خاطرات خانه زندگان قصّه نیست، نردبان است. نردبان آسمان. آسمانِ نهانِ درون که در ژرفا و پهناوری کم از آسمان برون نیست.
در خاطرات خانه زندگان، شخصیتها، موقعیتها، رفتارها و حادثهها، سرگذشتهها و تجربهها هر کدام تمثیلی در خود نهفته دارند و باید از این زاویه به آن نگریست.
«خاطرات خانه زندگان» با نکات ظریفی همنشین است که تنها با شنیدن آن، میتوان دریافت:
در قسمت پیش ضمن اشاره به سرگذشت و سرنوشت شماری از زندانیان زندان وکیل آباد مشهد، اسامی کسانی را که زمان شاه از تهران و جزیره خارک به زندان برازجان (دژ) فرستاده شدند اشاره نمودم.
در میان زندانیان کم نبودند کسانیکه در زمانه خویش با وفای ایثارگرانه، همه خطرها را به جان خریدند تا در شب تار میهن گل صبح بشکفد، اما از خاطرهها رفتهاند. امیدوارم حافظهام وفا کند. وفا کند تا آنچه را ارزش اندیشیدن و یادآوری دارد فراموش نکنم.
حق فراموششدن The right to be forgotten
اگرچه مبارزه با فراموشی یک وظیفه تاریخی است. اما هیچ بعید نیست در آینده ستمگران با سوءاستفاده از «حق فراموششدن» که کمسیون اروپا پشت تصویب آن رفنهاست، این یا آن واقعه را در حافظه گوگل (و خاطرات منتشر شده موجود در اینترنت) با دوز و کلک دستکاری نموده و با حذف آن خود را پاک و مبرّا جلوه دهند. واقعش این است که قانون حق فراموش شدن، نمیتواند ستمگران را در محاق برده، بر بیدادشان گرد و غبار بپاشد. نمیباید و نمیتواند تاریخ را از بین ببرد.
…
یادآوری کنم که خاطرات خانه زندگان شاقول حق و باطل نیست. پیش و بعد از من بسیاری به زندان رفتهاند که هر کدام دستاورد، خاطرات و نگاه خاص خویش را دارند.
من اگرچه پیش و بعد از انقلاب حدود ۱۱ سال زندانی کشیدم اما تنها به بخش خیلی ناچیزی از وقایع زندان و مباحثی که بین زندانیان صورت میگرفت اشراف دارم. پس آنچه میگویم این است و جز این نیست، نیست.
بگذریم…
ادامه متن بعد از ویدئو:
.
عقل به تبعید رفته و ابتذال به میدان آمدهاست
زمانهای که الآنه در آن بهسر میبریم نسبت به آنچه در قرن پیش گذشت کم حادثه و به اصطلاح در «امن و امان» است. پیش از انقلاب همه چیز و همه جا زیر و زبر بود و رنگ دیگر داشت.
زنان و مردان آزادیخواه از ایران تا روسیه، از کوبا تا کنگو، از شیلی تا آمریکا، از یونان تا مصر، از ایرلند تا نیکاراگوئه، از چین تا فلسطین، چون شمع شبانه میسوختند تا روشنی بخش محفل دیگران باشند.
امثال ستارخان و عمواوغلو و خیابانی و علی مسیو و مصدق و فاطمی…بذر امید پاشیده بودند…اندکی دورتر لنین و تروتسکی و رزا لوکزامبورگ، دنیای بهتری را نوید دادند.
در کوبا کاسترو و یارانش از کوهها فرود آمدند و اینجا و آنجا پرچم چه گوارا برافراشته شد. پاتریس لومومبا با ازخودگذشتگی، آزادی افریقای سیاه را فریاد زد. در شیلی، سالوادورآلنده مرگ روی پاها را بر زندگی روی زانوها ترجیح داد و ویکتور خارا فریاد او را با زخمههای سازش به همه جهان کشید.
در آمریکا مارتین لوترکینگ پرچم برزمین افتاده «تام پین» را به دست گرفت و میلیونها سیاه پوست را به میهمانی فردا دعوت کرد. نواهای پر از شور و اعتراض از «اورتور اگمونت» و «فیدلیوی بتهوون» گرفته تا ویلیام تل «روسینی» و آوای کولی «زیگونروایزن» ساراسات بر سر زبانها بود. در یونان سرود مقاومت را تئودوراکیس میسرود. همه چیز زار میزد که عصر دگرگونی و انقلاب است. عبدالناصر، تودههای عرب را به حرکت در آورد و آواز سحرانگیز ام کلثوم آنها را به هم پیوند میزد.
چینیها همراه با «مائو»، بزرگترین پیاده روی قرن را ترتیب دادند و از فلسطین که میهن مردمانش را ربوده بودند، به قول «فیروز» خواننده شهیر لبنانی، فریادی برخاست که بر دلهای سوخته نشست…
عرفات، حسن سلامه و ابو ایاد، مقاومت و فلسطین را به هم میدوختند. «بابی ساندز» در ایرلند مرگ را به سرود پیروزی تبدیل میکرد و همرزمانش در نیکاراگوئه، امثال توماس بورخه و دانیل اورتگا را به صحنه آوردند.
عصر «آرمان» و فدا و ایثار بود. قرن آزادیخواهان و شاعران بزرگ، قرن آراگون و ریتسوس و نرودا، قرن غولهای صحنه، مارلون براندو، سوفیالورن و پل نیومن…
آنروزها انقلاب تا پیروزی و «ثوره ثوره حتی النصر» ورد زبانها بود و همه چیز، به ساز «گفتمان انقلابی» میرقصید و میچرخید. تکیه بر شور انقلابی، ادبیات ضد بیدادگری، انگشت نهادن بر خوی و خصلت استعمارگری گفتمان مسلط آن سالها را تشکیل میداد.
حالا چی؟ دورانی که در آن به سر میبریم نیز چنین است؟ نه. شاهدیم که عقل به تبعید رفته، ابتذال به میدان آمده و پوچی به آرمان تیپا میزند. در این شرایط چه باید کرد. در قدم نخست باید به جنگ فراموشی رفته، «یادمان»هائی را که هیچ دشمن پیروزی نمیتواند از ما بستاند زنده کنیم.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک ساز دیگری مینواختند
برگردیم به خاطرات خانه زندگان.
در بخش پیش از زندان وکیلآباد مشهد و از دورانی میگفتم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک ساز دیگری مینواختند چرا؟ برای اینکه موکب انقلاب در راه بود.
روزنامهخوانی و تحلیل اخبار جاری سنت نیکوی زندان از قدیم و ندیم بود. از بیرون هم جسته گریخته در جریان اوضاع قرار داشتیم.
برای آشنایی با سیر وقایع در آن ایام کمی به عقب، از سال ۵۳ به بعد برمیگردیم.
…
یکی از اقوام نزدیک دکتر ناصر عامری زندانی سیاسی بود و من وی را سال ۵۳ در زندان قصر دیده و با هم سلام و علیک داشتیم. اهل کرمان بود. یکروز جمعه به محض اینکه از ملاقات برگشت گفت دیروز دهم بهمن (سال ۵۳) دکتر عامری را رژیم در یک تصادف برنامهریزیشده کشتهاست.
ناصر عامری از رهبران حزب مردم بود و جلوتر (هفتم دی ۱۳۵۳) در جناجبندیهای حزب، برکنار شده بود.
رقبایش گفته بودند به حزب ایران نوین وابسته و دست نشانده هویدا است اما اینطور که دوست زندانی ما میگفت ساواک و شاه دل خوشی از وی نداشتند.
یک ماه بعد از کشته شدن ناصر عامری خبر رسید ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ کنفرانس مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی مهمی درکاخ نیاوران برگزار شده و علاوه بر خبرنگاران داخلی و خارجی، اعضای هیئت دولت، رؤسای مجلس و خیلیهای دیگر حاضر بودند.
در آن نشست شاه انحلال احزاب رسمی کشور و تشکیل حزب واحد رستاخیز را اعلام کرد.
…
تصمیمهای آنی و تغییر ناگهانی سیاستهایی که گاه قابل اجرا هم نبودند، نشان میداد شاه برنامه روشن و حسابشدهای ندارد و نمیداند چه بایدش کرد. بعد از آن جلسه دکتر مظفر بقایی رهبر «حزب زحمتکشان ملت ایران» و دکتر مقدسی رهبر «حزب اتحاد ملی» طی نامههای سرگشاه به شاه به تشکیل حزب واحد اعتراض کردند که بُرد زیادی نداشت.
آن ایام فساد مالی اولیای دولت ورد زبان مردم شده بود. از همین رو دوم تیر ۱۳۵۴، کمیسیون ویژه رسیدگی به شایعۀ رشوه گرفتن مقامات دولتی و امراء ارتش در معاملات خارجی به ریاست صفی اصفیا تشکیل شد.
آنقدر فساد مالی دست اندرکاران شایع بود که شاه در پی سخنرانی به مناسبت ۶ بهمن ۱۳۵۴، دستور داد کمسیونی هم با شرکت هویدا، جمشید آموزگار، ارتشبد حسین فردوست(رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی) و چند نفر دیگر تشکیل شود و به جرایم و تخلفات مقامات دولتی رسیدگی کند.
شاه عریضه اسدالله علَم را پاره میکند
سال ۱۳۵۳، علی اصغر حاج سید جوادی در اعتراض به سانسور و جلوگیری از انتشار کتابش (بحران ارزشها)، نامهای به هویدا نوشت که نتیجهای نداشت.
از نامههای سرگشاده سرهنگ عزیزالله امیر رحیمی، محسن پزشکپور و دکتر مهدی بهار به شاه، میگذریم. همچنین عریضه خصوصی اسدالله علم به اعلیحضرت در مورد اوضاع نابسامان کشور که در جلد ۶ خاطرات وی اشاره شدهاست. عریضهای که شاه با اوقات تلخی پاره میکند و دور میاندازد.
…
در سالهای ۵۴ و ۵۵ بیشتر خبرنگاران غربی که با شاه مصاحبه کردند پرسشهایشان دربارۀ زندانیان سیاسی، شکنجه و فقدان آزادیهای سیاسی در ایران بود. نامههایی که از این به بعد به شاه و مقامات مملکتی نوشته میشد نیز در راستای پرسش خبرنگاران بود.
…
اواخر بهمن ۵۴ علی اصغر حاج سیدجوادی در نامۀ سرگشادهای به رئیس دفتر مخصوص شاه با اشاره به مبارزه با فساد و کمسیونی که به دستور شاه قرار بود در باره آن تحقیق و تفحص کند، نوشت:
باید ریشه ها، علل و عوامل فساد را شناسایی کرد و در معرض آگاهی و داوری مردم قرار داد. فرار از مسئولیت، اطاعت کورکورانه، تسلیم در برابر خواستهای غیر قانونی و تجاوز به حقوق اجتماعی دیگران هم از مصادیق فساد است. علی اصغر حاج سیدجوادی با نشانهگرفتن استبداد و اختناق به شیوههای مهیب و وحشتناکی که در زندانها و بازجوییها و محاکمات سیاسی اِعمال میشد هم گوشه زد.
…
نوشتن چنین نامۀ سرگشاده در سال ۱۳۵۴ کار کوچکی نبود. نامه مزبور دست به دست بین مردم میگشت و متن کامل آن از پیک ایران (رادیوی حزب توده) خوانده شد.
تحول از مسیر آشوب به مسیر انتقال منظم
دی ماه سال ۵۵ «جیمی کارتر» با شعار «حقوق بشر» در آمریکا به ریاست جمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمسیون سهجانبه Trilateral Commission (کمسیونِ نخبگانِ آمریکا، اروپا و ژاپن) بود که از سال ۵۲ زمام امور را در دست داشت.
بر اساس جمعبندی کمسیون سه جانبه، برژینسکی نظریه پرداز آن میگفت اعتراض مردم تحت ستم در جوامعی مثل ایران اوضاع انفجاری پدید آورده و تنها راه کنترل اوضاع، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج به مسیر انتقال منظم است.
سیاست حقوق بشر کارتر ابزار پیشبُرد همین خط بود که میبایست در کشورهایی مثل ایران و نیکاراگوئهِ زمان سوموزا در دستور کار قرار گیرد…
گفته میشد شاه برای روی کار آمدن امثال جرالد فورد تلاش بسیار کرده بود. سخنان کارتر (در باره لزوم رعایت حقوق بشر) و تأخیر طولانی او برای فرستادن پاسخ تلگراف تبریک شاه، را نگران کرد. ماست ترش از تغارش پیدا بود.
به امر شاهنشاه شکنجه در ایران دیگر به کار نمیرود
به دستور شاه که زیر فشارسازمان عفو بین المللی و دیگر سازمانهای حقوق بشری و افکار عمومی در غرب قرار داشت، دوازدهم بهمن ۱۳۵۵ روزنامه کیهان اعلام نمود. «به امر شاهنشاه شکنجه در ایران دیگر به کار نمیرود.»
این امرّیه در عمل در مواردی نقض شد و بعد از انقلاب بازجویانی چون تهرانی (بهمن نادریپور) از آن پرده برداشتند.
…
۲۰ دی ۱۳۵۵ علی اصغر حاج سید جوادی نامۀ سرگشادۀ دوم خود را که ۲۲۰ صفحه داشت برای شاه فرستاد. این نامه دادخواستی مستند، مستدل و مشروح علیه دیکتاتوری شاه و نتایج سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی آن در ایران است.
«من با تمام هوش و حواس خود صدای ترک خوردن و شکاف برداشتن سقفهایی را که بر سر قدرت سیاسی کشور گسترده شده است، میشنوم.»
…
خبر رسید که حاج سید جوادی نه تنها دستگیر و زندانی نشده بلکه ساواک و دادگستری مزاحمتی هم برای او ایجاد نکردهاند. آیا اینگونه امور نشانه تغییر در راهکار امنیتی حکومت شاه و افزایش آستانۀ تحمل آن نسبت به انتقادها و مخالفتها بود؟
یخها میشکست و زبانها آرام آرام باز شد.
ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪﺣﻘﻮﻕﺑﺸﺮ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ
۲۸ دی ۱۳۵۵ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ در هلند (ﺁﻣﺴﺘﺮﺩﺍﻡ ) نشستی با عنوان «ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪﺣﻘﻮﻕﺑﺸﺮ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ» برگزار نمود و به ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﯼ ﺑﯽ ﺩﻟﻴﻞ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻛﻪ ﻣﺪﺕ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺘﻬﻢ ﻭ ﻳﺎ ﻣﺤﺎﻛﻤﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻖ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ میﮕﺮﺩﻧﺪ، اشاره نموده و رژیم ایران را بهخاطر اِعمال شکنجه در زندانها زیر سئوال برد.
در کنفرانس آمستردام به ﻋﺪﻡ ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺿﺎﻳﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﻳﻪ ﻗﻀﺎﻳﯽ ﻣﺤﺎﻛﻤﺎﺕ در ایران و به ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻭ ﻛﺸﺘﺎﺭ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ زندانیان سیاسی انتقاد شدیدی شد.
در کنفرانس مزبور از ناصر صادق و مسعود احمدزاده با اشاره به شکنجه هایی که تحمل کردهاند یاد شد.
اگر قوۀ قضاییه استقلال داشت…
اواخر بهمن ماه ۱۳۵۵ باقر پرهام، اسلام کاظمیه، منوچهر هزارخانی، شمس آلاحمد و علیاصغر حاج سید جوادی در اعتراض به اختناق سیاسی، اعمال سانسور و نتایج فرهنگی واجتماعی آن نامه سرگشاده نوشتند و به محدود بودن شرایط تفکر خلاق و آزادانه، ضوابط سانسور و محدودیتهای شدیدی که در جهت مطالعۀ کتاب برای مردم
اهل مطالعه، بخصوص جوانان و دانشجویان به وجود آمده است، اعتراض نمودند و نوشتند این عوامل بازدارنده، ناشی از بی اعتنایی دولت به «قوانین رسمی و آزادیهای انسانی» است.
احمد صدر حاج سید جوادی (دادستان سابق تهران و وکیل دادگستری) نیز فروردین ۱۳۵۶ به اعلیحضرت نامۀ سرگشاده داد و پرسید در کشوری که «ظلمت خفقان بر آن سایه افکنده» چگونه میتوان انتظار «تابش نور عدل و داد» داشت؟
اگر قوۀ قضاییه استقلال داشت «حقوق بشر» در ایران نقض نمیشد و شکنجه زندانیان صورت نمیگرفت…
کمکم اعتراضها اوج میگیرد و تا حالا (که دارم از آن صحبت میکنم یعنی تا بهار ۵۶) از آیتالله خمینی خبر چندانی نیست.
استماع نظرات مخالفان که تاکنون ناشنوده مانده…
در بهار ۱۳۵۶ با تلاش مهندس بازرگان، اسدالله مبشری و حسن نزیه نامۀ سرگشادهای نوشتند تا عده قابل توجهی از فعالان قدیمی نهضت آزادی و جبهه ملی آن را امضا کرده و برای شاه بفرستند. مضمون آن نامه نیز اعتراض به اختناق و استبداد بود.
…
اردیبهشت ۱۳۵۶، پنجاه و پنج نفر از وکیلان دادگستری طی تلگرافی به شاه و فرستادن رونوشت آن برای مهندس عبدالله ریاضی رئیس مجلس شورای ملی، نسبت به اقدام دولت برای تضعیف قوۀ قضاییه به نفع مراجع اداری اعتراض کردند و خواستار لزوم جلب نظرات اهل فن و مخصوصاً «استماع نظرات مخالفان که تاکنون ناشنوده مانده…» شدند.
۲۶ اردیبهشت ۵۶ دکتر علی شریعتی که پیشتر مدنها در کمینه مشترک زندانی بود، دور از چشم ساواک ایران را به مقصد بلژیک (و سپس انگلستان) ترک میکند.
۳۳ روز بعد (۲۹ خرداد ۵۶) وی را در خانهای اجارهای در ساتامپتون در آستانه در افتاده بر زمین میبینند. مرگ وی به شایعات و شبهات زیادی دامن زد و محافل سیاسی و فرهنگی را در سراسر کشور ملتهب ساخت.
…
در نیمه همین ماه (خرداد ۵۶) امیرعباس هویدا استعفا نمود و جمشید آموزگار به عنوان نخست وزیر منصوب گردید.
سوم تیر ۱۳۵۶، هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان ایران، (آن کانون) را بار دیگر تشکیل دادند.
در تیر ماه ۱۳۵۶، شصت و چهار نفر از وکیلان و قضات دادگستری تهران ضمن بیانیهای هشدار دادند «تسلط و استیلای قوۀ مجریه بر قوۀ مقننه و قوۀ قضاییه دائماً روبه تزاید است»
به خرداد سال ۵۶ میرسیم.
…
۲۲ خرداد ۱۳۵۶ دکتر کریم سنجابی، دکتر شاهپور بختیار و داریوش فروهر ضمن نامهای که به دفتر مخصوص شاه و ساواک رسید نوشتند:
ناهنجاری در وضع زندگی ملی ناشی از شیوۀ اداره کشور است که «برخلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر جنبۀ فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کردهاست.»
ترک حکومت استبدادی و تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی، استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد
…
نویسندگان و شاعران در شبهای شعر انستیتو گوته، نیز خواستار لغو سانسور و برداشتن محدودیتها در این زمینه از سوی دولت شدند.
روحانیونی که از قافله عقب مانده بودند
اول آبان سال ۵۶ آیتالله خمینی بعد از درگذشت فرزندش سید مصطفی شرایط را مهیا و آماده دید و خطاب به روحانیونی که از قافله عقب مانده بودند چنین گفت:
«امروز یک فُرْجه پیدا شده. من عرض میکنم به شما یک فرجه پیدا شده. اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمیشد در ایران. یک فرجهای است این. اگر الآن غنیمت بشمارند این را، این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان… الآن نویسندههای احزاب دارند مینویسند…شما هم بنویسید… امروز روزی است که باید گفت. و پیش میبرید… خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند و [اعتراض] کردند و همه حرفها، بسیاری از حرفها را زدند و امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت…شما هم بنویسید…»
آنچه بخشهایی از آن را گفتم در جلد سوّم صحیفه نور صفحه ۲۵۱ ثبت شدهاست.
چوب و چماق و زنجیر و قمه
ساواک نسبت به تشکیل کانون نویسندگان، نهضت رادیکال ایران (از سوی رحمتالله مقدم مراغه ای)، جمعیت حقوقدانان ایران، جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، برگزاری شبهای شاعران و نویسندگان در انستیتو گوته و… خود را به بیتفاوتی میزد.
ولی تظاهرات پراکنده در تهران و برخی شهرها که از اوایل مهرماه ۱۳۵۶ آغاز شده بود، شاه را نگران کرد.
با این حال به دستور وی در چهارم آبان ماه سال ۵۶، ۱۳۱ زندانی سیاسی از زندان آزاد شدند.
(اسامی زندانیان مزبور را در پانویس آوردهام.)
…
۲۸ آبان ۱۳۵۶، تظاهرات پراکنده خیابانی با شعارهایی که به مرور جدّیتر میشد صورت گرفت اما دعوت جیمی کارتر از شاه برای سفر رسمی به آمریکا به وی پشتگرمی میداد که اوضاع به جاهای باریک کشیده نخواهد شد.
پائیز ۱۳۵۶ عدهای از لباس شخصیهای حکومتی مسلح به چوب و چماق و زنجیر و قمه به صورت گروهی، به نام کارگران، اتحادیۀ اصناف، اعضای حزب رستاخیز و… به گردهماییها هجوم بردند و پس از کتک زدن و مجروحکردن آنان تعدادی را ربودند و به قصد کُشت کتک زدند.
۳۰ آبان ۱۳۵۶ به دعوت دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر، محمود اعتمادزاده (به آذین) قرار بود سخنرانی کند اما عملاً لغو شد. مأمورین آنروز هما ناطق و نعمت میرزازاده (میم آزرم) را بشدت کتک زدند.
کاروانسراسنگی و لباسشخصیهای حکومتی
اول آذر ۱۳۵۶ حسین گلزار (از اعضای حزب ملت ایران) تعداد زیادی را دعوت کرد که به مناسبت عید قربان، به باغ او در جادۀ کرج حوالی کاروانسرا سنگی بیایند. در آن روز قرار بود علاوه بر آیتالله زنجانی، شاپور بختیار و کاظم حسیبی نیز سخنرانی کنند.
در ساعت چهار بعد از ظهر در حالی که آیتالله زنجانی مشغول سخنرانی بود، نزدیک به ۷۰۰ تا ۷۵۰ نفر مسلح به چوب و چماق با ۱۶ دستگاه اتوبوس به باغ ریخته، حاضران را بشدت مجروح کردند و وسایل صوتی و میز و صندلیها و… را نابود کردند. آنروز ۴۱۳ اتومبیل شخصی کسانی که در آن جمع بودند، نیز منهدم شد. لباس شخصیها بازوبند سفیدی داشتند که روی آن نوشته شده بود: «اتحاد نیروهای ضد بیگانه پرستان»
…
روزنامههای اطلاعات، کیهان و رستاخیز، پس از این ماجرا متن یکسانی را به عنوان خبر این واقعه منتشر کردند که حاکی از آن بود که عدهای که محرک آشوبگران اخیر بودند در باغی جمع شده و «ضمن ایراد نطق و خطابه و پخش اعلامیههای تحریک آمیز شعارهای ضد میهنی میدادند» و در همان موقع «جمعی از کارگران کارخانجات که از محل اجتماع مذکور میگذشتند با مشاهدۀ آن جمعیت متوقف شده و هنگامی که شعارهای آنها را که حاوی مطالب ضد ملی و مسائل دینی بوده شنیدند با آنها درگیر شده و به زد و خورد پرداختند…
مجروج شدن منوچهر هزارخانی و اسلام کاظمیه
اواخر بهمن ۵۶ مامورین ساواک با قمه و پنجه بکس منوچهر هزارخانی و اسلام کاظمیه را در مدرسۀ عالی لاهیجان مجروح کردند. اینگونه برخوردهای ناروا ادامه داشت.
…
سال پنجاه و هفت (اوایل سال پنجاه و هشت نیز) کانون وکلای دادگستری شاهد اجتماع و تحصن گروههای زیادی از مردم بود که مهم ترین آنها تحصن خانوادههای زندانیان سیاسی و همافران زندانی قبل از انقلاب است.
…
۱۹ فروردین سال ۵۷ دکتر حبیبالله پیمان و اواخر همان ماه، دکتر عبدالکریم لاهیچی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. ۲۹ فروردین ۵۷ به منوچهر مسعودی و هدایتالله متیندفتری نیز تعرض شد.
فروردین ۵۷ «کمیتۀ انتقام» تشکیل شد و ساواک (یا بهتر بگویم اداره سوم موسوم به امنیت داخلی) جلوی در ورودی خانههای کریم سنجابی، محمود مانیان و مهندس مهدی بازرگان بمب منفجر نمود. اینگونه ترفندها مردم را جریتر میکرد.
اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر
اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر که از ۲۱ اسفند ١٣۵۶ تا ٢٣ فروردین ١٣۵٧ ادامه داشت نیز موضوع با اهمیتی بود که بررسی جداگانه میطلبد. آنزمان با تشکیل کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و تلاش علی اصغر حاج سید جوادی، مجتبی مفیدی،
عبدالکریم لاهیچی، هدایتالله متین دفتری، مریم متین دفتری، منوچهر مسعودی، ناصر پاکدامن، شمس آل احمد، محمد مدیر شانه چی، اسلام کاظمیه، کیان کاتوزیان، منوچهر هزارخانی و… اخبار زندانیان انعکاس جهانی یافت.
…
کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی روزهای اول سال ۵۷ تشکیل شده بود.
البته پیشتر (از اوائل سال ۵۶) با تلاش مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر کریم سنجابی، مهندس لطفالله مقدم مراغهای، حسن نزیه و…، «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» در زمینۀ دفاع از زندانیان سیاسی فعالیت داشت.
این تشکل نیز اخبار اعتصاب غذای زندانیان را گزارش میکرد و در این مورد نامههایی به دبیرکل سازمان ملل، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی فرستاد و خواستار رسیدگی فوری شد.
…
با تلاش کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، بولتنهائی از جمله در دانشگاهها توزیع میشد و اخبار اعتصاب غذای زندانیان سیاسی را انعکاس میداد. اعتصاب مزبور در واقع ادامه «اعتصاب ملاقات» زندانیان سیاسی بود که از بهمن سال ۵۶ شروع شده بود.
«اعتصاب ملاقات»، اعتراض زندانیان سیاسی بود به محدودیتهای زیادی که مسئولین زندان برای دیدار زندانیان با بستگان و خویشان خود ایجاد کرده بودند.
…
علاوه بر ایران، در پاریس هم کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران، شکل گرفت که ریاست آن با «ژان پل سارتر» بود. اخبار اعتصاب غذای زندانیان ایران علاوه بر نشریات فرانسوی مثل «لوموند» و «لیبراسیون»، در هفتهنامه «اشپیگل» [آلمان] و روزنامۀ «گاردین» [انگلستان] هم منتشر شد.
…
حقوقدانان، اعضای جمعیت دفاع از حقوق بشر و کمیته دفاع از آزادی زندانیان نیز به اعتصاب غذای زندانیان توجه زیادی نمودند. همچنین روزانه دهها نامه و تلگرام از زندانیان سیاسی یا بستگان آنان به کانون وکلا واصل میشد که بعضا حاکی از اقدام زندانیان به اعتصاب غذای آنها بود…
نوشدارو بعد از مرگ سهراب
مردم به جان آمده ایران با تکیه بر اعلامیههای آیتالله خمینی که بویژه از ۱۵ مهر ۵۷ به بعد (بعد از ترک بغداد و اقامت در پاریس) مرتب به ایران میرسید و دست به دست میگشت، در این شهر و آن شهر با حکومت شاه بنای ناسازگاری گذاشتند و در قدمهای بعد به خیابانها ریخته و تظاهرات کردند. از آنجا که در تمام شهرها و روستاهای ایران و حتی در کوره دهات روحانیت جای پا و نفوذ داشت، با «تشکیلات» منظمی که دهها سال دپو شده و در اختیارشان بود به صحنه آمده، جلودار تظاهرات مردم شدند و شاه را با یزید و «ابن مرجانه» اینهمانی کردند…
پانزده آبان ۱۳۵۷ شاه نهایتاً در یک پیام رادیو تلویزیونی با اقرار به اینکه در کشور اختناق برقرار بوده و ملت علیه ظلم و فساد بپاخاسته، گفت:
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم و به عنوان پادشاه مشروطه بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد… تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده براساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود…
اما کار از کار گذشته و این نوشدارو بعد از مرگ سهراب اثری نداشت.
زد و خورد پلیس با مردم در تبریز
۱۷ دی ماه سال ۱۳۵۶، روزنامه اطلاعات مقاله توهینآمیزی را علیه آیتالله خمینی منتشر کرد. در این مقاله که با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» و به قلم مستعار «احمد رشیدی مطلق» چاپ شده بود، واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ تفسیر به رأی شده، زیر سئوال رفته بود. به دنبال درج مقاله مزبور، در قم، طلاب با رفتن به منازل مراجع، اعتراض خود را به رژیم شاه اعلام داشتند و با پیوستن مردم قم به جمع طلاب، این اعتراضات در نوزدهم دی ماه که چندین نفر کشته شدند به اوج رسید. چهلم آن واقعه که رسید در تبریز مردم با خشم با خیابانها ریختند و علیه حکومت شعار دادند.
در آن شهر، دانشگاه، بازار و مدارس تعطیل شد و جمعیت بسیاری برای شرکت در مجلس ختمی که قرار بود در مسجد جامع میرزا یوسف آقا تشکیل شود به سمت آن مسجد روی آوردند.
سرگرد حقشناس (یکی از فرماندهان شهربانی) با جمعی از مأمورین سر رسیده و به مردم اعلام کردند متفرق شوند ولی کسی اعتنا نکرد. در ادامه بین مردم و نیروهای دولتی، کار به درگیری کشید و تعدادی گلوله خورده و به خاک افتادند.
مردم تبریز ضمن تشییع جنازهها با خشم و فریاد، به حکومت بد و بیراه گفته و «مرگ بر شاه» سر دادند. آنان ضمن راهپیمایی، سر راه خود ساختمان مرکزی حزب رستاخیز، مجسمه شاه در میدان خاقانی و تعدادی بانک و ساختمان دولتی را به آتش کشیدند. هیچ چیز و هیچکس جلودارشان نبود.
این اول ماجرا بود.
هنوز آتشهای زیر خاکستر زبانه نکشیده و اوضاع نسبت به آنچه بعد واقع شد، «آرام» است…
Stagflation(تورم و رکود ِهمراه باهم)
در آن سالها کل جهان سرمایهداری به لحاظ اقتصادی شَل و فَشَل شده و آمریکا بخصوص با Stagflation (تورم و رکود ِهمراه باهم)، دست و پنجه نرم میکرد. بحرانی عجیب و «خُل و پیلیچ» که مثل کنه به اقتصاد غرب چسبیده بود و میبایست سر دیگران شکسته میشد. راه حل صرفاً اقتصادی نداشت.
بحرانهای اقتصادی یا تورمی بودند که راه حلهای ضد تورمی داشت و یا رکودی، که طریق مقابله با آن سیاستهای ضد رکودی بود اما آن بحران، نه ساختاری بلکه تورم و رکود همراه با هم بود و برای مقابله با آن تنها روشهای اقتصادی کفایت نمیکرد.
از آنجا که جهان انتگریزه، یعنی درهم و همپیوند است، بحران مزبور تنها خود آمریکا را دربرنمیگرفت و میبایست در کشورهای وابسته به لحاظ سیاسی گره و گرههایی باز میشد تا طبقه متوسط بدون گیر و پیچ به میدان بیاید و صحنه گردان شود نه اینکه دائم در لاک خویش رفته با بگیر و ببند روبرو باشد.
از دیدگاه کمسیون سه جانبه (کمسیون نخبگان آمریکا، اروپا و ژاپن) و مدیران اجرایی آن مثل کارتر، در کشورهایی مثل ایرانِ تحت امر شاه، تنها با سیاست حقوق بشر ممکن بود طبقه متوسط ناراضی و عاصی را در دراز مدت به سمت خویش کشید و بر آن تکیه کرد.
اختناق و دیکتاتوری دیگر صرفه نداشت و میبایست سر این کلاف باز میشد.
تحلیل آبگوشتی آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا
کارتر و همفکرانش، گرچه خطِ کمسیونِ سه جانبه را پیش میبردند و با اینکه بر خلاف امثال «نیکسون» و «جرالد فورد» با عَلمکردن «سیاستِ حقوق بشر»، به دیکتاتورهای خودی (مثل شاه در ایران و سوموزا در نیکاراگوئه) تَشر میزدند و نصیحتشان میکردند کمتر بگیر و ببند کنند، اما خط قرمزشان حفظ سیستم وابسته بود و هرگز فروپاشی تمام عیار رژیم شاه را تصّور نمیکردند. این در برنامه آنها نبود.
بخصوص که آژانس اطلاعات دفاعی Defense Intelligence Agency از اعضای جامعه اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا مهرماه ۵۷ اعلام کرد:
«انتظار میرود شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.»
…
سازمان سیا هم پیشتر (مرداد سال ۵۷) گزارش داده بود که «ایران نه تنها در یک موقعیت انقلابی قرار ندارد، بلکه حتی آثار و علائمی از نزدیک بودن شرایط انقلاب هم در آن به چشم نمیخورد.»
…
آخر چگونه ممکن بود در «جزیره ثبات» و به قول «جیمی کارتر» Island of stability بی اجازه، زلزلهای پیش بیاید که همه چیز را زیر و زبَر و کُن فَیکون کند؟
مقاله با اهمیت امیر طاهری در کیهان
در زندان وقایع ایران و جهان با دقت دنبال میشد. یادم هست روزی امیر طاهری سردبیر کیهان با مقالهای که در بند دست به دست میگشت به کُد مهمی اشاره کرده بود و آن جمعبندی کمیسیون سه جانبه در مورد رژیمهایی مثل رژیم شاه بود که جلوتر هم اشاره کردم.
«اعتراض مردم تحت ستم، شرایط انفجاری پدید آورده و تنها راه کنترل اوضاع، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج به مسیر انتقال منظم است.»
…
شُکری (شکرالله پاکنژاد) بیش از همه در مورد آن صحبت میکرد. نه تنها وی، همه زندانیان روی حرف برژینسکی دقیق شدند.
مجاهدین نیز در همه زندانهای کشور اشاره معنی دار برژینسکی را تجزیه و تحلیل کردند و بعد از انقلاب هم در کتاب «زمامداری کارتر، سیاست جدید امپریالیسم و بازتاب آن در ایران» به آن پرداختند.
ای عشق چهره آبیات پیدا نیست
از شکرالله پاکنژاد در قسمت بعد بیشتر میگویم. تنها یادآوری کنم که وی با جریانی که در ایران به گروه فلسطین مشهور شد، رابطه داشت.
تمام تجربه جنبش ملی در آن روح لطیف و بی قرار متبلور بود. او مفهومی از چپ و انقلابیبودن را معنا میکرد که به آینده تعلق داشت. زندگی اش کار و صبر و عشق بود. برخلاف کسانیکه به دموکراسی به عنوان یک نظریه قدرت مینگریستند، معتقد بود آزاداندیشی جوهر اخلاق است. به آزادی به صورت اخلاق نگاه میکرد.
…
دفاعیه شکرالله پاکنژاد در دادگاه نظامی سند مشروعیت مبارزه قهرآمیز بر علیه رژیم وابسته شاه، و دادخواهی مردمی بود که به آنها عشق میورزید.
این قسمت از دفاعیه او مشهور بود:
تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی یک انسان گرسنه یک انسان مظلوم یک انسان محروم یک انسان بی فرهنگ وجود داشته باشد، آزادی تنها یک کلمه تو خالی و بدون مفهوم است…
…
شکرالله پاکنژاد از انگشت شمار آدمهائی بشمار میرفت که هم در قلمرو عمل و هم در قلمرو نظر، حرمت نهادن به گوهر مجرد آزادی را مقدم بر تحقق عملی آن میدانند.
آن جنوبی سیاه سوخته خونگرم هر گاه بیوفایی و نامردمی میدید به عشق پناه میبرد و این شعر را زمزمه میکرد که ای عشق چهره آبیات پیدا نیست… ای عشق چهره آبیات پیدا نیست…
پانویس
اسامی ۱۳۱ زندانی…
اسامی ۱۳۱ نفر از زندانیان سیاسی که به دستور شاه، سوم آبان سال ۱۳۵۶ از زندان آزاد شدند.
محمود مسافری، میرداود شیردان، علی سودانی، مهرانگیز گرمی، عاید زرگانی، داود یاری، سعید خانلو، بهنام رشید قادری، منصور گودرزی، روزعلی کوجانی پیانی، مجید رحیم زاده، عبدالرسول جمی، رحیم امینی، قدرت الله فضل الهی، طیبه جوشانی، علی خسروان فر، حبیب متوسل، منوچهر زند وکیلی، با یزد بایزدی، علی بایزدی، عبدالکریم عیدیان نژاد، مهناز تابش، شهره جناب آذرنوش همتی الیزهأی، سعید شفق گیلانی ایرج ابراهیمی، زهرا نوروزی آزاد، غلامرضا بهار دوست، عباس کوثری، محمد حسین عباسی، آذر گل آب کناری، زهره ثاقبی، پیمان، حاجیمحمدی،لیلی نوربخش، بهمن رضانیا، مهشید یاسری احمد مودب، محمدرضا مهدوی کنی، محمد رضا معزز، منیژه فروهش تهرانی، عباس کیانی خوانساری، اقدس (ناهید ) ملکزادن، سید نورالدین پزشکی، جبار رادی، محمد کیانی،معصومه حدائق، غلامحسین کلانتری هرمزی، استپان عیسوی، ایرج مددی،جلیل روشن دل، عبدالرحمن آقا صالحی، سید محمد خسروی، علیاصغر نوروزی، امیر فرزام ضیائی، محمد زارعتکار، محمد رضا بانگیان،سید علی حسینی سهی، اعظم حسینی شکرابی، بهزاد مهاجرین، زکریا زکریائی، عباس ملک زاده، میلانی، عزیزاله شامبیاتی، حسین آریائی، زهره فاریان، مصطفی اشعاری، طاهر خالدی آلمانه، امجد ملا احمد زاده، منوچهر پازوکی،علی محجوب، بهروز غلامرضا گیلانیان، عباس اشراقی، محمدرضا ویژه تهرانی، حسین رهرو، عبدالمجید سیاهپوش، محمد رسولی، نجم الدین کوکبی، کبری آبروش، امیر حسین زرین قلم، همایون نصیری، غلامرضا ماددکار، علیاصغر باقری، فریدون کمال وند، کبری زرین قلم، علیمجد احمدی طباطبائی، شهناز چوبک، مهین کربلائی نوروز، غلامرضا حولکی، حسین سیدین نواده، علی رنجبران، مسعود سلیمی، محمد مخبری، بهروز (شهزاد) مخبری، وثوق آرین نژاد، هما جهانبخش اصلی، پروین فرش باف، نیکنام، طاهره قرهداغی، مجید امین موید، کریم خسروی سلسی، هوشنگ عیسی بیگلو، محمد حسین مرعشی، محمود باغچی، حسین مدنی، محمود غلامی، ایرج فروهمند، ناصر صارونی، عباس دوزدوزانی، داود پور سنگری دستمالچی، مسعود فخر طباطبائی، مسعود ستوده حقیقی، اکبر مستمسکی، حمیدرضا عسکریان، آقای علیاکبری کریم، جمشید غدیری، مسعود اسلامیان، ناصر بریهی، کاظم حیدری، قاسم پیروزی، رمضان رضوی، مرتضوی عباس تنبلی، محمود طالائی، غلامحسین عزیزیان نوید، هوشنگ اسدی یوسفی، احمد رسولی پور شهریار دزفولیان، امجد افرا، حسین افتخارزاده، کرد علی بیرانوند، فرامرز محمودی کوچکسرائی، بهروز بهزادی، هادی پاکزاد زنجانی، هادی هاشمی