گفتگوی رضا بدیعی و بهروز مطلبزاده، فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق در کُلن آلمان در سلسله برنامههای «دیدار» در ۳ بخش صورت گرفت.
این برنامهها از آن جهت «دیدار» نام گرفته که زندانیان سیاسی سابق و فعالان سیاسی در کُلن آلمان هر دو سال یکبار هم تحت همین عنوان گرد هم میآیند. افراد شرکت کننده در این برنامه، طی رژیم شاه بارها بازداشت شده و با احکام زندان مواجه شدند.
بهروز مطلبزاده، در بخش اول گفتگوی «دیدار» به معرفی خود و زمینه فعالیتهایش در زمانی که در ایران بهسر میبرد، پرداخت.
آقای مطلبزاده قسمت دوم به نقل خاطرهای از زندان در رژیم پهلوی پرداخت و همچنین داستانی واقعی با نام “مگه نگفتم ترکی حرف نزن” را روایت کرد.
آقای مطلبزاده، در این بخش که قسمت سوم و آخر این برنامه بود، شعری از «کریم مشروطه چی» به زبانهای ترکی آذری و فارسی خواند.
این زندانی سیاسی سابق همچنین توضیح کوتاهی در چگونگی سیر و سرگذشت شعر آچیل سحر و ترجمه فارسی آن ارائه داد. (متن مرتبط در انتهای مطلب و پس از ویدئوها آمده است.)
این فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق، زاده ۱۳۳۱ خورشیدی در یکی از روستاهای شهرستان سراب در آذربایجان غربی است که از سال ۱۳۴۸ خورشیدی فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد.
وی اردیبهشت ۱۳۵۱ توسط ساواک بازداشت شد و بعد از برگزاری چند جلسه دادگاه به احکام زندان محکوم شد.
در ادامه بخش سوم (قسمت آخر) از فایل صوتی و تصویری مربوط به گفتگوی رضا بدیعی با بهروز مطلبزاده در برنامه «دیدار» ماه می ۲۰۱۹ آمدهاست. (ضمنا فایلهای مربوطه را از تلگرام و اینستاگرام گذار نیر دنبال کنید.)
.
شعرزیبای ” آچیل سحر” درسال های دهه پنجاه توسط نویسند و شاعر گرانقدر آذربایجان، آقای کریم مشروطه چی ” سؤونمز” و بر اساس آهنگ و شعرترانه مرا ببوس سروده شده که از همان دوران همواره ورد زبان مبارزان راه آزادی میهن بوده و در زندان ها و محافل مختلف، از جمله توسط کوهنوردان بصورت جمعی خوانده می شود. لازم به یادآوری است که متاسفانه این شعر، سال های متمادی در افکار عمومی به غلط به زنده یاد علیرضا نابدل، از چهره های ماندگار و فراموش نشدنی جنبش چریکی ایران نسبت داده شد است.
در زیر متن آذری “آچیل سحر”، از صفحه ۲۳۲ کتاب ” قارانقوش یازی گؤزلر” آقای کریم مشروطه چی” سؤنمز” که با مقدمه ای از بختیار وهاب زاده در سال ۱۹۸۹ توسط بنگاه انتشاراتی یازیچی باکو به چاپ رسیده نقل می شود و در پایان نیز متن ترجمه به فارسی آن را که توسط نویسنده این سطور انجام گرفته می خوانید:
بشکف ای سحر!*
بشکف ای صبح !
برا، ای آفتاب !
بشکف در این آخرین نفس،
بشکن درِ این آهنین قفس،
تا با تو من،
یابم دوباره جان،
بگذار بشکفند غنچه هایت،
بگذار پرتو افشان شوند شراره هایت،
تا بگسلند بندهای بندگی خلق های ما.
آن دم که صبح دیده واکند،
باید که من،
دل برکنم زین جهان وانسان ها،
باید که من،
بگرفته جان به کف،
در راه خلق
گذرکنم زطوفان ها.
” گرمن نسوزم،
گر تونسوزی،
واگر مانسوزیم،
پس کدامین شعله خواهد ساخت
این ره تاریک را روشن؟ “*
آه …
آفتاب دوباره طلوع خواهد کرد
واین جهان پراز شکوفه خواهد شد.
زیبای من!
پاک کن اشکت را!
که گریه چاره نجات نیست
خنده زن، به روی این جهان
تا زغم ، رها شوند مردمان
پاک کن اشکت را
چون بهار پرشکوه، خنده زن،
بگذار بهار بخندد
هرلاله زار بخندد،
تا شادی ببارد دراین غم سرای خلق
بشکف ای صبح !
برا، ای آفتاب !
* – این چند مصرع، ازیکی از شعر های ناظم حکمت اقتباس شده است.
آچیل سحر!
ــــــــــــــــــــــــ
آچیل سحر، اویان گونش!
آچیل بو سون نفسده،
بو قارانلیق قفسده،
سنیله من تاپیم یئنی حیات.
چیچکلرین آچیلسین،
شفقلرین ساچیلسین،
باغیشلاسین بو ائللره نجات.
من ….
صبح آچیلارکن،
کئچمه لییم طوفانلاردان،
اَل اوزوب جاندان،
بو ائللردن، انسانلاردان،
„من یانماسام گر،
سن یانماسان،
بیز یانماساق،
هانسی آلوولار ایشیق سالار بو یوللارا؟*
آه …
گونش دوغار، گولر حیات،
چیچک له نر بو کاینات.
آغلاما ای گوٍزه لیم!
آغلاماقدان بیر کس،
تاپمامیشدیر چاره.
سیل گوٍزون یاشین!
گول ائللرله بیرلیکده،
آزاد اول بو دیرلیکده،
شادلیق یاغدیر غمگین ائلیمه!
سیل گوٍزون یاشین،
گول بو شن باهار گولسون،
هر بیر لاله زار گولسون،
حیات وئرسین سؤلموش گولومه.
آچیل سحر!
اویان گؤنش!
* – این چند مصرع، ازیکی از شعر های ناظم حکمت اقتباس شده است.