روز شش دیماه ۱۳۸۸، مصادف با دهم محرم، «شهرام فرجزاده طارانی»، جوان ۳۵ ساله تهرانی راهی خیابانهای تهران شد تا به جمع راهپیمایی کنندگان روز عاشورا بپیوندد.
او مطالبات سادهای داشت و برای دستیابی به همان مطالبات کوچکی که از حقوق اولیه انسانی بود جانش را از دست داد و هرگز به خانه بازنگشت و جای خالیاش را گل حسرت گرفت. بعدازآن بود که دخترکش، «آوا»ی پنجساله تا ابد از آغوش پدر محروم شد.
شهرام در پاسخ به درخواست خواهرش راحله که نگرانی پدر و واقعی بودن خطر را در روزهای قبل از فاجعه به او گوشزد کرده بود میگفت: «وقتی علیرغم باور من و میل دخترم، آوای کوچک ناچار است با مقنعه به کلاس آمادگی برود، من نروم چه کسی از حق او و امثال او دفاع کند؟»
«راحله فرجزاده طارانی» میگوید: «همزمان با اتفاقاتی که در آبان ماه گذشت مدام این شعر سعید سلطانپور در ذهنش تکرار میشود که “من از شهادت تو شهیدم”.»
او میگوید: «آنها و بعد از آن روزی که ماشین نیروی انتظامی سه بار از روی جسد برادرم رد شد زندگیمان را برای همیشه دگرگون کردند. بخشی از وجود ما را کشتند و بخش دیگری که باقی ماند دیگر آرام و قرار نمیگیرد. حتی زندگی پسرم که تصویر خونین دایی خود را این سر دنیا و در کانادا روی صفحه کامپیوتر دید هم با دیدن آن صحنههای وحشتناک برای همیشه تغییر کرد. شقاوت را به چشم خودش دید و یک بخش از درونش برای همیشه زخمی ماند.»
راحله و حوریه فرجزاده طارانی، هر دو خواهران شهرام فرجزاده طارانی از امضاکنندگان بیانیه مادران جانباختگان سیاسی برای اظهار همدلی با خانواده کشتهشدگان آبان ماه هستند.
انتشار ویدیوهای تظاهرات مردم، تیراندازیها و بخصوص صحنههایی که مردم در روزهای پرتلاطم آبان ماه، زخمیشدگان را روی دستهایشان حمل میکردند، برای راحله یادآور روزهای سختی بود که بر او و خانوادهاش گذشت و انگیزه امضا کردن این بیانیه شد.
او میگوید: «دوباره روی خونین برادرم را در آن چهرههای زخمخورده میدیدم و همان داغ، تازه میشد و به این فکر میکردم که دوباره خواهری مثل من از یکسو برای از دست دادن برادرش ضجه خواهد زد و از دیگر سو غم و اندوه پدر و مادری را خواهد خورد که زیر بار غم فرزند، هرگز قامتشان راست نمیشود.»
راحله فرجزاده طارانی میگوید بعد از مرگ برادرشان شکایت کردند اما عملا بینتیجه بود: «یکی دو سالی خانوادهام میرفتند و میآمدند. روزهای اول به عمو و برادرم که پیگیر ماجرا بودند گفته میشد که یک پژوی سیاه سرقتی به شهرام زده و فرار کرده؛ اما ویدیوهایی که مردم در فضای مجازی منتشر کردند به روشنی حقیقت را بیان میکرد. هر بار که مراجعه میکردیم برخوردشان توهینآمیز بود و شعور ما و مردمی را که شاهد ماجرا بودند نشانه میگرفتند برای همین هم ماجرای پیگیری را رها کردیم و آنها هم هیچ مسوولیتی در قبال خانواده ما و برادرزاده خردسالم که از شهرام به یادگار مانده بود نشان ندادند.»
او میگوید دادخواهی تنها راه ممکن برای آرام کردن وجدان جمعی است و این روزها با شنیدن اتفاقات ناگواری که در ایران رخ داده، دلش صدپاره و نگران مردم است.
«دادخواهی یک پروسه طولانی و جمعی و نیازمند مشارکت همه کسانی است که در این ماجرا آسیب دیدهاند. کسانی که از فردای انقلاب ۵۷ درگیر مصیبت فقدان شدند. آنها احساس مسوولیت میکنند و این رنج با بازماندگان باقی خواهد ماند.»
راحله بهعنوان یک روانشناس معتقد است این موضوع علاوه بر بازماندگان، وجدان اجتماعی جامعه را درگیر خواهد کرد: «دادخواهی نهتنها خانوادهها بلکه وجدان اجتماعی جامعه را آرام خواهد کرد. آمارها میگویند افسردگی و ناراحتیهای روانی یکی از مشکلات مهم جامعه ایران است.»
به اعتقاد خانم فرجزاده بیتردید موضوع کشتهشدگان قهری میتواند یکی از عوامل فشار روانی در جامعه باشد: «مردم متوجه شدهاند که همان حوالیشان که داشتهاند زندگی عادیشان را میکردهاند، هزاران نفر کشته شدهاند و آنها یا از کنار ماجرا عبور کردهاند یا عافیتطلبی کرده و اساسا متوجه نشدهاند، مادران و پدرانی بودهاند که طی این سالها با اشک و آه درگیر مرگ خاموش فرزندان بودهاند ولی آنها بهعنوان بخشی از جامعه، هیچ واکنشی نشان ندادهاند و حداقل از آنها دلجویی نکردهاند، خانوادههایی که دستوپایشان بسته بوده، صدایشان بهجایی نمیرسیده و اصلا حتی جرات سوگواری هم نداشتهاند و حالا شاید دادخواهی بتواند از آن احساس استیصال فردی و اجتماعی بکاهد.»
راحله طارانی همچنین به موضوع سوگواری اشاره میکند، پروسهای که میتواند ضربه فقدان عزیز ازدسترفته را تسهیل کند: «جریانی که هرگز به آن توجه لازم نشده سوگواری پس از فقدان است. نه ما و نه خانوادههای دیگر امکان این را نیافتیم که مراحل سوگواری را طی یک پروسه طبیعی طی کنیم. زمان دفن عزیزمان را آنها تعیین کردند، در مواردی خودشان اجساد را به خاک سپردند و در مواردی مثل مورد شهرام اعلام کردند که او باید ظرف سه ساعت به خاک سپرده شود. بعد از خاکسپاری، مراسم سوگواری و بزرگداشت زیر نظر آنها بود و خانواده ما که نیازمند همدلی؛ همراهی و دلداری بودند، با نگرانی و تهدید و دخالتهای بیمورد ماموران، شکنجه روانی مضاعفی را تجربه کردند.»
آنگونه که راحله میگوید از دیماه ۱۳۸۸ هر سال برای برگزاری مراسم سالگرد، اخطار گرفتهاند: «هر بار میگفتند اجازه ندارید مراسم برگزار کنید، سال گذشته خانوادهام یک عالمه تدارک دیدند ولی شب قبل از مراسم، تهدید شدند که اگر مراسم را منتفی نکنند میهمانان حاضر دستگیر خواهند شد و مسوولیتش با خانواده ما خواهد بود.»
او میگوید امسال با توجه به اینکه روز پنجم دیماه، چهلم جانباختگان آبان ماه با ششمین سالگرد شهرام همزمان میشود، خانواده او تصمیم گرفته بودند به همراه خانواده «پویا بختیاری» و سایر جانباختگان، مراسم سالگرد عزیز درگذشته را در بهشت سکینه کرج برگزار کنند.
راحله بارها در جریان مصاحبه از مادرش یاد میکند، زنی که بعد از مرگ شهرام نتوانست با اندوه مرگ فرزند خو کند و تمام سالهای بعد از پسرش برای او در سوگواری گذشت.
او میگوید من و خواهر دیگرم حوریه با وجود گذر قریب به ده سال از آن ماجرا، کماکان با یاد و خاطره شهرام زندگی میکنیم
«شهرام ده سالی از من کوچکتر بود. ازآنجاییکه خواهر بزرگترش بودم و رابطه نزدیکی باهم داشتیم حس مادرانهای به او داشتم. گاهی میشد که پدرم از من گلایه کرد که باعث درگیر شدن ذهن بچههای خانه با سیاست شدهام.
راستش بعد از مرگ شهرام من سالها احساس گناه میکردم. گاهی فکر میکردم که شاید اگر من یک فعال سیاسی نبودم و همیشه با او در مورد مسایل اجتماعی و سیاسی صحبت نمیکردم او تا آن حد نسبت به مسایل جامعه حساس نمیشد و در تظاهرات شرکت نمیکرد و کشته نمیشد.»
به گفته راحله این روزها تصویر جوانانی که در جریان اعتراض به بهای بنزین و فقر به گلوله بسته شدند جای خالی شهرام را دوچندان میکند: «ویدیوها را میبینم و فکر میکنم به آن خانوادهها. چندی پیش شنیدم یکی از افراد فامیل دورمان که جوان بیستوششساله و از خانواده زحمتکشی است در جریان آبان ماه کشته شده ولی آنقدر آن خانواده تحت فشارند که ترجیح دادهاند کاملا در موردش سکوت کنند و حتی اسم فرد کشتهشده را ذکر نکردهاند. برای تحویل جسد هرچه داشتهاند و نداشتهاند یعنی مبلغ ۲۷ میلیون تومان هم پول تیر گرفتهاند. خانواده دیگری در لواسان هستند که یکی از نزدیکانم به دیدارشان رفته. گفتهاند بیایید دیدار کنید اما هیچ کجا نامی از ما ذکر نکنید یا خبری منتشر نکند. به نظر میرسد ماجرای آبان ماه وجوه پنهان بسیاری داشته که شاید بهتدریج روشن شود.»
راحله میگوید وقتی بعد از مرگ شهرام با تماس مکرر خبرنگاران و امکان مصاحبه مواجه شد نسبت به خانوادههایی که در سالهای دهه خونین شصت در اوج مظلومیت و تنهایی و بی خبری مطلق با مرگ فرزندانشان مواجه شده بودند احساس گناه میکرد: «آن سالها دوستانم اعدام میشدند و به خاطرم میآید که خانوادههایشان در چه مظلومیت و تنهایی روزگارشان را سپری میکردند احساس گناه کردم که من برای برادرم تریبون دارم و خبرنگارها با من تماس میگیرند و نام شهرام تکرار میشود درحالیکه آنها هرگز این فرصت را نداشتند و مظلومانه و در سکوت این درد را تاب آوردند برای همین هم با خودم عهد کردم تا زمانی که زندهام هرگاه از شهرام حرف زدم از مرگ مظلومانه آنها حرف بزنم و بگویم که خون برادرم از خون سعید سلطانپور رنگینتر نبوده که شب عروسیاش اعدام شد. کشته شدن شهرام ادامه همان کشتارها بود و راه برادرم امتداد راه آنها بود.»
منبع: ایرانوایر