«کمتر از ۳۰ روز در پادگان نظامی تهران آموزش نظامی میدیدیم. باید زود یاد میگرفتیم که به جنگ در سوریه برویم. ورزشهای ثقیل [سنگین] انجام میدادیم تا بدنمان قوی شود. در این مدت کوتاه باید زحمت میکشیدیم که استفاده از کلاشنیکف، پرتاب نارنجک و چگونگی محافظت از خود را یاد بگیریم.»
«مرتضی» نام مستعار یکی از جنگجویان لشکر «فاطمیون» است که بیش از چهار سال بعد از آغاز ظهور «داعش» در شهرهای مختلف سوریه، به حمایت از رژیم «بشار اسد» و جمهوری اسلامی ایران، علیه داعش جنگید. او اهل استان «غزنی» در جنوب افغانستان است و حالا بعد از بازگشت به کشورش، مخفیانه زندگی میکند.
سال ۱۳۹۳ بود که در پی افزایش بیکاری در افغانستان و همچنین ناامنتر شدن زندگی در این کشور، مرتضی که ۱۹ ساله بود، مثل بسیاری از جوانان آن دیار، دل از وطن خود کند و قاچاقی وارد ایران شد. گذرنامه نداشت و برای همین سه میلیون تومان به قاچاقبر انسان پول پرداخت تا او را از طریق پاکستان و مرزهای جنوب شرقی ایران، به مقصدش برساند.
مرتضی با گروهی ۲۰ نفری از شهروندان افغانستانی، دشتهای پاکستان را پیاده پشتسر گذاشت و به ایران رسید. او پس از رد شدن از مرز «راجا» پاکستان، با موتور «پژو» به تهران رفت. سفر قاچاقی مرتضی از افغانستان تا ایران، تقریبا ۲۰ روز طول کشید.
او سه روز پس از رسیدن به تهران، به کمک افغانستانیهای دیگر مقیم ایران، در یک ساختمان کار پیدا کرد. مرتضی شش ماه در تهران به کارگری ساختمان مشغول بود تا آنکه تبلیغات جمهوری اسلامی و وعده حقوق ماهیانه بالا او را متقاعد کرد که به لشکر فاطمیون بپیوندد. میگوید یکی از مهمترین دلایلش برای آمدن به ایران، جمعآوری مبلغی پول برای ازدواج بوده است.
لشکر فاطمیون نیرویی شبه نظامی وابسته به سپاه «قدس»، یکی از زیرمجموعههای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران است که اعضای آن را شهروندان افغانستانی تشکیل میدهند. سپاه برای جنگ علیه داعش و حمایت از دولت بشار اسد در سوریه، وعده داده بود که به شهروندان افغانستانی مبالغ بالایی میپردازد تا جمهوری اسلامی را در جنگ در خاک سوریه همراهی کنند. در کنار حقوق بالا، یکی دیگر از وعدهها، اعطای مدارک هویتی به افغانستانیهایی بود که بدون مدرک در ایران زندگی میکردند.
مرتضی میگوید تبلیغات رسانهای باعث شد که برای کسب درآمد بیشتر، ۱۰ دوره مختلف زیر پرچم زرد رنگ لشکر فاطمیون برای منافع جمهوری اسلامی و بشار اسد بجنگد. او در قبال جنگیدن در سوریه، ماهیانه سه میلیون تومان حقوق دریافت میکرد که پس از فروکش کردن جنگ در این کشور، دوباره به افغانستان بازگشته است.
مرتضی برای پیوستن به لشکر فاطمیون، به یکی از مراکز جذب نیرو در تهران رفت و با نشان دادن شناسنامه افغانستانی خود و چندین قطعه عکس، نخستین گام را برای پیوستن به این لشکر برداشت. چند روز بعد از دفتر تهران با او تماس گرفتند، احضارش کردند و او را با دهها تن از شهروندان افغانستانی به پادگان نظامی تهران انتقال دادند.
او پس از سپری کردن دوره فشرده و کوتاه آموزشی، دل به دریا میزند و یکی از دشوارترین ماموریتهای زندگی خود را آغاز میکند؛ جنگ در سوریه با کمترین شانس زنده ماندن: «کمکم فرماندهان ایرانی در هنگام آموزشهای نظامی برای ما میگفتند که وقت رفتن به سوریه نزدیک شده است. ما را از پادگان تهران به فرودگاه تهران انتقال دادند. تعداد ما افغانها که به جنگ سوریه میرفتیم، بسیار بود. در طیاره[هواپیما] افغانهای بسیاری از ولایتهای مختلف افغانستان بودند. بعضی از اجبار به جنگ سوریه و برخی برای دفاع از حرم “بیبی زینب” میرفتند. وقتی در دمشق ما را از طیاره پایین [پیاده] کردند، لرزه بر اندام همگی افتاد. طبیعی است که برای ما، قدم نهادن در سرزمین جنگی برای بار اول ترسناک باشد. کم کم وقتی جنگ را دیدیم، دیگر ترس از جنگ در وجود ما نبود.»
به روایت مرتضی از روزهای جنگ، نیروهای داعش وحشیانه میجنگیده و میکشتهاند: «آنها برای کشتن ما از هر ترفندی استفاده میکردند. اسیرهای ما را به شیوههای خطرناک زجرکش میکردند و فیلمهای [ویدیوهای] آنها را در دسترس ما و مردم قرار میدادند تا بترسیم.»
او هم مثل جنگجویان دیگر، در جنگ سوریه صحنههای هولناکی دیده است که هنوز هم همراهیاش میکند؛ از حمله گسترده جنگجویان طالبان به همرزمهایش در لشکر فاطمیون تا زجرکش شدن همقطارانش. اما راهی جز جنگیدن مقابل داعش در دمشق نداشته است. حالا میگوید اگر نمیجنگید، اسیر داعش میشد و بعد از شکنجه، او را میکشتند.
مرتضی میگوید این لشکر فاطمیون بود که میجنگید اما در زمان نیاز، نیروهای جمهوری اسلامی به کمک آنها نمیآمدند و انگار که از آنها به عنوان «سپر انسانی» استفاده میکردند: «ما مقاومت میکردیم و گاهی مجبور به فرار میشدیم. وقتی کمک نمیرسید و داعش زیاد بود، اگر راه فرار داشتیم، فرار میکردیم. وقتی ساحه [میدان نبرد] به تصرف داعش در میآمد، با تجدید نیرو دوباره به آنها حمله میکردیم. گاهی ایرانیها از پشت به ما شلیک میکردند و میگفتند فرار نکنید، ما با شما هستیم. ما نه پشت برگشته میتوانستیم و نه به جلو. [نه راه به عقب داشتیم و نه راه به جلو] کشته و زخمی زیاد میشدیم. ولی موفق میشدیم و بعد از موفقیت، ایرانیها به شدت ما را احترام میکردند.»
مرتضی در اوایل فرودین ماه سال جاری به افغانستان بازگشت. هر چند او قاچاقی به ایران سفر کرده بود. معمولا افغانستانیها اگر غیرقانونی وارد ایران شده باشند، میتوانند از مرز «دوغارون» بدون مشکل وارد افغانستان شوند. اما برای خروج دوباره اگر مدرک و ویزا نداشته باشند، ناچار به خروج غیرقانونی هستند.
مرتضی هم در مرخصی که بین جنگ داشت، از همین مرز به افغانستان برگشت، گذرنامه تهیه کرد و اینبار قانونی به ایران و جنگ بازگشت. هر دوره خدمت آنها دو تا سه ماه طول میکشید و بعد از آن، ۱۵ روز مرخصی داشتند. او هم بعد از ۱۰ دوره جنگیدن، با داشتن گذرنامه، بلیت اتوبوس تهیه کرد و به کشورش بازگشت.
اما پس از اعمال تحریمهای امریکا علیه ایران، ارزش واحد پول «تومان» مقابل واحد پول «افغانی» کاهش یافت و مرتضی با وجود کسب درآمد از جنگیدن برای جمهوری اسلامی، نتوانست پساندازی داشته باشد. حالا یکسال میشود که به کشور خودش بازگشته است با کولهباری از خاطرات که جز مرگ و جنگ، یادی برایش باقی نگذاشته است.
اگرچه به تازگی با دوست دوران کودکی خود نامزد کرده است اما در کنار چالشهای قدیمی در افغانستان مثل بیکاری، او نگران امنیت خود و خانوادهاش است.
در حالیکه افغانستان همچنان کشور ناامنی است ولی زندگی اعضای لشکر فاطمیون مثل مرتضی دستخوش ناامنیهای خطرناک دیگری هم شده است. شاخه «خراسان» داعش در افغانستان فعال است و همواره مسوولیت حملات انفجاری و انتحاری را میپذیرد.
جنگجویان لشکر فاطمیون پس از بازگشت به افغانستان، ناچار به زندگی مخفیانه هستند. چراکه در صورت افشای هویت خود، زندگی و امنیت آنها از سوی نیروهای داعش در خطر قرار میگیرد. ماحصل جنگیدن زیر پرچم جمهوری اسلامی برای مرتضی، بازگشت به بیکاری، مواجهه با خشونت و جنگ و حالا ناامنتر شدن زندگی او در وطن خود شده است.
منبع: ایرانوایر