم پیشین میرفت که در خانه سالمندان، در استکهلم ساکن است.
دریغا این انسان بهغایت دوست داشتنی در آخرین روز سال ۲۰۱۴ که قرار بود، روز سال نو را با خانواده جشن بگیرد، قلب مهربانش از حرکت باز ایستاد و داغ ابدی را بر دلهای دوستان بیشمارش نهاد.
آنو، همسر وفادار و مهربانش که هوشنگ، در ملاقات از او خواستهبود که برای دیدن خانوادهاش به فنلاند برود، اما او در پاسخ گفته بود یا با تو یا هرگز.
هوشنگ عیسیبیگلو، در کمیته مشترک، بر اثر صدمات و جراحات ناشی از شکنجهها، بارها در بیمارستان بستری شد، اما او همچنان مقاوم، شکنجهها را تحمل میکرد و آنچنان در برابر شکنجهگران جسور و با شهامت بود که یکبار در حضور شکنجهگران گفته بود؛ اینجا روزی، موزه مقاومت زندانیان و جنایات شما خواهد شد، پیشبینی او جامه عمل پوشید و کمیته مشترک تبدیل به موزه شد، اما دریغا بهجای تندیسهای بهروز دهقانی، عیسی بیگلو، یحیی رحیمی، غلامرضا اشترانی، فاطمه امینی و صدها مبارز دیگر، تندیسهای خامنهای و رفسنجانی را در سلولها جای دادهاند.
یاد صفای صمیمانهی هوشنگ و صداقت بیحد و حصر و مهربانیهای بیدریغش همواره در یادها خواهدماند.
«یداله بلدی»