علیرضا شیرمحمدعلی، زندانی سیاسی که دوشنبه شب در زندان فشافویه به دست دو زندانی شرور به قتل رسید، آنطور که خودش در نامهای از زندان نوشته بود به اتهام اعتراض مدنی در فضای مجازی بازداشت و به ۸ سال زندان محکوم شده بود. خانم مهناز سرابی، مادر علیرضا شیرمحمدعلی به «ایرانوایر» میگوید پسرش تنها درباره فقدان آزادیهای اجتماعی در ایران با یک آخوند در یک گروه تلگرامی بحث کرده بود، اما دادگاه او را به اتهام توهین به رهبر فعلی و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقدسات دادگاهی کرد. اتهامی که به گفته مادرش بیبنیاد است.
خانم سرابی همچنین میگوید آن دو زندانی سرخود فرزندش را نکشتهاند و کسی به آنها دستور این قتل را داده است. او میخواهد علاوه بر قاتلان فرزندش، آمران قتل او هم شناسایی و مجازات شوند.خانم مهناز سرابی از ۱۳ سال پیش و پس از جدایی از همسرش، با تنها فرزندش علیرضا که آن زمان ۸ ساله بود، زندگی میکرد. فرزندی که دیگر نیست.
گفتوگوی ایران وایر با مادر علیرضا را در زیر میخوانید:
خانم سرابی ضمن عرض تسلیت، شما با علیرضا مدتی که در زندان بود ملاقات داشتید؟
- علیرضا هر روز چندین بار به من تلفن میزد. چند روز قبل از این هم من عازم مشهد بودم. به علیرضا که زنگ زد گفتم میروم آزادیت را از امام رضا طلب کنم. گوشی موبایلم ایراد دارد و چند روزی با او تماس نداشتم، وقتی برگشتم تهران، همینکه از اتوبوس پیاده شدم، گفتند علیرضا را به خاطر آپاندیس بردند بیمارستان باید برویم آنجا. گفتند برویم دم اتاق عمل. بعد گفتند برویم سردخانه. من شوک شدم، از آن لحظه نتوانستهام یک قطره گریه کنم.
در مدتی که علیرضا در فشافویه بود توانستید به ملاقاتش بروید؟
میخواستم به ملاقاتش بروم اما علیرضا خودش اجازه نمیداد. به خاطر وضعیت بد زندان و درخواست انتقال به اوین اعتصاب غذا کرده بود و نمیخواست من در آن وضعیت ببینمش. اصرار میکردم اما قسم خورد که اگر بیایی و صدا بزنند ملاقاتی داری، نمیآیم سالن ملاقات. میترسید بلایی سر من بیاید. در لگنم پلاتین کار گذاشتهاند و در راه رفتن مشکل دارم. نمیخواست با رفتن به آنجا و منتظر ماندن اذیت شوم. میگفت چهل روز دیگر دادگاهی دارم بیا آنجا میبینمت. دستم بشکند که نرفتم زندان ببینمش. جنازهاش را برایم آوردند.
مراسم خاکسپاری علیرضا چطور برگزار شد؟
من برای آماده کردن مقدمات مراسم میخواستم علیرضایم را پنجشنبه به خاک بسپارم اما ماموران امنیتی فشار آوردند که زودتر خاکسپاری انجام شود. علیرضا را روز چهارشنبه به خاک سپردیم. من برای علیرضا ماشین دامادی آماده کردم. میخواستیم روضهخوان ببریم، فلوت و نی بزنیم و سر قبر تعزیه بگیریم. اما مراسم بچه من در سکوت کامل برگزار شد. داغ دل من آرام نشد. نگذاشتند آنطور که میخواهیم عزاداری کنیم. حتی موتور برق اجاره کرده بودیم، صبح رفتیم بگیرم میگویند پولتان را پس میدهیم، ماموران به ما گفتهاند حق نداریم به شما سرویس بدهیم. من برای دل خودم میخواستم گریه کنم، برای عزیزی که از دست دادم. این را هم از ما دریغ کردند. چرا مگر بچه من چکار کرده بود؟
کسی از مسئولان سازمان زندانها، قوه قضائیه یا ماموران امنیتی در این چند روز با شما تماس گرفتهاند؟
نه به هیچوجه. خودم پس از تشییعجنازه، همراه برادرم برای شکایت به دادسرای سهراه آذری مراجعه کردم. آن طوری که برای من روشن شد نمیخواهند قاتل اصلی را محاکمه کنند، او را کنار گذاشتهاند و قاتل دوم را که به خاطر مواد مخدر حبس ابد دارد گذاشتهاند جلو و میگویند این قاتل اصلی است. من شنیدم قاتل اصلی همانی است که وحید مرادی را در زندان رجاییشهر چاقو زده است. او تحت حمایت است و از عُمال خودشان است و کسی با او کاری ندارد، الان هم میخواهند منتقلش کنند به زندان رجاییشهر. قاضی شوشتری به من گفت شما چهار انتخاب داری: قصاص، دیه، بخشش و یا واگذار کردن به دستگاه قضایی. من گفتم دیه نمیخواهم، از خون بچهام نمیگذرم و قصاص میخواهم.
به نظر شما، چه کسی از این زندانی که میگوئید قاتل اصلی است حمایت میکند؟
همان کسانی که عمدا در سلول این دو زندانی خطرناک را بازگذاشتهاند. من میخواهم بدانم چه کسی چنین کاری کرده؟ در را بازگذاشتهاند که بچه من را بِکشند داخل سلول و سی ضربه چاقو به او بزنند؟ این کار قطعا عمدی بوده است چون ممکن نیست سلول این قاتلان اتفاقی بازمانده باشد. دوستان علیرضا تعریف میکنند که علیرضا به این دو قاتل خیلی هم محبت میکرده است. مثلا کف دستش الکل میریخته و فندک میزده است و دستش را از در سلول داخل میبرده است که این دوتا سیگارشان را روشن کنند. این خیلی دلم را می سوزاند، چرا باید با بچه من اینکار را بکنند.
علیرضا قبل از بازداشت جایی کار میکرد یا درس میخواند؟
علیرضا پس از گرفتن دیپلم، دانشگاه قبول شد اما به خاطر هزینه سنگین نتوانست ادامه تحصیل بدهد و رفت سراغ کار. ابتدا مدتی در یک سماور سازی کار میکرد. بچه بسیار با استعداد و با پشتکاری بود و محل کار هم بسیار دوستش داشتند. یک مدتی هم در سهروردی جنوبی در یک مغازه پوشاک فروشی کار میکرد و بعد هر دو با هم کاری در یک شرکت پیدا کردیم که به خانه ما هم نزدیک بود. شرکتی که برای همراه اول قطعات جانبی تولید میکرد. این آخرین کار علیرضا بود. او را گرفتند و من هم بیکار شدم.
علیرضا به اتهام اهانت به رهبر فعلی و بنیانگذار جمهوری اسلامی، تبلیغ علیه نظام و توهین به مقدسات به ۸ سال زندان محکوم شده بود. این اتهامها درست بود؟
- این اتهامها ناحق بود. ابتدای رسیدگی وقتی ما با بازپرس در دادسرای مقدس صحبت کردیم، به ما گفت، این بچه کاری نکرده و با یک فیش حقوقی آزاد میشود. اما بعدا قاضی برای علیرضا قرار ۸۰ میلیون تومانی گذاشت. علیرضا با یک آخوندی در تلگرام بحث میکرد. اینها با هم از طریق پیام صوتی، چند روزی بحث میکردند. به مقدسات توهین نکردند.
میدانید علیرضا با این آخوندی که میگوئید درباره چه چیزی بحث میکرد؟
- علیرضا به این میگفت شما که میگوئید شعارتان استقلال آزادی جمهوری اسلامی است، بگوئید این آزادی کجاست؟ ما که آزادی اجتماعی نداریم. کجا ما برای انجام کارهایی که دوست داریم، بیان نظرات و انتخاب شیوه زندگیمان آزادی داریم؟ میگفت شما به خاطر یک ارتباط ساده دختر و پسر و یا مشروب خوردن شلاق میزنید و مجازات میکنید و زندگی آدمها را تباه میکنید اما همین شما با معتاد شدن و مواد کشیدن من هیچ مشکلی ندارید. سه روز پس از این صحبتها، “سربازان امام زمان” با ماشین ۸۰۰ میلیونی آمدند بچه من را بردند و متهمش کردند به توهین به مقدسات و رهبری و امام خمینی. بچه من طبل زن امام حسین بود مگر میتواند به مقدسات توهین کند؟ من موندم چرا این دروغها را گفتند.
وکیلش خیلی خوشبین بود که در دادگاه تجدیدنظر حکم میشکند و آزادی علیرضا را میگیرد. اما علیرضا را این طوری آزاد کردند.
گفتید برای علیرضا وثیقه ۸۰ میلیونی بریدند. نتوانستید وثیقه را تامین کنید یا قرار تغییر کرد؟
- نه، نتوانستیم سندی به ارزش ۸۰ میلیون پیدا کنیم و برای همین علیرضا در زندان ماند و این طوری جانش را گرفتند، تکه پارهاش کردند. من یک خانه ۴۸ متری در مامازن خاتونآباد دارم که بنچاق دارد و نتوانستم برایش سند فراهم کنم. به همین خاطر علیرضا که میتوانست بین دو دادگاه آزاد باشد و الان زنده باشد در زندان ماند. با مردن علیرضا من دیگر به چه امیدی زنده باشم؟ چه کسی را دارم؟ این عزاداری تمام شود، به خانه خودم بروم، ۱۰۰ تا قرص میخورم بمیرم چون بدون علیرضا اصلا نمیتوانم زندگی کنم.
میدانم که شما هم پیگیر انتقال علیرضا به زندان اوین بودید، چرا این درخواست پذیرفته نمیشد؟
- برای پیگیری انتقالش به زندان اوین، بارها به دادگاه رفتم اما بینتیجه بود. به دادسرای مقدس نزد قاضی رفتم. به رئیس دفتر قاضی که به نظرم داماد قاضی و همه کاره اوست گفتم من میخواهم بچهام به اوین منتقل شود، در فشافویه امنیت جانی ندارد و تهدیدش کردهاند. به من میگوید مگر هر کسی را باید ببرند اوین. همانجا جایش خوب است. کلا برخورد اینها با ما غیرانسانی بود. مدتی تلفن فشافویه قطع بود. من به زندان فشافویه زنگ زدم، افسر نگهبان بسیار زشت با من برخورد کرد. تهدیدم کرد، گفت یکبار دیگر زنگ بزنی، شمارهات را داریم میدهیم، ببین چه بلایی سرت میآوریم.
الان چه درخواستی از کسانی دارید که مسئول حفظ جان فرزند شما بودند و کوتاهی کردند؟
-
- اولا برخوردشان باید درست باشد. مثل انسان با خانوادهها و زندانیان برخورد کنند. بعد میخواهم بدانم چه کسانی دستور قتل بچه من را صادر کردهاند. آن دو قاتل عامل این قتل هستند، می خواهم بدانم آمر قتل کیست، چه کسی فرمان این قتل را داده است؟ بچه من ابتدا در اوین بود، چرا به فشافویه منتقلش کردند بین تعدادی دزد و قاتل و معتاد. چرا در سلول این دو قاتل باز بوده که بتوانند بچه من را ببرند داخل سلول سلاخیاش کنند. به امام حسین قسم که با امام حسین چنین نکردند که اینها با بچه من کردند. بچه من در آن چند دقیقه چه کشیده است؟ هر لحظه که یادم میافتد، با هر چاقویی به او زدهاند بند بند بدن من پاره میشود. من میخواهم بدانم این دو تا بازیچه، این دو تا عروسک خیمهشب بازی را چه کسی برای کشتن بچه من هدایت کرده است. بچه من به هیچ گروهی وابستگی نداشت و هیچ چیز را نمیتوانستند به او بچسپانند، متهمش کردن به توهین به مقدسات. از مسئولین میخواهم اگر پدر و مادر هستند، اگر وجدان دارند، آمر اصلی کشتن بچه من را پیدا کنند. این حداقل حق من است.