آیا فروپاشی سیاسی و اجتماعی در انتظار ایران است؟

جامعه ایران به کدام سو می‌رود؟ نتیجه و علت آنچه که شکاف دولت – ملت می‌نامند چیست؟ یک جامعه شناس می‌گوید اگر اعتماد مردم به حاکمیت از میان رود، هیچ سیستم قدرتمندی موفق نخواهد بود. دیگر جامعه شناسان چه می‌گویند؟

آیا جامعه ایران در آستانه یک جنگ طبقاتی است؟ ریشه ناآرامی‌ها و اعتراض‌ها در زمینه‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در ایران کجاست و آیا می‌توان آنها را در زمینه مشترکی یعنی شکاف میان دولت و ملت واکاوی کرد؟ آیا جامعه ایران به سوی یک ناکجاآباد در حرکت است؟ راه حل بحران کنونی چیست؟

همین سوالات محور گفت‌وگویی با دکتر حسین ابوالحسن تنهایی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در برنامه “شوکران” از شبکه ۴ تلویزیون دولتی ایران بود.

این جامعه‌شناس معتقد است، جامعه یعنی فهم مشترک، هم‌فهمی و کنش پیوسته. به اعتقاد او «اگر بخواهیم جامعه را بشناسیم، بخواهیم تغییر دهیم، اصلاح کنیم، بخواهیم ارتقا بدهیم یا سقوط، باید با این فهم مشترک و تفسیر مشترک کار کنیم.»

او در توضیح این مسئله به اتفاقاتی که در سال ۹۵ در ر ابطه با شرکت هپکو اراک افتاد اشاره می‌کند و از آن به عنوان مطالبه‌گری صنفی و “موفق” یاد می‌کند:«در سال ۹۵ رئیس قوه قضاییه و رئیس دولت و اتحادیه کارگری همه در جهت ترمیم مشکلات شهرک صنعتی اراک تلاش کردند. این نکته مثبتی بود، یک هم‌فهمی بین دولت و ملت شکل گرفت.»

او این اتفاق مثبت را با “دیالکتیک تضاد مثبت” توضیح می‌دهد و می‌گوید:«دو جناح، هر دو منافعی دارند که با هم متضادند، منافع کارگر با کارفرما متضاد است، اما در دیالکتیک مثبت، در دیالکتیک هم‌کنشی، درک متقابل از منافع یکدیگر اتفاق می‌افتد و این گفت‌‌وگو باب شروع حزب به معنای واقعی، اتحادیه و سندیکا را به وجود می‌آورد.»

این روال مثبت اما به گفته تنهایی در سال ۹۶ تغییر کرد و دیگر آن “هم‌فهمی” از سوی مسئولان دولتی اتفاق نیفتاد:«نه فقط در مورد کارگران، بلکه در مورد سپرده‌گزاران، آموزش و پرورشی‌های بازنشسته، و گروه‌های مختلف.»

شکافی که عمیق می‌شود، تضادی که به تناقض میرسد

این جامعه‌شناس معتقد است اگر پذیرفته شود که جامعه یعنی هم‌فهمی، یعنی فهم مشترک، در صورت نادیده گرفتن این موضوع، اعتماد ملی از میان می‌رود و شکاف ایجاد می‌شود: «یعنی مردم احساس می‌کنند که مسئولین حرفشان را گوش نمی‌کنند، نمی‌شنوند یا برایشان مهم نیست. حالا هر چه قدر این با خشونت هم همراه شود و ادامه یابد این شکاف عمیق‌تر می‌شود.»

تنهایی با توجه به شکافهای فزاینده میان دولت و ملت می‌گوید “خوشبین نیست” و در توصیف “ناکجاآبادی” که در انتظار است، می‌گوید:«یعنی دولت و ملت نمی‌توانند به وفاق برسند و بنابراین یک جایی همدیگر را رها می‌کنند.»

در این فرآیند تغییر، به اعتقاد او جامعه و دولت دشمن هم می‌شوند:«قدرت معمولا در دست دولت، مسئولان، مدیران و پدران است و مردم فاقد قدرت‌اند و چون ندارند به هر بهانه‌ای می‌آیند حرفشان را بزنند و چون نمی‌توانند اعتماد پیدا کنند، شعارها از صنفی به سیاسی تبدیل می‌شود و در اصطلاح دیالکتیکی، تضاد به تناقض تبدیل می‌شود و تناقض که به وجود بیاید، جامعه به سراشیبی سقوط می‌رود.»

شکست قطعی است اگر…

نتیجه نادیده گرفتن فهم مشترک از نظر تنهایی، “نیستی و نابودی” است. تنهایی می‌گوید: «چه از درون نابود شویم چه از بیرون به ما حمله ‌کنند. من این را می‌بینم. اگر ما فهم مشترک و کنش مشترکی نداشته باشیم، اعتماد ملی را به طرف مسوولین جذب نکنیم، شکست قطعی است چه از درون، چه از بیرون.»

دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس دیگری است که او هم در گفت وگویی با رسانه های داخلی، سال گذشته به شکاف دولت – ملت در ایران اشاره کرد و علت آن را استبداد حاکمان و سازمان نیافتگی جامعه دانست. دکتر فراستخواه نیز معتقد است، براساس شواهد تاریخی اگر شکاف دولت و ملت روز به روز افزایش یابد، اگر دولت و جامعه مدنی عقلانی عمل نکنند، نتیجه ای جز فروپاشی سیاسی و اجتماعی در انتظار ایران نخواهد بود.

دکتر تنهایی راه برون رفت ایران از بحران کنونی را  “مهیا کردن شرایط گفت‌وگو” می داند: «شرایطی که در آن مطالبه‌گر و کسی که از او مطالبه می‌شود، در یک موقعیت منطقی مثل اتحادیه‌ها و سندیکاهای آزاد، بنشینند و گفت‌وگو کنند و چانه‌زنی کنند.»

او می گوید، منطق دیالکتیکی مطالبه‌گری نباید قطبی باشد، چون موجب پیشرفت نمی‌شود و روبه واگشت می‌رود. او معتقد است، به جای دوقطبی کردن جامعه، با ایجاد نظام سندیکالیسم، اتحادیه واقعی و احزاب مستقل  و واقعی می توان برای تغییرات و انتقال این خواسته ها به مراجعش، کانال ایجاد کرد. به اعتقاد او از آنجا که در جوامع صنعتی منطق، منطق تضاد است، این جوامع در ۱۰۰ سال گذشته انقلاب خونینی را تجربه نکرده‌اند:«یعنی من منفعت دارم، تو و دیگری هم، بیایید ما منافع متضاد با هم را به رسمیت بشناسیم این یعنی احترام متقابل.»

به اعتقاد تنهایی، حُسن اتحادیه‌ها و سندیکاها، اگر مستقل باشند، این است که می‌توانند «حرکت‌های آشفته مردم را که می‌تواند آشفتگی ایجاد کند، همان چیزی که موجب ترس برخی آقایان شده، از بین ببرد و منظم رفتار کنند.»

او فهم تضاد، احترام به آن و قانونمند شدن آن را دلیل پدیدار نشدن آشفتگی در جوامع پیشرفته میداند و می‌گوید: «این راهی است که جوامع پیشرفته رفتند.»

آیا شورش فرودستان بر فرادستان در انتظار ایران است؟

این جامعه‌شناس معتقد است با نادیده گرفتن فهم مشترک جامعه و ترس از بها دادن به آن، «به آنجا می‌رسیم که این فهم مشترک به نتیجه برسد که شماها ما را نمی‌خواهید اصلا، شما متعلق به ما نیستید و این را دیگر نمی توان درست کرد.» به اعتقاد او «با این فشار که شما نمی‌دانید و فقط ما می‌دانیم، فقط اعتماد ملی از بین می‌رود.»

به اعتقاد جامعه شناسان به دلیل نبود اعتماد ملی، تاب‌آوری جامعه ایران پایین و آسیب پذیریش بالا رفته است. تنهایی فاجعه را این‌گونه معنا می‌کند:«جامعه‌ای که قدرت ترمیم ندارد و دولتی که نمی‌تواند شکاف‌ها را پر کند، این یعنی فاجعه. آتشفشان را یا از درون یا از بیرون شعله‌ور می‌کنند.»

آیا در این مرحله جنگ طبقاتی در انتظار ایران است؟ تنهایی معتقد است: «این جنگ طبقاتی نیست. یک جنگ ملی است. یک آشوب و یک آشفتگی ملی است. این جنگ طبقاتی نیست چون طبقه کارگر در ایران خوب تعریف نشده، خودآگاهی طبقاتی وجود ندارد، اصناف پراکنده‌اند.»

مطالبه گری، مطالبه سیاسی و سیاست زدگی

این جامعه شناس به انواع جنبش‌های مطالبه‌گری اشاره می‌کند و می‌گوید مطالبه‌گری سیاسی هم یکی از آنهاست. او معتقد است مطالبه‌گری سیاسی که بر اساس آگاهی سیاسی درست از اوضاع شکل گرفته، درست هم حرکت می‌کند. اما دیگر مطالبه‌گری‌ها را به اعتقاد او نباید به مطالبه‌گری سیاسی منحرف کرد به این دلیل که مقدما ت لازم برای آن فهم مشترک تبدیل به سیاسی شدن را ندارند.

تنهایی می‌گوید شعار  سیاست‌زدگی غیر از سیاست دانی یا سیاست‌مداری است. به اعتقاد او در بسیاری مطالبه گری ها، فهم و آگاهی، سیاسی نیست اما شعار، سیاسی است.

تنهایی در ادامه در مورد مطالبه گری هایی که در مطالعات روزمره اش با آنها برخورد کرده، می گوید، “آنچه من در مطالبه‌گری‌ها دیدم همه معوقات است، در گفت و گو با مردم و مطالبه گران شاید خیلی ناراحت هستند و انتقادهای شدیدی از حکومت و دین کنند اما ته حرفشان مسائل صنفی و اقتصادی است.» او معتقد است مردم خیلی سیاسی نیستند. سیاست‌زده شده‌اند، «چون می‌بینند هر چه داد می‌زنند هیچ کس گوش نمی‌دهد می‌گویند کسی به فکر ما نیست. دولت هم با بی‌عملی این را ثابت کرده است.»

سعید معیدفر: “فروپاشی اجتماعی در ایران”

دکتر سعید معیدفر جامعه‌شناس دیگری است که به تازگی در گفت‌وگو با روزنامه همدلی، از “فروپاشی اجتماعی” در ایران سخن گفته است. این جامعه شناس می‌گوید حکومت‌های توتالیتر از اینکه افراد نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت کنند، واهمه دارند و احساس خطر می‌کنند. بنابر این جامعه را منعزل می‌کنند، از کارکرد می‌اندازند و توده‌های بی‌مسئولیت می‌پرورانند که بتوان راحت و بی‌دردسر آنها را به هر سو کشاند.

چرا که به اعتقاد او بقای این حکومت‌ها به واسطه شکل‌گیری حیات اجتماعی از بین می‌رود. او نتیجه فرآیندی را که در آن انسان‌ها در جامعه‌ای از مسئولیت‌های اجتماعی خود منعزل شده‌اند، فروپاشی اجتماعی می‌داند.

“جامعه ایران امروز جستجوگر است”

غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی اما در روزنامه مردم سالاری، از جامعه‌ای سخن می‌گوید “که خود را جست‌وجو می کند”.

کاشی به راه‌ درازی که جامعه ایران در این مسیر طی کرده است اشاره می‌کند و جامعه‌ای را به ما معرفی می‌کند که در انقلاب “آرزومند بود”، در دهه هفتاد “پرسشگر” و در دهه هشتاد “معترض”.

کاشی اوج معترض بودن جامعه را سال ۱۳۸۸ می‌داند و می‌نویسد:«اما اعتراضاتشان به جایی نرسید… به آنها تفهیم شد قدرتی ندارند و شکست‌خوردگان تحقیر شدند.»

در دهه ۹۰ به اعتقاد این پژوهشگر، جامعه “بازیگر” شد، «از زمین بازی انتخابات و صندوق رای استفاده کرد تا بازی کند. اما هیچ چیز برای یک بازی منصفانه فراهم نبود. از نیمه دهه ۹۰ دست از بازیگری کشید، معترض شد. روزهایی را به اعتراض گذراند. اما سرخورده به خانه بازگشت. پس از آن، به تماشاگری روی آورد. حال دیگر تماشاگر است. اما تماشاگری دوام ندارد. هیچ زایشی در آن نیست.»

جامعه کنونی به اعتقاد کاشی، جستجوگر است: «سخن و نگاه دیگر متوجه بالا نیست. کلام به تدریج از نسبت‌های عمودی به نسبت‌های افقی راه می‌گشاید. به جای بالا، نگاه متوجه روبه‌روست. جامعه به خود می‌نگرد.»

“واقع‌گرایانی که می‌پرسند، زندگی من چه شد”

آنچه را کاشی به تغییر سخن و نگاه از نسبت‌های عمودی به افقی توصیف می‌کند، دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران انتقال انرژی به سطوح پایین جامعه می‌خواند:«مجموعه انرژی که در دهه‌های نخست انقلاب و بعد در بالا متمرکز شده بود.»

او در مصاحبه با روزنامه آرمان ملی می‌گوید:«هنگامی که این انرژی انبوه به یک باره به سطح پایین جامعه منتقل می‌شود، انفجار صورت می‌‌گیرد. به همین دلیل نیز زیست اجتماعی پرحادثه و دردسرساز می‌شود.»

آزاد ارمکی، چشم انداز آینده را “نه مبهم میداند و نه به سمت ناکجاآباد” و می‌گوید:«در شرایط کنونی صدای فغان، ناله، شیون و اعتراض از جامعه شنیده می‌شود. این وضعیت نشان می‌دهد که جامعه در حال هزینه دادن است.»

در حالی که دکتر معیدفر از فروپاشی اجتماعی سخن می‌گوید، ارمکی معتقد است: «کسی که در حال حرکت است نفس‌نفس می‌زند. جامعه‌ای که در حال تغییر است، باید هزینه این تغییر را هم بپذیرد.»

او می‌گوید، جامعه ایران به شکل “هیولا” درآمده است که «بیشتر دگردیسی است تا هیولای اعمال سلطه و قدرت.»

آزاد ارمکی نسل جدید را “نه لمپن، نه بی‌دین و نه ایده‌آل‌گرا” بلکه “واقع‌گرا” میداند. سوال مهم نسل جدید از نظر این جامعه شناس این است که “زندگی من چه شد؟”

“ساختارهای سیاسی ناگزیر به تبعیت از تغییرات اجتماعی خواهند بود”

او می‌گوید:« صدای خرد شدن ساحت‌های سنتی در جامعه ایرانی شنیده می‌شود. هنگامی که این ساحت‌ها در جامعه خرد شد، دیگر رادیکالیسمی که شلاق بزند، وجود ندارد. در چنین شرایطی چاره‌ای جز توجه به مطالبات اجتماعی وجود نخواهد داشت. اینجاست که می‌توان نسبت به دموکراسی و تقویت نهادهای مدنی امیدوار بود.»

این جامعه‌ شناس معتقد است، جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده که بخش‌هایی از نظام ناکارآمد هستند و تلاش می‌کند آلترناتیوش را در خودش پیدا کند. به اعتقاد او این جست‌وجو نیز بدون خونریزی و خشونت رخ می‌دهد.

آزاد ارمکی می‌گوید: «دلیل آن نیز این است که جامعه همواره در حال تغییر بوده است. تفاوت در اینجاست که این تغییرات از شکل پنهان خود خارج شده و در سطح جامعه آشکار شده است. در چنین شرایطی ساختارهای سیاسی ناگزیر به تبعیت از تغییرات اجتماعی خواهند بود و امر سیاسی تحت تاثیر امر اجتماعی قرار خواهد گرفت.»

“اگر حکمرانی سر عقل بیاید و عقلانیت در جامعه نهادینه شود”

“یک جامعه مدنی عقلانی و نه احساسی” آن چیزی است که به اعتقاد دکتر فراستخواه، در این مرحله به آن نیاز است. فراستخواه می‌گوید:« ما روز به روز به سمت جامعه مدنی هیجانی می‌رویم در صورتی که جامعه مدنی عقلانی و قانونمند و یک حکومت عقلانی نیاز داریم؛ یعنی به سر عقل آمدن هم حکمرانی و هم نهادینه شدن عقلانیت در جامعه. به نظر من در این صورت می توانیم از آخر ضرر برگردیم.»

به اعتقاد این جامعه شناس، بدترین سناریویی که می‌توان برای آینده ایران تصور کرد این است که «نه دولت و نه جامعه مدنی هیچ‌کدام عقلانی عمل نکند.» حاصل این سناریو به گفته این جامعه شناس، چیزی نیست جز «شکاف ملت ودولت، تشنج، واگرایی ملی، فروپاشی سیاسی و اجتماعی و خسران ملی بسیار بزرگ وتاریخی.»

منبع: دویچه وله

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

14 + بیست =

خروج از نسخه موبایل