خاطرات خانه زندگان قصّه نیست، نردبان است. نردبان آسمان. آسمانِ نهانِ درون که در ژرفا و پهناوری کم از آسمان برون نیست.
در خاطرات خانه زندگان، شخصیتها، موقعیتها، رفتارها و حادثهها، سرگذشتهها و تجربهها هر کدام تمثیلی در خود نهفته دارند و باید از این زاویه به آن نگریست.
«خاطرات خانه زندگان» با نکات ظریفی همنشین است که تنها با شنیدن آن، میتوان دریافت:
در قسمت پیش اشاره نمودم که ملا خورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، حوادثی چون سی خرداد سال ۱۳۶۰، برادرکشیها، پرپرشدن پاکترین جوانان این میهن، و جنایاتی که در زندان به نام اسلام و انقلاب روی داد فقط به نتایج کنفرانس گوادلوپ و نقشههای شوم امثال برژینسکی و سفر ژنرال گاست و ژنرال هایزر به ایران مربوط نبود، ریشه در مسائل و درگیریهای زندان شاه نیز داشت. در قسمت پیش به نقل فتوای روحانیون زندان (یا به قول آیت الله منتظری متن تصمیم) که به مبارزین و مجاهدین اشاره داشت، پرداختم. البته تعبیر فتوا، کمی عجیب بود چون بین روحانیون زندان، کسی نبود که مقلّد داشته باشد. امثال کچویی و لاجوردی هم از آیتالله خمینی تقلید میکردند.
در این بخش داستان سپاسگویان(گروه سپاس) را شرح میدهم. منظور از گروه سپاس، ۶۶ نفری هستند که بهمن ۵۵ با عفو ملوکانه آزاد شدند. افراد مزبور در جریان جشنی که ساواک به همین مناسبت در زندان راه انداخت، «سپاس سپاس اعلیحضرتا» گفتند. تلویزیون چند بار این مراسم را نشان داد و زندانیان زندان قصر هم (بر خلاف زندانیان اوین که تلویزیون نداشتند) دیدند.
رُوَیْداً یُسْفِرُ الظَّلَامُ / درنگ کن درنگ کردنى، روشن میگردد تاریکى
ادامه متن بعد از ویدئو:
.
قرارگاه عملیاتی در بند یک زندان اوین
پیشتر گفتم که ساواک در ادامه بهرهبرداری از وقایعی که با عنوان تغییر ایدئولوژی، در سازمان مجاهدین پیش آمده بود، به فکر آزادکردن کسانی افتاد که به ضدیت با مبارزین و مجاهدین افتاده بودند. جلوتر سرهنگ زمانی رئیس زندان قصر گرا داده بود که با عفو ملوکانه تعدادی آزاد میشوند تا مردم از زبان آنها همه چیز را بشنوند و به نیاتِ آلوده خرابکاران پی ببرند که حتی رفیق خودشان را میکشند و جسدش را به بیابان میبرند و میسوزانند.
این وقتی است که تعداد زیادی از زندانیان ملیکشی میکردند و با اینکه حکمشان تمام شده بود آزاد نمیشدند.
آیات عظام طالقانی، منتظری، لاهوتی، انواری، ربانی، کروبی، محمد علی گرامی، معادیخواه، رفسنجانی، مهدوی کنی، قدرتالله علیخانی… و آقایان عسگراولادی، حاج عراقی، اسدالله لاجوردی، محمد کجوئی، محمد طالبیان، اسدالله بادامچیان، حاج مرتضی تجریشی…همه در کنار هم بودند و به فراست نمیافتادند ساواک چه منظوری دارد که افراد خاصی را از بندهای دیگر میآورد و در یک بند، دُور هم جمع میکند؟
…
بند یک زندان اوین را، بازجویان ساواک در واقع مهندسی میکردند. کسانی را به آنجا بردند که ذکر و فکرشان این بود که باید هرچه زودتر مردم را(در رابطه با وقایع سال ۵۴ در مجاهدین) روشن کنیم. بیشترشان بقیه را نجس یا متجنس پنداشته و کفگیر و مَلاقههای خاص خودشان را داشتند و تا غذا میآمد برای اینکه نجس نشود میآمدند و غذای خودشان را از دیگ عمومی برمیداشتند. از همین رو برخی از زندانیان به آنان اصحاب کفگیر و ملاقه میگفتند.
…
در سال ۱۳۵۰ آیتالله ربانی، حساسیت بعضی از روحانیون را که به لحاظ فقهی مارکسیستها را نجس میدانستند، خنثی میکرد و میگفت الان موقع این حرفها نیست، به این مسائل دامن نزنید. وی پیشتر شیفته مجاهدین بود و گفته شده پشت سرشان نماز هم میخواند، سال ۱۳۵۴ وقتی بیژن جزنی و ذوالانوار، و هفت زندانی دیگر را میبرند و به رگبار میبندند، با اینکه فقط دو نفرشان مذهبی بودند حوزه علمیه قم برای همه آن ۹ نفر مراسم ترحیم گذاشت. اما حالا ورق برگشته بود.
برویم بیرون، برای چی در زندان بمونیم و بپوسیم؟
برخی میگفتند اینکه ساواک زندانیانی را که حکمشان تمام شده، آزاد نمیکند زیر سر وحید افراخته و امثال اوست. آنها برای خنثی کردن نقشه مخالفین حکومت، به ساواک خط دادهاند موقتاً هیچکس را آزاد نکنید…
این واقعیت نداشت چون پیش از دستگیری وحید افراخته نیز، زندانیان ملیکشی میکردند.
حلاصه، این موضوع را(که شایعهای بیش نبود) مرتجعین عَلم کرده و میگفتند:
پس، بنا بر قاعدهِ برهان خلف، ما برویم بیرون، کار درستی است. چون نقشه ساواک و همدستانش را خنثی میکند. برای چی در زندان بمانیم و بپوسیم؟ حالا که عدهای کافر شدهاند ما از شاه طلب بخشش کنیم و عفونامه بنویسیم، این خیلی بهتر است از اینکه با یک عده آدمهای نجس یا متجنس (یعنی نجسشده) همسفره و همبند باشیم. ما در موقعیتی هستیم که معتقدیم بهتر است بعضی از ما برویم بیرون و ساواک را خَر کنیم! (معلوم نبود کی، کی را خر میکند.)
اگر کسی حتی نمیتوانست زندان بکشد، این بهانهها را میآورد.
…
بعد از انقلاب گفتند از امام دستور داشتیم که به طریقی از زندان بیرون بیاییم که البته واقعی نیست. آیتالله منتظری و آیتالله طالقانی این موضوع را تایید نکردهاند.
یکی دو نفر در گروه سپاس حرفهایی از این قبیل میزدند:
بنده مجتهد خویشم و استنباطم با توجه به اوضاع و احوال این است که هر طور شده بروم بیرون. مگر خبر نداری؟ حتی آیتالله طالقانی به دخترشان اعظم گفته اند: عفو بنویس و برو…
اصلاً «تقیه» برای چیست؟ قاعده لاضرر و لاضرار که یکی از مهمترین و بنیادیترین قواعد فقهی ماست، برای چه مواقعیست؟ مگر نه اینکه در شرائط اضطرار حتی گوشت مُرده را هم میشه خورد؟ بگذار رسولی و عضدی و دیگر مقامات ساواک فکر کنند ما نادم شدهایم. بگذار به این خیال باشند. ما خط خودمان را میرویم.
(آنها صحبت از «قاعده مُلازمه» هم میکردند که به زبان ساده یعنی هرآنچه عقل حکم میکند شرع هم قبول دارد و بر عکس…)
…
خب، الان عقل حکم میکند که برای نجات اسلام و مسلمین بنده بروم بیرون، دریا آن جا است. در بیرون نه کسی مثل زندان، ما را دگم و مرتجع و راست ارتجاعی میخواند و نه شاهد این اوضاع اسفناک هستیم که پس از عمری تلاش حالا ساواک و کمونیستها با هم به جان اسلام بیافتند…
اگر رژیم امپریالیست است، سازمان (مجاهدین) سوسیال امپریالیست و لذا خطرناک تر است… (این را مخالفین مجاهدین میگفتند)
آقا جان، زن و بچه هامان دارند مارکسیست میشوند. بریم بیرون…احساس تکلیف میکنیم باید آنها را نجات بدیم…
میرویم بیرون تا زمینههای انقلاب اسلامی را درست کنیم…
در زندان آموختههایی داریم که میتواند از انحراف بقیه جلوگیری کند. برویم و از انحرافی که پدید آمده جلوگیری کنیم. چه فایده دارد در زندان بمانیم؟ باید برویم بیرون و کسانی را که خیال میکنند سازمان به دین و ایمان پابند است از ذهنیت بیرون بیآوریم. بگوییم آقا جان ابدا اینطور نیست.
واقعیت درون زندان را برای آنها شرح دهیم. بگوییم آن بخش از سازمان که قبل از تغییر ایدئولوژی به زندان افتاده بود، آنها نیز، همینطور هستند، مثل بقیه، نهایتاً اگر آنها هم بیرون بودند شریف واقفیها را شهید میکردند.
همه افراد گروه سپاس، زبون و بیمقدار نبودند
راستی آدمی با صُغری کبُری چیدن، مینیاتوریزهکردن، جلوهدادن و به قول قرآن با تسویل و تزئین رفتار خویش چگونه میتواند به هر ناروائی دست بزند و به خود بقبولانند که صحّت و سلامت از آن میبارد…
این را هم اضافه کنم که علاوه بر زندانیان معترض و رادیکال و آیتالله طالقانی که همیشه توصیه میکرد مسائل زندان را به بیرون نکشانید، آیتالله منتظری، عزت شاهی، اسدالله لاجوردی، محسن مخملباف، بهزاد نبوی، کاظم بجنوردی، ابوالقاسم سرحدیزاده و دوزدوزانی… با سپاسگویان موافق نبودند. آنان شرکت در مراسم سپاس را منع کردند و خود نیز حاضر به شرکت در آن نشدند.
…
آیتالله منتظری در مورد گروه سپاس گفتهاست:
درباره شکلگیری جشن سپاس، اینکه آن آقایان (شرکت کننده در جشن) با ما مشورت کنند که برویم یا نه ! خیر، این طور نبود. ما هم فهمیدیم که از آقایان دعوت کردند و بردند و آنجا برنامه انجام شد، اما این که بگویید آنها بی اطلاع بودند، نه ! خب ما هم بی اطلاع بودیم، پس چرا به ما نگفتند که بیایید آنجا ؟!
…
البته همه افراد گروه سپاس، زبون و بیمقدار نبودند. من نمیتوانم امثال حاج مهدی عراقی را که مورد احترام مبارزین و مجاهدین بود چاکر و مخلص اعلیحضرت تصور کنم. دستگاه فکری من و او اصلاً یکی نبود و از قضا به همین دلیل نباید پا روی حق بگذارم.
نام حاج مهدی عراقی که در لیست آمده، ترور شادروان احمد کسروی مؤلف تاریخ مشروطیت را نیز به یاد میآورد…
اما نامبرده علیرغم این که مارکسیست و تودهای نبود، در خاطرات شفاهی خویش که با عنوان «ناگفتهها» چاپ شده، به سرهنگ عزتالله سیامک(که ۲۷ مهر ۱۳۳۳ در میدان تیر لشکر ۲ زرهی به اتفاق ۹ نفر دیگر تیرباران شد)، اشاره میکند. همچنین داستان یک دختر فداکار تودهای را تعریف میکند که در تظاهرات ۲۳ تیر ۱۳۳۱ آگاهانه خطر میکند و با شجاعت بسیار مقابل نیروهای مسلح رژیم میایستد و پایش زیر تانک له میشود.
در آن جلسه که وی از خاطراتش میگوید یکی از حاضرین میکوشد وی را به بدگویی و مقابله با مجاهدین بکشاند اما حاج عراقی نپذیرفته و به آن شخص تذکر میدهد اینکار درست نیست.
وقتی از زمینههای سی تیر ۱۳۳۱ حرف میزند، میگوید در حالیکه شاهپور غلامرضا پهلوی در قسمتی از بهارستان فرماندهی را بعهده داشت، سرهنگ عزت الله سیامک از تانک خودش پیاده شد و به مردم پیوست.
قبح ترور اندیشمند بزرگی چون احمد کسروی و واپسگرائی جریانی که حاج عراقی متعلق به آن بود، به جای خود. اما، برخورد منصفانه وی ستودنی است.
…
برای کشاندن حاج عراقی به گروه سپاس، ساواک خیلی تقلا کرد و حتی آخوند همراهشان عبدالرضا حجازی هم زورش را زد. عبدالرضا حجازی با رسولی بازجو، فیلم بازی کرده و با اصرار به حاج عراقی میگفت: خودم در مکه آقای رسولی را دیدم که زیر ناودان طلا زار زار اشک میریزد و از خدا استغفار میطلبد. به او گفتم آقای رسولی تا شما آیتالله انواری و حاج عراقی را آزاد نکنید توبهاتان قبول نمیشود و حالا در ایران آقای رسولی میگوید حاج عراقی حاضر به طلب عفو نیست! بیا و این کار را بکن…
گویا به عموئی هم فشار آورده بودند که عفو بنویسد که قبول نکرده بود…
«جیمیکراسی» و نقش آن در شل شدن بندهای زندان
خانه از پای بست ویران بود و رژیم شاه در بند نقش ایوان.
سردمداران حکومت به برگزاری جشنهای گونهگون میاندیشیدند. برای اینکه منتقدین خودشان را که در خارج دم از حقوق بشر میزدند، خنثی کنند، نیاز داشتند تا از میان زندانیان سیاسی تعدادی را آزاد کنند، و چه خوب اگر در میان این عده کسانی باشند که بتوانند روی آنها مانور دهند. بازجویان ساواک کوشیدند تا امثال صفر خان را هم که به راستی قهرمانی برازندهاش بود، به خیمه شب بازی گروه سپاس بکشانند که این آذربایجانی غیور برخلاف امثال عسگراولادی، یا منوچهر مقدم سلیمی و…دست ساواک شاه را خواند و به ذلت و سپاس سپاس اعلیحضرتا تن نداد. سران ساواک که نشست و برخاستشان را با مرتجعین پنهان نمیکردند به این نتیجه رسیدند که بهتر است هرچه زودتر اضداد مجاهدین و مبارزین از زندان آزاد شوند تا کار خودشان را علیه آنان شروع کنند. اسناد ساواک هم این واقعیت را تائید میکند. البته برای این به اصطلاح آزادی، عوامل زیر هم تاثیر داشت:
• گزارش سازمان عفو بینالملل در باره نقض حقوق بشر در ایران
• مقاله بو دار تایمز لندن که از اختناق موجود در ایران صحبت میکرد،
• و نیز، افزایش قیمت نفت که نوعی گشایش اقتصادی را بر سر زبانها انداخته بود و میبایست با گشایش سیاسی آنرا همگام و تراز کرد.
اما، (جدا از موارد فوق) آنچه رژیم شاه را به مانور به اصطلاح آزادی زندانیان واداشت، شکست جرالد فورد و روی کار آمدن جیمی کارتر بود.
…
پیش از روی کارآمدن جیمی کارتر، کمسیون سه جانبه(آمریکا، اروپا و ژاپن) برای خاموش ساختن کانونهای بحران و مهار آتشهای زیر خاکستر، دوز و کلک میچید و طالبان نفت و دلار، جدا از تحولات اسپانیا و نیکاراگوئهی آنروز، اوضاع ایران را هم زاغ سیاه میپائیدند.
به دنبال تحلیل برژینسکی که آمریکا باید تلاش کند تحولاتی را که هیچ کاریش نمیشود کرد، از مسیر هرج و مرج، به مسیر انتقال منظم بیندازد، آقای امیر طاهری (سردبیر کیهان قبل از انقلاب)، مقاله معنیداری نوشت که نشان میداد: ورق بر گشتهاست و، خلاصه مسیری در چشم انداز قرار گرفت که با اولدورم مولدورمهای شاه که چندی پیش طی کرده و هی کرده بود که یا حزب واحد رستاخیز و یا هلفتونی، جور در نمیآمد.
جسته گریخته صحبت از پیلهکردن صلیب سرخ و عفو بینالملل و رعایت حقوق بشر به میان آمد و کم کم شکنجه اح شد! و روزنامهها نوشتند به دستور اعلیحضرت احدی حق شکنجه ندارد.
بگذریم که به طور رسمی تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۶ ممنوعیت شکنجه اعلام نشد. در تاریخ فوق رژیم شاه در اجراء قطعنامه سی و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل درباره ضدیت با اعمال شکنجه، اعلامیه دست و پا شکستهای به شرح زیر صادر کرد:
دولت شاهنشاهی بدین وسیله نیت خود را مبنی بر:
۱- رعایت اعلامیه مربوط به صیانت کلیه افراد در برابر شکنجه و سایر رفتارها و مجازاتهای بیرحمانه غیر انسانی و یا تحقیرآمیز ضمیمه قطعنامه ۳۴۵۲ مجمع عمومی
۲ – اجراء مفاد اعلامیه فوقالذکر، از طریق وضع مقررات قانونی و اقدامات مؤثر دیگر ــ اعلام میدارد.
البته آنگونه که بازجوی ساواک(بهمن نادری پور = تهرانی) بعد از انقلاب در دادگاهش فاش کرد شکنجه برخی زندانیان سیاسی نه در کمیته مشترک و اوین که در خانههای امن ساواک صورت میگرفت. اگر به یاد داشته باشیم تهرانی از جمله به خوراندن سیانور به یک زندانی نیز اشاره کرد و گریست.
در زندان اوین، ولوله میشود
برگردیم به سپاس گویان. افرادی که با گروه سپاس عفو گرفتند، حتی به دوستان خودشان هم واقعیت را نمیگفتند. شماری از آنها را به کمیته مشترک میبرند، وقتی پس از چند روز برمی گردند، میگویند: فلان فلان شدهها به ما میگویند شما عفو ننویسید، بیائید یک جائی که منوچهر مقدم سلیمی صحبت میکند فقط بنشینید. ما هم به ساواکیها گفتیم: خر خودتانید، این مثل عفو نوشتن است.
…
افراد مزبور به بهزاد نبوی و محمد علی رجایی که خودی محسوبشان میکردند هم، کلک میزنند و فیگور میگیرند که به ساواک جواب نه دادهایم اما چند روز بعد سر و کلهشان از مراسم سپاس اعلیحضرتا پیدا شد.
…
القصه، تلویزیون، مراسم عفو آن ۶۶ زندانی را پخش کرد و در زندان قصر همه دیدند. اما زندانیان اوین تلویزیون نداشتند. یکی از اعضای سازمان مجاهدین که سال ۶۰ تیرباران شد و قبل از انقلاب در درگیری مجروح شده بود. (مهدی بخارایی) هنگام پخش مراسم عفو از تلویزیون، در بیمارستان بود و برنامه را دیده بود. وقتی او را به اوین میآورند جریان را تعریف میکند، در بند میپیچد که مهدی بخارایی خبرهای مهمی دارد. مسعود رجوی و موسی خیابانی در طرفین او میایستند و مهدی، ماجرا را تعریف میکند.
در زندان ولوله میشود و همه حول این موضوع حرف میزنند. آن واقعه عملاً بر ماده دهم بیانیه ۱۲ مادهای مسعود رجوی صحه میگذاشت. ماده دهم این بود:
جریان اپورتونیستی چپنما، موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شدهاست، که در مرحله کنونی، تهدید اصلی درونی مجموعه نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه میکنند، که ما با آن هم مبارزه میکنیم. جریان فوق، از ضدیت با نیروهای انقلابی بویژه مجاهدین شروع شده و سپس در مسیر رشد خود، با نفی مشی مسلحانه، به سازشکاری و تسلیمطلبی، و سرانجام خروج از جبهه خلق و تغییر تضاد اصلی منجر میشود.
زندانیانی که با گروه سپاس آزاد شدند
اسامی ۶۶ نفر اززندانیان سیاسی (۵۹ مرد و ۷ زن)، که ۱۵ بهمن سال ۵۵ از زندان بیرون رفتند به قرار زیر است:
۱) قدرتالله آقا علیخانی
۲) قربانعلی احباء
۳) رحیم اخلاقی پور بهرام
۴) محمد ربیع اسلامیه
۵) یدالله اعتمادی
۶) محمد اللهوردی
۷) اسدالله اولاد اعظمی
۸) احمد اولاد اعظمی نادیکلائی
۹) محمد باقر محیالدین انواری
۱۰) داود بهامین
۱۱) محمد بیگزادی
۱۲) ایمان علی پاسدار
۱۳) سید علاالدین پیر خضری
۱۴) محمد رضا توکلی (گل محمد)
۱۵) حمید جعفری (حصاری)
۱۶) هوشنگ جمشیدآبادی
۱۷) رحمتالله جمشیدی
۱۸) بایرام چوپانی
۱۹) علیرضا حاجیبیگی
۲۰) مصیب حسام
۲۱) سید مهدی حسینی
۲۲) ابوالفضل حیدری
۲۳) محمد خلیلی
۲۴) علی دادگر
۲۵) سلیمان دانشیان ابوذر
۲۶) محمد رضا رحیمزاده
۲۷) سیروس رسا
۲۸) حسین رشت چیان
۲۹) ستوان دوم سابق وظیفه علی جعفر رشیدی
۳۰) حسین رضائی
۳۱) زهره رضائی
۳۲) ظفرقلی رضائی
۳۳) محمود رضائی عباسی
۳۴) سید غلامحسین رضوانی
۳۵) محمد هادی روح الامین
۳۶) زهرا زمان
۳۷) عیسی (عباس) سرپل
۳۸) علی اصغر سروری
۳۹) منوچهر مقدم سلیمی
۴۰) علی احمد سیدی (عیدی)
۴۱) محمود شاهسوندی
۴۲) عباس شهابالدینی
۴۳) شیدرخ صداقتیان
۴۴) محمد جعفر طاهری
۴۵) غلامحسین(غلام عباس) عارف آخر
۴۶) محمد مهدی ابراهیم عراقی
۴۷) حبیبالله عسگر اولادی
۴۸) ناجی عنایت زمان صمغ آبادی
۴۹) ارسلان فلاح حجت انصاری
۵۰) سید موسی کرم زاده
۵۱) مهدی کروبی
۵۲) زهرا کریمی
۵۳) بهروز کفاش(کفائی) ژنده دل
۵۴) فریده گرجی(گرجانی)
۵۵) غلامرضا مصدق رشتی
۵۶) مهدی ملک الکتاب
۵۷) زهرا محمد نادرخانی
۵۸) محمود نجف زاده نامقی
۵۹) محمد نوروزی
۶۰) محمد رضا نوروزیان
۶۱) کبری نیک بخت
۶۲) محمد حسین والی زاده معجری
۶۳) علی اکبر واسفی(واضعی)
۶۴) نورالسادات وحید غروی
۶۵) بهزاد میثمی(مهذبی)
۶۶) طه یعقوبی
روزنامه کیهان گزارش جلسه گروه سپاس را منعکس کرد و چیزی بدین مضمون نوشت که در اجتماع سپاسگویان یکی از کسانی که آزاد میشد، اشاره کرد که زندانیان نامهای کتبی را مبنی بر تقاضای عفو از شاهنشاه امضاء کردهاند. آقای سلیمی مقدم گفت: حّس ندامت از رفتار گذشته آن ها، منجر به تقدیم عریضهای به حضور شاهنشاه آریامهر شدهاست که هر ۶۶ نفر استدعا کرده بودند مورد مرحمت و بخشش ملوکانه قرار گیرند و همانطور که انتظار داشتند این عریضه با بزرگواری شاهنشاه روبرو شد و به امر ملوکانه عفو شدند تا بار دیگر به زندگی اجتماعی برگردند و این بار، فرد مفیدی به حال جامعه و کشور خویش باشند. گزارش حُسن رفتار این گروه در زندان نیز ضمیمه عریضه تقدیمی به پیشگاه شاهنشاه آریامهر بودهاست.
گروه سپاس، اولین متقاضیان عفو نبودند
در تاریخ ایران گروه سپاس، اولین متقاضیان عفو نبودهاند.
• امضاکنندگان نامه سرگشاده زندانیان قزل قلعه که بعد از دستگیریهای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در همه روزنامهها درج شد (آقایان شرمینی، جهانگیر افکاری، محمد حسین تمدن، فخرالدین میر رمضانی، محبوب عظیمی، بهشتی، عباس عبدیزاده، رحمت الله جزنی…)
• ۵۰ نفری که در نوروز ۱۳۳۵ عفو ملوکانه گرفتند،
• ۶۸ نفری که با تقاضای عفو، چهار آبان ۱۳۳۵ آزاد شدند،
• ۶۴ نفری که در بهمن همان سال بخشیده شدند…
• روز ۲۸ مرداد سال ۵۴ که زندانیان را به زور به جشن کشیده بودند، رئیس زندان قصر (سرهنگ زمانی) در حیاط بند ۲ و ۳ زندان، از عفو دکتر مهندس خسروشاهی، و… توسط اعلیحضرت صحبت نمود که بعداً آزاد شدند.
• در چهارم آبان سال پنجاه و پنج، سالروز ایجاد لژیون خدمتگزاران بشر، روز جهانی حقوق بشر، و روز ۲۸ مرداد نیز، تعدادی بی سر و صدا، از زندان مرخص شدند.
• سوم آبان سال ۱۳۵۶، صد و سی و یک نفر از زندانیان سیاسی، با عفو آزاد شدند. در خاطرات خانه زندگان قسمت چهل و سوم(آزاداندیشی جوهر اخلاق است)، نام آنها را نوشتهام.
خلاصه، به جز کسانی که ۱۵ بهمن ۵۵ در مراسم سپاس شرکت کردند و عفو ملوکانه گرفتند، دیگرانی هم بودند که (پیش و بعد از این تاریخ)، دوستان زندانیشان را تنها گذاشتند و افسوس، چرا که برخی از آنان روزی که مبارزه را انتخاب کردند و به جنگ سیاهی رفتند سرشار از انگیزههای پاک و شور انقلابی بودند.
مهدوی کنی و تعدادی دیگر را هم پیش از گروه سپاس آزاد کرده بودند. اسدالله بادامچیان، شب ۲۸ مرداد ۵۵ آزاد شد…
اسدالله لاجوردی ۲۷ مرداد ۵۶ از زندان آزاد شد. محمد کچویی ۲۸ مرداد ۵۶ و…
قضا در کمین بود و کار خویش میکرد
سپاسگویان بعداز بهمن ۵۷ وقتی با سئوالات نسل انقلاب گیر میافتادند که چطور شد که شما در تلویزیون سپاس اعلیحضرتا گفتید؟
اگر از جواب نمیتوانستند طفره بروند، پاسخشان از این قبیل بود:
تقدیر چنین بود. به قول بیهقی «قضا در کمین بود و کار خویش میکرد.»…
بابا ما ساواکیها را سرکار گذاشته بودبم. سپاس نگفتیم. همین جوری لبمان را تکان دادیم!…
یکی از آنان گفته بود خطای ما عین صواب است: «این خطا از صد صواب اولیتر است» شعر مثنوی را خوانده بود. ما به ساواک رَکب زدیم. چگونهاش بماند. شرح آن ورای آگهی است
بعد از این گر شرح گویم ابلهی است
زآن که شرح این ورای آگهی است
…
این موجود دوپا که ما باشیم، ما انسان ها، راحت این یا آن اشتباه یا ظلم خودمان را توجیه میکنیم و به جلد «راسکول نیکف» Raskolnikov میرویم. راسکول نیکف نام شخصیت اصلی کتاب جنایات و مکافات «داستایفسکی» است که یک پیرزن را به همراه ناخواهری او میکُشد و بعد سعی میکند علت قتل این دو نفر را به وسیله ی نتایج مفید اجتماعی آن توجیه کند.
…
ساواک ما را به زور و با تمهیدات خاصی به سالن عفونویسان (آمفی تئاتر زندان)، آوردند و روحمان هم خبر نداشت که چه خبر است. ناگهان دیدیم دارند فیلمبرداری میکنند…برای همین هم بعضی از ما رفتیم زیر میز تا در فیلم نیافتیم…
ساواکیها ما را جدا جدا نشان داده بودند که غافلگیر شویم و نتوانیم همفکری کنیم…بدون اطلاع ما، چنین صحنهای را برای ما ترتیب داده بودند. تازه ساواک این توطئه را کرد تا مثلا پیشبینی مسعود رجوی که ما را جریان راست ارتجاعی نامیده بود و… به کرسی بنشیند و آبروی ما که در واقع اصلیترین و اصیلترین جریان ضد حکومتی بودیم لکه دار شود.
بعضی هایشان گفتند: ما نفهمیده افتادیم در این دام، یک دفعه ما را بردند به یک سالن، دیدیم یکی نشسته صحبت میکند و….
…
این حرف البته پایه و اساس نداشت چون میتوانستند داد و بیداد کنند و از آنجا بیرون بیایند. خبرنگاران هم که بودند.
پای در زنجیر؛ خوش تر تا که دست اندر لجن
اسدالله بادامچیان که با نام علی حقجو، جزوهای با عنوان: «تحلیلی از سازمان مجاهدین خلق ایران»، ارائه داده نیز، راستها را نمیگوید. راستها را نگفتن، خود نوعی دروغگوئی است. به ادعای بادامچیان ساواک فقط از این جهت به آزادکردن امثال عسگراولادی اقدام نمود که آنان را خراب کند…
چشم باز و گوش باز و این عمی
حیرتم از چشمبندی خدا
…
فراموش نکنیم که سپاسگویان در برابر زندانیان مقاوم که تا انقلاب زندانی کشیدند و به آرمان و شعائر خویش وفادار ماندند قطرهای بیش نبودند.
ضمنا آنان(برخلاف آنچه تبلیغ میشود) از همه گرایشها بودند و تنها مذهبیها را شامل نمیشد و از قضا صحنهگردان آن آقای منوچهر سلیمی مقدم بود که فعالیتهای مارکسیستی داشت.
آقای سلیمی مقدم نقاش و مجسمه ساز بود و پیش تر، در جریان پرونده ترور کاخ مرمر بازداشت و به سه سال زندان محکوم شده بود. در دادگاه خسرو گلسرخی، ایشان هم بود.
…
میپذیرم که نباید در مورد هیچ شخصی، با یک کلمه به قضاوت نشست و حکم داد. اگر هر فردی را از مجرا و منظر تاریخی نگاه کنیم، با پیچیدگیهای متعددی در شخصیت وی روبرو میشویم. بعضیها که تمایل دارند جهان را ساده بکنند، به نام مرزبندی، آدمها را با یک چوب میرانند و این درست نیست.
باید به قول دکارت، همه چیز را از همه چیز، جدا کنیم و نشان دهیم سایه روشنهای هر قضیه کجاست؟
…
از میان گروه سپاس برخی اکنون در قید حیات نیستند. بین آنان کسانی را میشناسیم که هیچوقت از مبارزه باز نایستادند و حتی پس از انقلاب زندانی شدند. برخی هم پی کار خود رفتند و چه بسا پشیمانند که از افسون زندگی و حقههای ساواک، رودست خوردند.
…
در میان گروه سپاس، یکی دو زندانی پاک و شریف هم بودند که ساواک با خدعه و نیرنگ، نام شان را در لیست گذاشته بود، بیآنکه واقعاً از عمق توطئه آگاه باشند. اگر صفر قهرمانی تهدید به خودکشی نکرده بود، نام آن رادمرد را هم اضافه میکردند…
به نظر من حتی آنان که عالماً عامداً هم عفو نوشتند از راحتطلبان و عافیتنشینانی که همواره کنار مینشینند و منتظر ضربهخوردن مبارزین هستند تا بگویند «نگفتیم؟ نگفتیم؟»، با ارزشترند. ضمن این که هیچ کس نباید غرّه باشد و هوا برش دارد. بسیاری از ما شرائط سحتی را که خودمان تاب نیاوردیم، از یاد میبریم.
…
دوست دارم به قول کنفسیوس به جای لعنت به تاریکی، شمعی برافروزم.
صادقانه بگویم که از ذکر اسامی، قصد رنجاندن کسی را نداشتهام.
آدمی تغئیر میکند و وقتی زمین میخورد، میتواند برخیزد. هیچکس تا ابد ابر نازای ناخن خشک بی باران، نیست. بخصوص که با یک برگ زرد خزان اثبات نمیشود!
یاد ده ما را سخنهای دقیق
که ترا رحم آورد آن ای رفیق
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگری ها کار توست
این چنین اکسیرها اسرار توست