جامعه و اقتصاد ایران در تلهی قواعد رسمی نادرست گرفتار است. قواعد نادرستی که حکم درد مشترکی را دارد که در حوزههای مختلف تراژدی پشت تراژدی خلق میکند.
۱. افرادی چون سعید مولایی، سالها در راه پر از زحمت ورزش قهرمانی رنج میکشند تا بلکه به همت عزم و ارادهی قوی و کمی چاشنی شانس، بر بالاترین سکوی قهرمانی جهان بایستند و نامخود و میهنشان را در میادین ورزشی مهمی چون المپیک ماندگار کنند. اما، یک رویه رسمی منحصر به فرد در جهان، مانع میشود. نتیجه، پناهنده شدن مولایی، به امید کسب مدال طلای المپیک جودو، با تیم پناهندگان، است.
تراژدی ورزشکار قهرمانی که با تیمی دیگر به مصاف حریفان میرود به رغم عشقی که به پیراهن و پرچم کشورش دارد. رنجی مضاعف را بدوش کشیدن. تن به هجرت دادن در سویی و پیراهن تیمی دیگر را بر تن کردن در سوی دیگر.
۲. افرادی چون سحر خدایاری، دوست دارند مانند میلیونها دختر هم سن و سالشان در جهان، به استادیوم فوتبال بروند و از نزدیک بازی تیم مورد علاقهشان را ببینند و ان را تشویق کنند. اما، رویه منحصر به فردی مانع میشود. در نتیجه، سحر به جرم ورود غیر قانونی (با لباس مبدل پسرانه) به استادیوم دستگیر و محاکمه میشود. شش ماه حبس. وی، در اعتراض به این رویه و حکم صادره خودسوزی میکند.
تراژدی دختر جوانی که بهدلیل رویهنادرست قانونی، ناچار از تغییر هویت زنانه خود میشود. با وجود این، دستگیر و به شش ماه زندان محکوم میشود. رنجی مضاعف. نفی هویت زیبای خود بدست خود در سویی و در جایگاه مجرم قرار گرفتن برای مطالبهای برحق در سوی دیگر.
۳. اسماعیل بخشی بهدلیل اعتراض به وضع اسفناک کارگران هفتتپه و رهبری مطالبات صنفی و مدنی کارگران این واحد تولیدی، دستگیر و زندانی میشود.
سپیده قلیان، روزنامهنگاری که از بخشی و مطالبات کارگران هفتتپه حمایت میکند نیز دستگیر و زندانی میشود. احکام ایندو و چند نفر همراهشان صادر میشود. در مجموع بیش از یک قرن حبس. آش چنان شور است که اینبار اعتراض ریاست قوه قضائیه را موجب میشود.
تراژدی طبقهی کارگری که به رغم قرارگرفتن اقتصاد روی دریای نفت و گاز در فقر و محرومیت بهسر میبرد و برای اعتراض به این وضع، باید به عنوان مجرم و بر همزنندهی امنیت ملی، محبوس شود.
تراژدی محبوس شدن روزنامهنگاران، بخاطر حمایت از مطالبات برحق مدنی کارگران و جولان دادن همزمان مافیاهای اختلاسگر و چپاولگر..
کلام آخر. این تراژدیها به همراه وقایع غمانگیز و تراژیک دیگری چون فقر و تن فروشی، کولبری، و مهاجرت غیر قانونی و در کمپهای پناهندگی با شرایط بسیار سخت زیستن، پایانی ندارد مگر آنکه قواعد رسمی به مثابه مولفهی اصلی تعیینکنندهی کیفیت نظام حکمرانی، تغییر کنند.
قواعدی که مانع از حضور دختران در استادیوم فوتبال میشوند با قواعدی مرتبطاند که مانع از مسایقهی قهرمانان ورزشی با قهرمانان ورزشی کشوری دیگر میشوند. ایندو نیز با قواعدی ارتباط وثیق و قوی دارند که اجازهی بهرهبرداری از امکانات اقتصادی در جهت ارتقای رفاه آحاد افراد جامعه را نمیدهند.
مادام که این قواعد برآمده از سرچشمهی واحدی به نام سنتگرایی تجدد ستیز در کار باشند، این تراژدیها، به اشکال مختلف تولید و بازتولید میشوند. خروجی دینامیسم درونی قواعد نادرست مبتنی بر سنتگرایی تجدد ستیز، نمیتواند جز این باشد.
علی دینی ترکمانی