حمید شیرازی: بیابان سیاسی یکی از واژههایی است که از سوی برخی از مفسران غربی به منظور نشان دادن ماهیت سیاسی – اجتماعی جوامع خاورمیانه ابداع شده. جوامعی که به گمان این مفسران در آنها به جز گیاهان خاردار و سمی دیکتاتوری، خشونت، فساد دولتی، بیبرنامگی، بیقانونی، عدم رعایت حقوق انسانی و… نمیرویند. این گیاهان سمی جای چندانی برای رشد و شکوفایی و توسعه اجتماعی باقی نمی گذارند. این تحلیل و سایر تحلیلهای مشابه هرچند نادرست و حاصل یک مقایسه مکانیکی و احتمالا جانبدار میباشند ولی نمیتوان منکر این شد که عملکرد این جوامع تا حد زیادی زمینههای مادی برای اینگونه نتیجهگیریها را فراهم آورده و در آن رگههای از واقعیت اجتماعی این جوامع وجود دارد. مهاجرت گسترده از ایران که در سی سال گذشته در موجهای گوناگون صورت گرفته و امروز بعد از روی کار آمدن آقای احمدینژاد با آخرین موج آن روبرو هستیم نشان میدهد که در اعماق ذهن بسیاری از ما ایرانیان نیز چنین فکری وجود دارد که به این بیابان سیاسی چندان امید نمیتوان داشت.
نگاهی به تاریخ ایران در یک قرن گذشته به خوبی نشان میدهد که چه تلاش عظیمی از جانب ایرانیان برای دگرگونی این شرایط در زمانهای مختلف و در قالب جنبشهای اجتماعی – سیاسی گوناگون انجام گرفته که تاکنون چندان موفق نبوده. یافتن دلیل این شرایط نامطلوب از بزرگترین تلاشهای نظری ما در یک قرن گذشته بوده است و کنشگران و متفکران سیاسی ما نظرات و تحلیلهای گوناگونی در این مورد ارایه دادهاند و این تلاشها همچنان ادامه دارد.
متفکران انقلاب مشروطه با فراستی باورنکردنی به این نتیجه رسیدند که استبداد داخلی و بیقانونی همزاد آن، جزماندیشی مذهبی، و دخالت خارجی سه عامل اصلی این اوضاع نابهنجار میباشند. آنها برای برونرفت از این اوضاع نابهنجار مشروطیت، سکولاریسم، و ناسیونالیسم را چاره و درمان درد تشخیص دادند. بر این مبنا آنها توانستند برای نخستین بار قانون اساسی را به ایرانیان هدیه کنند که مهمترین اهداف آن تحدید قدرت مطلق شاهان قاجار، کاهش دخالت مذهب در امور اجتماعی، و پی افکندن مبانی برای ایجاد یک ملت با مفهوم جدید بودند. بیدلیل نیست که بسیاری از اندیشمندان سیاسی از این انقلاب به عنوان نخستین حرکت دمکراتیک در خاورمیانه نام بردهاند که مایه مباهات هر ایرانی میباشد. امروزه شنیدن عبارتی مثل “ولایت مطلقه فقیه” که در ۶ سال گذشته به شدت باب شده به همان اندازه میتواند مایه شرمساری ما باشد. شنیدن چنین نظراتی در این زمان که بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه گذشته بیشک سوالاتی را به همراه خواهد داشت:
– آیا در یک قرن گذشته با وجود تمام پیشرفتهایی که جامعه ایران به آن دست یافته در زمینه سیاسی رشدی داشتهایم؟
– چرا بعد از گذشت یک قرن از انقلاب مشروطه که نخستین و مهمترین هدف آن برانداختن استبداد داخلی بوده همچنان استبداد در حیات اجتماعی ما تاختوتاز میکنند؟
– با توجه به این که از انقلاب مشروطیت تا ۱۳۵۷ استبداد سیاسی سه بار به وسیله جنبشهای سیاسی و یک بار به سبب دخالت خارجی دچار فروپاشی گردید، چرا سه بار استبداد در شکل سلطنتی و در سال ۱۳۵۷ در شکل مذهبی دوباره در ایران بازسازی شد؟
مسلم است که این سوالات پاسخ آسانی ندارند و در حقیقت یافتن پاسخ مناسب و مهمتر از آن ارایه روشهای راهبردی مناسب با جامعه ایران برای جلوگیری از بازسازی استبداد مشکل اساسی ایران در یک قرن گذشته بوده است. گذشت بیش از یک قرن مبارزه برای دستیابی به دموکراسی و دیدن سیاستهای جاری کشور به ویژه بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری که شاهد بازسازی استبداد از بدترین گونه آن هستیم دلایل لازم برای ناامیدی و باور به این که -حتا اگر این بیابان سیاسی با خون هم آبیاری شود- به جز خار هیچ گلی در آن رشد نخواهد کرد را در اختیار میگذارد. امروز شاید ارجمندترین وظیفه ما مبارزه با این ناامیدی با استفاده از روشهایی است که شایسته جامعه بسیار با شعور امروز ایران باشد. رسیدن به درک عمیق از ماهیت و سرعت تحولات اجتماعی، دوری گزیدن از قیاسهای مکانیکی، بها دادن به دیدگاههای کلان و استراتژیک در مورد تحولات اجتماعی در کنار روزمرگیهای سیاسی، و در نهایت دیدن نور در انتهای راه همه میتوانند خرد سیاسی جامعه را بالا برده و در کاهش ناامیدیها یاریرسان باشند. یکی از انقلابیون مشروطه در جملهای کوتاه به زیبایی هرچه تمامتر دیدگاه استراتژیک خود در مورد حصول آزادی در ایران را بیان کرده. او میگوید ؛آزادی در این خاک شکوفه خواهد زد حتی اگر ریشه در حدقه چشمان ما داشته باشد”. گسترش این گونه دیدگاههای کلان است که توان جنبش دمکراسیخواهی را در زمان حاضر به طور مستمر افزایش خواهد داد.
بررسی موشکافانه فرایند گذر به دموکراسی با تمام فراز و نشیبهای آن به منظور تعیین تاریخی جایگاه ایران در این فرایند و پیشبینی روند حرکت آینده جامعه یکی از این روشها است. آنچه مسلم است مقایسه مکانیکی ایران با سایر جوامع که دموکراسی در آنها نهادینه شده بدون در نظر گرفتن تلاشهای آن جوامع و همچنین موانع و مشکلاتی که ایرانیان در این راه با آن روبرو بودهاند و صدور حکمهای ناامیدکننده اثرات تخریبی و کندکننده فراوانی در روند حرکت به سوی دموکراسی خواهد داشت. سختیهای روند و فرایند حرکت از استبداد به دموکراسی در طول تاریخ و در جوامعی که این حرکت را زودتر از ما شروع کردهاند در بخش بعدی به اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
گذر از استبداد به دموکراسی و جامعه مدنی
تجربیات تاریخی مللی که از زمان انقلاب انگلیس تاکنون قدم در مسیر مبارزه با استبداد و ایجاد جامعه مدنی گذاشتهاند نشان میدهد این مسیر را یک شبه نمیتوان پیمود، مسیر مسیری سنگلاخی است که سختی آن در جوامع گوناگون متفاوت است ولی در هیچ جا ساده نبوده، این گذر گذری است خونآلود که هزینه انسانی آن در جوامع گوناگون متفاوت است، برای رسیدن به مقصد از مراحل خاصی الزاما باید عبور کرد و راه میانبری وجود ندارد اما میتوان با کاربرد تجارب دیگران زمان عبور از این مراحل را کاهش داد. پرداختن به مراحل این مسیر از نظر اهمیتی که در این مرحله از مبارازت ایرانیان دارد میتواند به درک بهتر اوضاع کشور و ارزیابی نقش تاریخی جنبش سبز و نه صرفا نقش سیاسی آن یاریرسان باشد. سه مرحله اصلی این گذر عبارتند از: مرحله مبارزه با مستبد به عنوان اولین مرحله بدون داشتن شناخت عمیق از استبداد و ریشههای عمیق اجتماعی آن، مرحله بسط مبارزه از مستبد به استبداد در حد کلان، و مرحله ایجاد جامعه مدنی. لازم به ذکر است که این مراحل بسته به زمان و موقعیت تاریخی شروع مبارزه در جوامع مختلف تا حدودی متفاوت میباشند ولی به عنوان یک مدل کلی از اعتبار لازم برخوردار میباشد به ویژه به راحتی در مورد ایران قابل انطباق است. همچنین باید توجه داشت که وجود این مراحل به این معنی نیست که هر مرحله بعد از مرحله بعد به وجود میآید، مرحله دوم و حتا مرحله سوم میتوانند حیات خود را در زمانی که مرحله اول در جریان است شروع کنند. در زیر شرح کوتاهی در مورد این مراحل خواهد آمد.
۱- نخستین مرحله مبارزه، مبارزه با مستبد به عنوان سمبل استبداد و عامل تمام ناهنجاریهای میباشد. در این مرحله استبداد صرفا یک مساله سیاسی تلقی شده که فقط از راههای سیاسی و قهرآمیز باید آن را نابود کرد با این فرض که نابودی مستبد به تمام گرفتاریها پایان خواهد داد. انقلاب انگلیس، فرانسه، روسیه نمونههای این طرز تلقی هستند و بسیاری از انقلابهای بعد از آنها نیز راهی جز آن نرفتند. کمبود دانش و تجربه سیاسی کنشگران سیاسی در این مرحله از یک سو و نیاز به پاسخگویی به احساسات مردم از استبداد به جان آمده جای چندانی برای گسترده کردن افق دید باقی نمیگذارد. نمونههای زیادی میتوان یافت که در این مرحله از مبارزه، مبارزه ظاهرا بر سر آزادی است ولی در واقع مبارزه یک مستبد با ظاهر آزادیخواهی با مستبد دیگر است. بعد از سرنگونی مستبد از آنجا که فرهنگ دموکراسی حتا در میان خود مبارزین وجود ندارد مسایل و مشکلات اجتماعی یک شبه ظهور میکنند و هرج و مرج جامعه را در برمیگیرد که برای مهار آن باید استبداد در شکل جدیدی اعمال شود و یا حتی مستبدان قدیمی دوباره به قدرت بازگردند نظیر آنچه در انقلاب فرانسه رخ داد و یا قدرتگیری دوباره محمدعلی شاه در انقلاب مشروطه.
۲- مرحله بعدی بسط مبارزه با مستبد به استبداد در تمام عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی میباشد و معمولا سالهای زیادی بعد از شروع مرحله اول و مشاهده تداوم استبداد با وجود تمام تلاشها و جانفشانیها شروع میشود، این مرحله با شکلگیری یک سوال در ذهن کنشگرن سیاسی و مردم آغاز میشود. آن سوال این است که چرا بعد از سالها مبارزه سیاسی هنوز استبداد در جامعه تاختوتاز میکند؟ در این زمان تلاش فکری بزرگی از جانب کنشگران سیاسی، دانشگاهیان، متفکرین، و سایر بخشهای جامعه برای یافتن جوابی برای این پرسش شروع میشود که سالها میتواند ادامه داشته باشد. حاصل این طوفان فکری عظیم پیدایش درک بسیار عمیقی از استبداد با تمام لایههای اجتماعی آن میباشد. در این زمان است که دیدگاه جامعه به استبداد دچار تغییر کیفی شده و از این دیدگاه جدید استبداد دیگر تنها یک مساله سیاسی که بتوان با سرنگونی این مستبد یا آن مستبد آن را نابود کرد نیست؛ بلکه مسالهای اجتماعی – سیاسی است که در جایجای فرهنگ جامعه به صورت افکار و عقاید استبدادی حضور دارد و مبارزه با آن باید در تمام لایههای اجتماعی صورت گیرد که نهاد سیاسی تنها یکی از آنهاست. این مرحله از مبارزه در سالهای نخست شاید کمتر نمودهای سیاسی داشته باشد و در مراحل نخست شروع آن بیشتر جنبه فرهنگی آموزشی دارد بعد از چند سالی با حضور در عرصه اجتماع به صورت جنبشهای اجتماعی وارد عمل سیاسی میشود.
۳- مرحله بعدی چندین سال بعد از مرحله قبلی با استفاده از تجربیات دو مرحله قبلی در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان دستاوردها را حفظ کرد و از بازسازی استبداد جلوگیری کرد شروع میشود که ما امروزه آن را با نام “ایجاد جامعه مدنی” میشناسیم. این مرحله در کشورهایی که مبارزه با استبداد را سالها قبل از ما شروع کردهاند دیرزمانی است که آغاز شده و هنوز در جریان هست. به عنوان مثال اگر فتح باستیل در انقلاب فرانسه را در سال ۱۷۸۹ ابتدای مرحله اول مبارزه با استبداد در فرانسه در نظر گیریم، زنان در سال ۱۹۴۶ توانستند حق رای به دست آورند. فاصله زمانی میان ابتدای مرحله اول تا قانونی شدن حق رای زنان به عنوان یکی از بنیادیترین اصول جامعه مدنی ۱۵۶ سال است که بسیار طولانی است. این مثال به خوبی نشان میدهد که تحولات اجتماعی عمقی بسیار آهستهتر از آن تصوری است که ما در ذهن داریم.
سیر تاریخی این مراحل مبارزاتی در ایران در بخشهای بعدی آمده است.
مرحله مبارزه با مستبد
نگاهی به تاریخ مبارزه مردم ایران با استبداد نشان میدهد که مرحله مبارزه با مستبد در تاریخ معاصر کشور ما با شلیک گلولههای میرزا رضا به ناصرالدین شاه به طور جدی و سمبلیک شروع شد. ادبیات سیاسی آن زمان به خوبی نشان میدهد که نفرت از مستبد تا چه حد در میان کنشگران سیاسی تندرو آن دوران بالا است. از آن زمان تا پیروزی انقلاب مشروطیت مبارزه با استبداد در شکل مبارزه با سمبل سیاسی آن روند اصلی مبارزه بود. از شگفتیهای فکری انقلابیون مشروطیت این است که در مرحله پیروزی بیش از این که به فکر نابودی سمبل استبداد باشند به ساختن نهادهای سیاسی برای یک جامعه آزادتر و تبدیل رعیتهای ایرانی به شهروندان ایرانی میاندیشیدند. تبدیلی که با وجود تغییرات زیاد هنوز به صورت کامل عملی نشده. امروز نگاهی به بحثهای مجلس اول و دوم مشروطیت برای ما بسیار درسآموز است تا حدی که بخشی از آن بحثها، امروزه دوباره بحث اصلی کنشگران سیاسی – اجتماعی معاصر میباشد.
از زمان انقلاب مشروطه تا ۱۳۵۷ ما چهار بار استبداد سیاسی را در شکل سلطنتی در جنبشهای گوناگون شکست دادیم و ۳۰ سال است که با آن در شکل دینی مبارزه میکنیم. به زبان آماری در فواصل زمانی ۲۵ تا ۳۰ سال جنبشی پدید آمده و کارهایی صورت گرفته و دوباره استبداد بازگشته. این تکرار بسیاری از عجولان سیاسی را به خردهگیری واداشته که این بیابان سیاسی تغییرناپذیر است و بیخردی ذاتی ما عامل آن است. دیدگاه تکاملی که دیدگاه این نوشتار است شکلگیری خرد انسانی را حاصل کار برد اندیشه در عمل و ارزیابی نتایج به منظور تصحیح قدمهای بعد میداند. با این دیدگاه بسیاری از مطالب ناامیدکننده که در ظاهری قابل قبول به جامعه تلقین میشود نظیر بیتی که امروزه بسیار شنیده میشود “به یزدان اگر خرد داشتیم/ چنین سرنوشت بد نمیداشتیم” یک سره بیارزش است و خرد چیزی نیست که جامعهای آن را داشته و جامعهای آن را نداشته باشد بلکه با درگیر شدن اندیشه انسانی در عمل اجتماعی است که خرد اجتماعی شکل میگیرد. تمامی این جنبشها با وجود دست نیافتن به اهداف خود هریک تجربهای جمعی بوده که توانستهاند مبارزه دشوار گذر به دموکراسی را یک قدم جلو برده و به خرد سیاسی جامعه برای طی کردن این راه افزودهاند و در نوع خود بسیار باارزشند و شکست سیاسی آنها به هیچ روی از تاثیر مثبتی که در روند فرایند دمکراسی داشتهاند نمیکاهد. از این منظر شایسته است که کنشگران استراتژیک سیاسی ایران به جای درگیر شدن در بحثهای شکست و پیروزی این جنبشها و یا تایید و یا انتقاد از رهبران آنها، بیشتر به اثرات استراتژیک آنها در روند دموکراسی در ایران بپردازند. از دیگر سو باید توجه داشت بازسازی استبداد در ایران صرفا به خاطر کمکاری نیروهای سیاسی و یا محکوم بودن ما به زندگی در استبداد به خاطر کمخردی سیاسی نیست طوفانهای سیاسی جهان در تمام قرن بیستم که به آن “قرن جنگ ایدهها” لقب دادهاند از عوامل دیگری است که باید در تحلیلها در نظر گرفت.
برخی از مهمترین دلایل داخلی و خارجی ناکامی اندیشه دموکراسی به عنوان روش اداره جامعه در ایران و بازسازی استبداد از انقلاب مشروطه تا اوایل دهه ۱۳۷۰ عبارتند از:
- عقبماندگی مفرط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ایران در زمان انقلاب مشروطه و سالهای زیادی پس از آن از عمدهترین دلایل کند بودن رشد اندیشه دموکراسی در ایران بوده است. رشد دموکراسی منوط به این است که پیشنیازهای اجتماعی نظیر رشد اقتصادی، رشد شهرنشینی، رشد فرهنگی، و… در آن تا حدودی فراهم آمده باشد.
- توان کمی زیاد نیروهای سنتگرا در آرایشهای مختلف دینی که از اولین روزهای مشروطیت تاکنون بخشی بزرگی از این نیروها در برابر هر تغییری مقاومت کرده و میکنند. بخشی از این نیروها در سه مقطع زمانی استبداد صغیر در مشروطیت، روی کار آمدن رضا شاه، و ۲۸ مرداد با دلایل متفاوت سیاسی در هر مقطع، به ائتلاف با استبداد سیاسی دست زدند و به بازسازی استبداد سیاسی کمک کردند. بعد از خرداد ۱۳۴۲ این ائتلاف به سردی گرائید و از اواخر دهه ۱۳۴۰ با ظهور تز “ولایت فقیه” تزی که روحانیت شیعه برای قرنها از آن محروم بود گرفتن قدرت سیاسی در دستور کار روحانیت قرار گرفت و در سال ۱۳۵۷ عملی شد.
- ناپختگی و پراکندگی نیروهای سیاسی و درگیریهای آنها در زمانهایی که استبداد قدرت کمی داشته به جای همگرایی و نوعی تعامل به عنوان نیروهایی که برای هدف مشترکی مبارزه میکنند. این مسالهای است که نیروهای سیاسی ایران همواره از برخورد به آن ابا داشته و یا برخورد کمرنگی به آن داشتهاند و هنوز نیز دارند.
- ورود اندیشه چپ با پیام “برابری اقتصادی” در سالهای اولیه پس از انقلاب مشروطه در برابر پیام “برابری حقوقی” اندیشه دموکراسی که از اصول نظری انقلاب مشروطه بود برای جامعه فقیر ایران بسیار گوشنوازتر بود و سبب گردید که توجه بسیاری را به خود جذب کند. اندیشه دموکراسی در آن زمان به عنوان اندیشهای که از کشورهای استعماری سرمایهداری برخاسته از همان ابتدا با نوعی مقاومت منفی اجتماعی روبرو بود. حدود دو دهه بعد از انقلاب مشروطه اندیشه دموکراسی در برابر حریف وارداتی دیگری قرار گرفت و آن اندیشه فاشیسم بود که این یکی نیز برای جامعه دیکتاتورزده ایران جذابیتهای خود را داشت و حاکمیتهای استبدادی نیز از آن استقبال میکردند.
- مخدوش بودن مرز آزادی با تعریفی نامشخص با دموکراسی به عنوان یک اندیشه سیاسی برای اداره جامعه. در تمام ادبیات سیاسی این دوران سخن از آزادی و ستایش از آن بسیار است ولی از دموکراسی به عنوان درختی که آزادی میوه آن است صحبت چندانی نیست. به دیگر سخن ما قبل از کاشتن درخت در اندیشه چیدن میوه آن بودهایم.
- درگیر شدن در طوفان جنگ جهانی اول به فاصله کمی از انقلاب مشروطه که اثرات بسیار مخربی بر جامعه ایران داشت و چنان بحرانی در جامعه ایران نظیر قحطی ایجاد کرد که اثرات آن تا سالها رشد اجتماعی را کند کرد.
- اولویت دادن به مبارزه سیاسی با استعمار و امپریالیسم به جای مبارزه برای حقوق شهروندی.
- هم ردیف قرار دادن دمکراسی با غربگرایی و انتصاب آن به کشورهای سرمایهداری و استعماری از سوی نیروهای سنتی و مذهبی.
- احساس عدم امنیت از سوی همسایه شمالی به ویژه بعد از جریان آذربایجان.
- کسب اعتبار جهانی اندیشه چپ در برابر اندیشه دموکراسی بعد از جنگ دوم و پیروزی انقلاب چین سبب رشد نیروهای چپ در تمام جهان شد و توانست بخش زیادی از نیروهای سیاسی در کشورهای مختلف را جذب کند. برای مثل کافی است در نظر بگیریم تمامی نیروهای چپ در آن زمان “اعلامیه جهانی حقوق بشر” را “اعلامیه بورژوازی حقوق بشر” مینامیدند و هیچگونه ارادتی به آن نداشتند. نیروهای سنتی نیز از پایه با آن مخالف بودند و هنوز بخش بزرگی از آنها هستند و بخش دیگر با کمی تخفیف از “اعلامیه اسلامی حقوق بشر” با تعریف خودشان نام میبرند.
- آغاز جنگ سرد و اولویت دادن به حفظ استقلال در تمام کشورهایی که به طور رسمی یا غیررسمی در بلوک غرب قرار داشتند و حمایت کشورهای غربی از رژیمهای این کشورها که اکثرا رژیمهای استبدادی بودند.
- رادیکالیزه شدن مبارزات سیاسی در دوران جنگ سرد در تمام دنیا از جمله ایران و رمانتیزه شدن انقلاب بعد از ظهور چهرههای چون چه گوارا و تمرکز مبارزه با مستبدین در تمام جهان. در ایران چون مستبد برچسب وابستگی را نیز یدک میکشید این وجه از مبارزه به وجه اصلی تبدیل شد و نیروهای سیاسی که دارای نظرات گوناگون بودند در مبارزه با مستبد اختلافی با هم نداشتند.
- افزایش استبداد سیاسی بعد از سالهای ۱۳۵۰ به خاطر افزایش بهای نفت باعث رادیکالیزه شدن بیشتر مبارزه و اندیشه سیاسی شد. از آن به بعد عدم توجه نیروهای سیاسی به هر مسالهی دیگر سیاسی ناشی از اولویت دادن به این وجه از مبارزه بود. در آستانه سال ۱۳۵۷تقریبا هیچ نیروی سیاسی مطرحی در جامعه روی خوشی به اندیشه دموکراسی نشان نمیداد، بنابراین بیدلیل نبود که شاهد بازسازی استبداد در جامعه باشیم.
- بعد از سال ۱۳۵۷ تا اوایل دهه ۱۳۷۰ نیروهای سنتی به قدرت رسیده برای تثبیت قدرت ابعاد استبداد سیاسی را به طور نجومی افزایش دادند تا حدی که عرصه زندگی خصوصی مردم نیز در امان نماند. افزایش استبداد پدیدهای است که بعد از تمام انقلابها دیده شده و منحصر به ایران نیست و قابل پیشبینی بود ولی همانطور که آمد در سالهای قبل از انقلاب نابودی مستبد به هر بهایی اصل اساسی مبارزه بود و حتی هرگونه دوراندیشی سیاسی انحراف از مبارزه تلقی میشد. تیزترین حملات در این دوران به اندیشه دموکراسی و طرفدارن کم آنها که سازشگر و لیبرال خوانده میشدند از جانب حاکمیت و بسیاری از نیروهای سیاسی دیگر صورت میگیرد، نیروهایی که خود بعدا مجبور به پرداخت بهای سنگینی برای آن شدند.
- درگیری مسلحانه نیروهای سیاسی که طرفی از انقلاب نبسته بودند به ویژه در دوران جنگ ایران و عراق بهانه لازم را در اختیار حاکمیت برای تشدید استبداد قرار میداد.
- از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، زمینه روانی پذیرش یک پدر قوی سیاسی در میلیونها خانواده ایرانی به سبب فرهنگ سنتی پدرسالارانه از قبل وجود داشت. آقای خمینی همان پدری بود که از دیدگاه بسیاری از جوانان آن روز اطاعت از او واجب بود و فرامین او بدون فکر باید اجرا میشد. این زمینه اجتماعی بود که ماهیت استبداد سیاسی این دوران را از دوران قبل خود متمایز میکرد. استبداد در این دوران از پشتوانه تودهای برخوردار بود لذا توانست بسیار خشنتر از گذشته عمل کند و تنفر عمومی از خشونت را که امروز شاهد آن هستیم نتیجه این دوران خشن است. مشاهده هزاران نیروی جان بر کف که حاضر بودند بدون هیچ تفکری و با سنگدلی تمام فرامین رهبری را اجرا کنند به شدت توجه ما را به ریشههای اجتماعی استبداد جلب کرد.
- توجه به سایر عوامل روانشناسی اجتماعی در بازسازی استبداد در سالهای پس از ۱۳۵۷ که به آن کمتر پرداخته شده به ویژه پس از شکلگیری جنبشهای رادیکال اسلامی در منطقه امروز ارزش آن را دارد که با گستردگی بیشتری مورد بررسی قرار گیرد. مسایلی نظیر هویتگرایی افراطی، عکسالعمل در برابر سالها تحقیر استعماری، نیاز به اظهار وجود و بر نهادن تزهای راهگشا در برابر تزهای وارداتی نظیر اقتصاد و یا حقوق بشر اسلامی، و دیگر مسایل همه از این جملهاند. وجود یک رهبری فرهومند داروی مسکنی برای بسیاری از این آلام بود که بازسازی استبداد در این سالها را به سهولت امکانپذیر کرد.
در آستانه سال ۱۳۵۷ تا یک دهه بعد اندیشه دموکراسی به عنوان یک روش اداره جامعه، منزویترین اندیشه سیاسی در ایران بود و با وجود طرفدران اندک در صحنه سیاسی چه در داخل حاکمیت چه در بین نیروهای سیاسی خارج حاکمیت مطرود بود.
نگارنده امیدوار است توانسته باشد در این مختصر دشواریهای راه پر پیچ و خم گذر به دموکراسی با گردنههای نفسگیر آن را که عبور از هریک از آنها مستلزم صرف زمان و نیروی فراوان است را نشان داده باشد.
هشت دهه مبارزه نفسگیر با استبداد سیاسی که در نهایت راه به جایی نبرد به ما آموخت که ایجاد دموکراسی پیچیدهتر از سرنگون کردن این یا آن دیکتاتور است. هرچند این درس به نظر بسیار ابتدایی میرسد ولی فراگیر شدن آن در جامعه زیرساخت فکری مناسبی برای یافتن روشهای برونرفت از این معضل تاریخی را در اختیار جامعه تشنه و خسته ایران از تلاشهای ناموفق را قرار داد. در این زمان دیگر مسلم بود که رفتن دیکتاتور اگر شرط لازم باشد مسلما شرط کافی برای استقرار دموکراسی نخواهد بود. این درس مسلما بزرگترین جهش در اندیشه سیاسی ما ایرانیان پس از سالها مبارزه بود.
مرحله بسط مبارزه از مستبد به استبداد
از اوایل دهه ۱۳۷۰ به دلایلی که در زیر خواهد آمد تغییری کیفی در نگرش به مستبد، استبداد، و دموکراسی به عنوان یک روش اداره جامعه در بین بسیاری از کنشگران سیاسی، روزنامهنگاران، اندیشمندان، دانشگاهیان، متفکران دینی، دانشجویان، تکنوکراتها، زنان، و… کل جامعه ایران به وجود آمد. از این زمان مبارزه مستمر مردم ایران با استبداد وارد مرحله جدیدی شد و مبارزه از مبارزه با مستبد یا مستبدان بسیار فراتر رفت و به مبارزه با استبداد در تمام زمینههای سیاسی – اجتماعی آن گسترش یافت. این بدین معنی نیست که مبارزه با مستبد از دستور کار حذف شده، بلکه ابعاد جدیدی به آن افزوده شد که در دهههای قبل کمتر مورد توجه قرار میگرفت. در این سالها بسیاری از عوامل سیاسی – اجتماعی داخلی و خارجی که در هفت دهه قبل از آن به بازسازی استبداد و منزوی کردن اندیشه دموکراسی کمک کرده بودند به دلایل گوناگون برطرف شده و فضای اجتماعی پذیرندهتری در مقیاس میلیونی برای رشد سیاسی پدید آمده بود.
در این زمان با گذشت بیش از یک دهه از انقلاب و مشاهده یکی از وحشتانگیزترین انواع استبداد بعد از هفت دهه مبارزه برای آزادی، سوال تاریخی بزرگی را در برابر جامعه قرار گرفت. دلیل بازسازی استبداد و عدم رشد سیاسی در جامعه ایران چیست؟ تلاش برای یافتن جواب این سوال ناگهان به بزرگترین تلاش فکری ایرانیان تبدیل شد. چاپهای مکرر و فروش بسیار بالای کتابهایی که در این مورد نوشته شده و میشوند نشاندهنده تشنگی وافر ایرانیان برای دانستن جواب این سوال و یافتن راهی برای برونرفت از این چرخه خونبار میباشد. مطرح شدن فراگیر این سوال و تلاش فکری برای یافتن جواب آن در حقیقت شروع دوران جدیدی در ایران است که مردم ما وارد مبارزه با استبداد در حد کلان و با تمامی ریشههای مرئی و نامرئی آن شدهاند، دیگر مستبد تنها هدف مبارزه نیست بلکه فقط یکی از اهداف مبارزه است و مبارزه ابعاد بسیار گستردهتری یافته است. در یک مقایسه تاریخی این دوران را میتوان با دورانی مقایسه کرد که جان لاک اندیشمند انگلسی تزهای سیاسی خود را در رابطه با اداره جامعه ارایه کرد. او که بخشی از زندگی خود را در دوران استبداد سلطنتی انگلستان و بخشی دیگر را در دوران کرامول گذرنده بود با مقایسه این دو دوران که هر دو با استبدادیترین روشها اداره میشدند و دیدن عملی این که چگونه گوسفندان دیروز که بر اثر انقلاب توانسته بودند جای گرگان را بگیرند در کوتاه زمانی خود به گرگان جدیدی تبدیل شدند، به این نتیجه رسید که انجام تغییرات اجتماعی و عمیق بسیار پچیدهتر از تغییر یک مستبد سیاسی است بر این مبنا او اقدام به تدوین تزهای خود کرد که پایه بسیاری از تغییراتی است که در غرب اتفاق افتاد.
برخی از مهمترین تغییرات در حوزه نظری و ادراکی و در حوزه عملی نظیر شکلگیری جنبشهای اجتماعی که حاصل این تلاش فکری تاریخی است به شرح زیر است.
- تغییر نگرش به استبداد از یک موضوع صرفا سیاسی به یک موضوع اجتماعی – سیاسی که فرهنگ آن در بسیاری از ارکان جامعه از دولت تا سلول خانواده وجود دارد و در تمام عرصهها باید با آن درگیر شد.
- درک عمیقتر از بسیاری از مفاهیم سیاسی که از زمان انقلاب مشروطییت وارد ایران شده و به علت نبودن شرایط اجتماعی و مادی، درک واقعی از آنها بسیار ابتدایی بود نظیر سکولاریسم، دموکراسی، حاکمیت قانون، کثرتگرایی سیاسی، و…
- تغییر نگرش به حل تضادهای اجتماعی صرفا از طریق کاربرد قدرت و یافتن گزینههای مدنی. این نگرش جدید سبب شد که انبوهی از واژههای جدید در ادبیات سیاسی ایران با مفاهیم جدید نظیر رواداری، مسامحه، خوانش جدید، سازش، تعامل، جامعه مدنی، اصلاحات، سازمانهای غیردولتی، و… وارد شود.
- رها شدن مفهوم مدرنیته از قید غربی بودن که سالها اسیر آن بود و به همین جهت تلاش کمتری برای درک واقعی مفهوم آن به عنوان پدیدهای که حاصل روابط جدید اجتماعی است صورت میگرفت.
- درک عمیقتر از نقش فرد در اجتماع در انجام تغییرات با مشارکت بیشتر.
- شکلگیری جنبشهای جدید اجتماعی با هدفهای تعریف شده دموکراتیک به منظور کسب برابری حقوقی و بدون اهداف رادیکال غیرعملی نظیر تغییر حاکمیت، نظیر جنبش زنان و دانشجویی.
- شکلگیری سازمانهای جدید اجتماعی غیردولتی با هدفهای گوناگون از حفظ محیط زیست تا حمایت از کودکان خیابانی به منظور مشارکت بیشتر مردم در امور زندگی به عنوان یکی از اساسیترین جنبههای دموکراسی.
- تغییر نگرش به انقلاب به عنوان تنها روش انجام تغییرات اجتماعی. بیش از دو دهه قبل از انقلاب برای بسیاری از نیروهای سیاسی مخالف شاه با اندیشههایی گوناگون، انقلاب تنها راهحل بود و افزون بر آن انقلاب معبودی بود در حد عالی کمال و بینقص. وقوع انقلاب و بیبهره ماندن بسیاری از مشتاقان انقلاب از الطاف آن و دیدن اوضاع نابهنجار کشور در این دوران سبب گردید که زمزمههایی در مورد نگرش به انقلاب به عنوان تنها راه انجام تغییرات اجتماعی از جانب بسیاری از نیروهای رادیکال اجتماعی به گوش رسد. بدیهی است که نیروهای راست و برخی از نیروهای میانه همه از ابتدا ارادتی به انقلاب نداشتند.
- دگردیسی بسیاری از کنشگران سیاسی – اجتماعی در داخل و خارج حاکمیت و دوریگزینی از اندیشههای رادیکال و گرایش به میانه. امروزه برخی از این کنشگران که خود از پایهگذاران استبداد دینی در ایران بودهاند، در صف مقدم مبارزه برای برقراری دموکراسی قرار دارند. این دگردیسی در بسیاری از نیروهای دیگر نیز مشهود است. به عنوان مثال بسیاری از نیروهای چپ که در گذشته “اعلامیه جهانی حقوق بشر” را “اعلامیه بورژوازی جهانی حقوق بشر” خطاب میکردند، امروزه آن را به عنوان یک میثاق انسانی که میتواند یکی از مبانی اتحاد نیروهای سیاسی با دیدگاههایی متفاوت باشد ارزیابی میکنند. این مثالها به خوبی نمایانگر عمق این دگردیسی فکری است.
- تغییر دیدگاه نسبت به آزادی از مفهومی رمانتیک به مفهومی دموکراتیک و قابل لمس نظیر آزادی زنان،
- آزادی مطبوعات، و…
- اولویت دادن به مبارزه برای حقوق فردی و انسانی به مبارزه با استعمار و امپریالیسم، امری که برای سالیان مرکز ثقل مبارزات مردم ایران و بسیاری دیگر از کشورهای جهان بود.
افزون بر این تحولات اجتماعی داخلی، در این دوران در سطح جهانی حوادث سیاسی جدیدی رخ داد که اثرات آنها در ایران کمک فراوانی به نضج گرفتن اندیشه دموکراسی بود. در زیر برخی از این عوامل آمده است.
- فروپاشی شوروی سبب خدشهدار شدن اندیشه سوسیالیزم حداقل از نوع شوروی آن شد و اندیشه دموکراسی بعد از سالها فضای بیشتری برای ابراز وجود پیدا کرد. یکی از بزرگترین اندیشههایی که از زمان انقلاب مشروطه در برابر اندیشه دموکراسی قرار داشت در این دوران به میزان زیادی توانمندی خود را از دست داد.
- اثر دیگر این فروپاشی از بین رفتن ترس از بلعیده شدن به وسیله شوروی بود که در ایران و بسیاری دیگر از کشورهای دیکتاتوری جهان در زمان جنگ سرد از دلایل مهم سرکوب نیروهای سیاسی به بهانه حفظ استقلال بود.
- تغییر سیاستهای اقتصادی چین که از سالها قبل شروع شده بود نیز خدشه دیگری بود که به اندیشه سوسیالیزم از نوع چینی آن وارد آورد و فضای بیشتری برای اندیشه دموکراسی ایجاد گردید.
- پایان جنگ سرد در بسیاری از کشورهایی که در این دوران تحت رژیمهای دیکتاتوری اداره میشدند، آغازی بود برای فروپاشی دیکتاتوری در این کشورها و حرکت به سوی سیستمهای بازتر اجتماعی. این از دید جامعه ایران پنهان نبود و برای مردم مدلی بود که خواستار آزادیهای بیشتری باشند.
- حرکت اقتصاد دنیا به سوی جهانی شدن و لزوم سیستمهای بازتر اجتماعی سبب گردید که کشورهای غربی دولتها را برای رفتن به سوی دموکراسی تحت فشار بیشتری قرار دهند.
- رشد اجتماعی – اقتصادی ایران که از پیششرطهای اولیه پذیرش اندیشه دموکراسی در یک جامعه است. رشد شهرنشینی، صنعت، سواد، و… در این زمان چهره ایران و روابط اجتماعی آن را در مقایسه با اوایل قرن بیستم از پایه دگرگون کرده بود
- رشد روابط سرمایهداری به حدی که در ایران بیسابقه بود و وارد شدن مباحث نظری آن در ادبیات اقتصاد سیاسی ایران. در این زمان برخلاف دوران قبل از انقلاب که حرف زدن از مالکیت خصوصی گناه محسوب میشد نگرش جدیدی وارد شد که نه تنها میشد در این مقوله حرف زد بلکه مدافعان زیادی از میان انقلابیون سابق پیدا کرده بود. رابطه بین تثبیت مالکیت خصوصی و دموکراسی از مباحثی است که به طور گسترده در این دوران مورد توجه قرار گرفت، موضوعی که در سالهای قبل از آن پرداختن به آن از نظر بسیاری ارتداد سیاسی محسوب میشد.
- تثبیت نسبی رژیم بعد از پایان جنگ ایران و عراق، سرکوب نیروهای سیاسی، کاهش رادیکالیزم سیاسی به سبب حذف نیروهای سیاسی، و سطح بالای مطالبات مردم و… باز کردن کنترل شده فضای سیاسی را اجتنابناپذیر میکرد در نتیجه نیروهای سیاسی و اندیشمندان توانستند با آزادی نسبی بیشتری به تحلیل اوضاع پردازند.
این دوران که به طور سمبلیک نگارنده شروع آن را سال ۱۳۷۰ میداند که تا زمان حاضر و سالها بعد ادامه خواهد داشت یکی از شکوفاترین دورانهای نضج اندیشه سیاسی در جامعه ایران است. این دوران تا حدودی برعکس سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ است که علیرغم جانفشانیهای قهرمانه از شکوفایی اندیشه سیاسی چندان خبری نیست. آوردن این مطلب انتقاد کور از کنشگران سیاسی آن دوران نیست بلکه نشان دادن فراز و نشیبهای دوران گذار است و تمامی آن را میباید به عنوان تجربههای جمعی ملی در شرایط تاریخی گوناگون در جهت یافتن راهی برای گذر از یک دوران تاریخی دشوار و نامطلوب ارزیابی کرد.
در پایان این بخش ذکر دو دستاورد بسیار مهم این دوران که در آینده سیاسی ایران اثرات بسیار چشمگیری خواهد داشت ضروری است.
دوران طولانی استعمار در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر سبب شکلگیری این اندیشه بود که عوامل خارجی مسبب تمامی بدبختیهای این ملتها هستند. این اندیشه برای مللی که در قرون جدید در مقایسه وضع خود با ملتهای پیشرفته از وضع خود شرم داشتند بسیار گوشنواز و از نظر روانی بسیار توجیهکننده است. در این میان اگر کسی سعی داشت که به نحوی سایر عوامل دخیل در ایجاد این وضع نامطلوب را مطرح کند مورد بیمهری، توهین و حتی در مواردی از دست دادن جان قرار میگرفت. به همین خاطر به شدت مقبولیت عام داشت. این برخورد تک عاملی که از میان تمام عوامل موثر در یک پدیده فقط یک عامل را در نظر میگیرد علت اصلی عدم شکوفایی اندیشه سیاسی در سالهای قبل از سال ۱۳۵۷ میباشد.
از سال ۱۳۵۷ به بعد با تغییر حاکمیت در ایران و ادعای مستقل بودن رژیم انتظار بر این بود که اوضاع از جهات گوناگون بهبود یابد ولی در عمل روزانه اوضاع به بدی گرایید. در این میان حاکمیت دلیل نابسامانی اوضاع را کماکان دخالتهای خارجی قلمداد کرده و میکند ولی جامعه پیشرفته ایران و بسیاری از متفکران آن پس از هشت دهه قانع شده بودند که تا زمانی که این گونه میاندیشیم راه به جایی نخواهیم برد و باید هرچه سریعتر در این گونه اندیشههایی که به ظاهر بسیار موجه هستند ولی در باطن در دهههای گذشته همچون سدی در برابر رشد اندیشه سیاسی ما بودهاند تجدیدنظر کنیم. این تغییر کیفی در نحوه نگرش به دخالت خارجی به عنوان بزرگترین عامل عقبماندگی اجتماعی از برترین مراحل رشد فکری جامعه بوده است. متاسفانه شاید بزرگترین ضربهای که حاکمیت آقای احمدینژاد به روند شتابنده رشد این اندیشه مترقی در ایران وارد آورد برگردان در بر همان پاشنه قبلی یعنی انداختن تمام بدبختیها به گردن دیگران بود. به این سبب ایشان به لقب رهبر پوپولیست یا عوامگرا مفتخر شدند. هرچند این رویکرد عوامفریبانه توانست در کشورهای عربی که سابقه کمتری در مبارزه با استبداد داشتند قدری محبوبیت برای ایشان ایجاد کند ولی خوشبختانه در جامعه پیشرفتهتر ایران سبب رویگردانی هرچه بیشتر مردم از ایشان شد. این رویگرد اجتماعی را میتوان نتیجه مستقیم رشد سیاسی جامعه ایران ارزیابی کرد که بخش بزرگی از جامعه دیگر فریب شعارهای توخالی را نخواهد خورد و به کارگیری خرد در قضاوتها روزانه نقش بالاتری پیدا کرده و خواهد کرد.
دستاورد مهم دیگر این دوران تثبیت نسبی رای به عنوان یک ابزار سیاسی در روند تحولات اجتماعی است. یکی از برترین اهداف انقلاب مشروطه این بود که رای و انتخابات به جای کاربرد قدرت به عنوان ابزاری برای حل تضادهای اجتماعی در جامعه تثبیت شود. از آن زمان تا سال ۵۷ به جز دو دوره سالهای اولیه پس از انقلاب مشروطه و سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که رای و انتخابات دارای معنی بودند در دورانهای دیگر علیرغم وجود انتخابات نمیتوان آنها را انتخاباتی معنیدار ارزیابی کرد. به همین سبب در این دوران رای و انتخابات هیچگاه به عنوان ابزاری کارآمد چه از نظر حاکمیت و چه از نظر مردم و گروههای سیاسی جدی گرفته نشد و کاربرد خشونت و قدرت کماکان ابزار اصلی در مسایل سیاسی بودند. در سال ۱۳۴۲ زنان در ایران حق رای به دست آوردند که نمیتوان منکر شد که قدم بزرگی بود ولی از آنجاییکه انتخابات و رای در جامعه دارای ارزش واقعی خود نبودند این رویداد نیز چندان جدی گرفته نشد. این رویداد ۵۷ سال پس از انقلاب مشروطه اتفاق افتاد که حدود یک قرن کمتر از زمانی است در فرانسه همین رویداد اتفاق افتاد.
از سال ۱۳۵۷ تا فوت آقای خمینی یک همهپرسی و انتخابات زیادی در ایران انجام گرفت، در این دوران بسیاری از تضادهای اجتماعی تحت تاثیر شخصیت ایشان مجالی برای ظهور پیدا نمیکردند ولی حتی در میان سردمداران رژیم وجود داشتند. فیلترهای فراوان قانونی برای کاندیدا شدن و سایر شرایط غیردموکراتیک آن از ابتدا این نوع انتخابات را با مخالفت شدید نیروهای خارج حاکمیت روبرو کرد که تاکنون ادامه دارد. در این دوران هنوز حاکمیت بر بخشی از طرفداران بالنسبه زیاد خود متکی است و چندان نیازی به مشارکت بیشتر مردم ندارد. پس از فوت آقای خمینی بسیاری از شرایط قبلی دگرگون شد، رژیم از یکسو با نارضایتی عمومی و از دست دادن هواداران خود روبرو بود و از دیگرسو فقدان آقای خمینی به عنوان شخصیتی که میتوانست حداقل تضادهای داخل رژیم را تا حدود زیادی کنترل کند سبب شده بود که تضادهای داخل حاکمیت علنی شود و جناحبندیهای داخلی آغاز شد.
در این دوران رژیم برای به حداقل رساندن تضادهای داخلی خود چارهای جز تن دادن به نوعی انتخابات سالم حداقل در میان خودیها نداشت تا سروصداها را به حداقل رساند. پس از درگذشت آقای خمینی به نوعی روش رقابت آزاد در میان کسانی که از فیلترهای فراوانی گذشته بودند با تمام محدودیتهای آن رعایت میشد. این امر باعث گردید که تا حدودی انتخابات و رای ارزش واقعی خود را در جامعه به دست آورد. و حتی هواداران حکومت که در زمان حیات آقای خمینی چندان احتیاجی به فکر کردن و هواداری از این یا آن جناح نداشتند به سوی نوعی سمتگیری سوق داده شوند و بتوانند از راه رای خود را در صحنه سیاسی عرضه کنند. از سوی دیگر آشتی کردن با مردمی که به طور گسترده روزانه از رژیم دوری میگزیدند نیز در دستور کار قرار داشت. مجموعه این عوامل در نهایت به طور غیرمترقبهای به انتخاب آقای خاتمی انجامید و این اندیشه تقویت شد که از این به بعد انتخابات رقابتی سالم در میان خودیها تعیینکننده خواهد بود. خوشخیالی که بعدا عکس آن ثابت شد. با این وجود نمیتوان منکر شد که این دوران در تثبیت رای به عنوان یک ابزار سیاسی به طور نسبی تاثیر زیادی داشته است.
در یک مقایسه تاریخی این دوران شبیه دورانهای تاریخی دیگر است که فقدان یک شخصیت کاریزماتیک -که توانسته با یاری جمعی معتقد حکومت جدیدی ایجاد کند- در زمان کوتاهی سبب ظهور تضادهای اجتماعی و همچنین در میان طرفداران معتقد او میشود که مثالهای فراوانی در تاریخ در این زمینه وجود دارد. در تاریخ اسلام پس از رحلت حضرت محمد در کوتاه زمانی چندان تضادها اوج گرفت که از چهار خلیفه راشدین سه تن ترور شدند و در نهایت امویان با کاربرد خشونتی بیش از حد در حد کشتن نواده پیامبر توانستند نظم خونین جدیدی برقرار کنند. تجربههای تاریخی گذشته نشان میدهد که این دوران عموما به تمرکز قدرت و در نهایت روی کار آمدن یک دیکتاتور میانجامد. هرچند رژیم توانست بین سالهای ۷۰ تا ۸۴ با این روش یعنی رعایت حداقل رقابت آزاد از حاد شدن تضادهای داخلی جلوگیری کند ولی اقتدارگرایان در تمام این دوران در فکر تمرکز قدرت بودند و به رای به صورت مزاحم نگاه میکردند ولی ایدهآل آنها این بود که بتوانند از راه رای به اهداف خود برسند در نتیجه هدایت انتخابات به راهی که خود میخواستند در دستور کار قرار گرفت. این امر در کشوری که سابقه درخشانی در تقلب در انتخابات و یا بی معنی کردن آن داشت چندان مشکل نبود. تقلب انتخاباتی به روش نرمتری در سال ۱۳۸۴ انجام گرفت و در سال ۱۳۸۸ به طور علنی بار دیگر انجام شد که مبنای شکلگیری جنبشی مدنی شد که امروزه به نام جنبش سبز در کشور شکل گرفته است.
مرحله ایجاد جامعه مدنی
انتخابات سال ۱۳۸۸ ناگهان جامعه ایران را با یک شوک روانی، شعوری، و سیاسی روبرو کرد که به هیچوجه انتظار آن را پس از چندین سال تلاش برای تثبیت حداقلی رای به عنوان یک ابزار سیاسی را نداشت. جامعه یک بار دیگر در برابر دو راهی تاریخی خود در یک قرن گذشته قرار گرفت “گلوله یا صندوق رای”. پس از مشروطه یکی از دو راه یعنی گلوله یا صندوق رای همواره در جامعه مطرح بوده ولی در گذشته بیشتر از جانب نخبگان سیاسی مطرح میشده و جنبه فراگیر اجتماعی نداشته. دکتر مصدق در کنار مبارزه برای ملی کردن نفت همواره به انتخابات سالم تاکید میکرد.
احمد قوام در نامه مشهور خود به شاه به عنوان نصیحت به “گلوله یا صندوق رای اشاره کرده و عواقب نادیده گرفتن رای را در آینده برشمرده، سرنوشت رژیم گذشته و آینده کشور پس از آن درستی نظرات او را نشان داد. مهندس بازرگان در آخرین دادگاه نظامی خود با صراحت اعلام میکند “ما آخرین کسانی هستیم که با زبان قانون با شما حرف میزنیم پس از ما به زبان دیگری حرف زده خواهد شد” (نقل به معنی). پس از چندی این پیشبینی او که متکی بر شرایط عینی جامعه بود به حقیقت پیوست. تمامی این پیشبینیهای آگاهانه چون از طرف رژیم گذشته جدی گرفته نشد سبب شد که عملا خشونت به عنوان تنها راه برای حل مسایل سیاسی از برد قابلتوجهی برخوردار شود.
در سال ۱۳۸۸ به سبب تحولات اجتماعی که گفته شد اوضاع به گونه دیگری بود، بخش قابل توجهی از جامعه ایران تصمیم داشت که دستاوردهای حداقلی خود در زمینه حقوق شهروندی را حفظ کند و با بیتفاوتی از آن نگذرد. پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ ناگهان جنبشی با شعار “رای من کو” پا گرفت که به جنبش سبز معروف شد و به سرعت گسترش یافت. تاکید بر رای که یکی از برترین شاخصهای جامعه مدنی است نشان از آن داشت که این جنبش دیدگاه جدیدی به مسایل سیاسی دارد. در کوتاه زمانی این جنبش تبدیل به تبلور خواستهای مدنی سرکوب شده ایرانیان در یک قرن گذشته شد و به سرعت مطالبات دیگری به خواست اولیه آن افزوده شد. رفتار این جنبش از ابتدای شروع آن در مواجهه با مسایل و برخوردهای بسیار خشن رژیم در سرکوب آن بسیار مدنی بود و به همین سبب آن را از سایر جنبشهای ایران در یک قرن گذشته متمایز میکند.
دانش و خرد سیاسی حاصل از یک قرن مبارزه مردم ایران برای ایجاد جامعهای بهتر در رفتارها و اهداف جنبش به خوبی خودنمایی کرده و خواهد کرد و جوابی است برای کسانی که معتقدند در یک قرن گذشته کاری در ایران صورت نگرفته. اشاره به برخی از این رفتارها و اهداف جنبش سبز که در تبیین ماهیت مدنی این جنبش روشنگر میباشد در ادامه خواهد آمد.
- تبلور شعور سیاسی در این جنبش بسیار چشمگیر است که دلایل زیادی برای آن میتوان ذکر کرد. به عنوان مثال این جنبش هم میداند چه نمیخواهد و هم میداند که چه میخواهد در صورتی که در سال ۱۳۵۷ وضع بدینگونه نبود و جنبش صرفا میدانست که چه نمیخواهد و به سوی آیندهای نامعلوم در حرکت بود و اساسا این سوال منطقی را که آینده چه خواهد محلی در جنبش نداشت که نشان از فقدان خرد سیاسی دارد.
- از ابتدا جنبش علیرغم برخوردهای خشن رژیم ارادتی به گلوله نداشت و مقاومت مدنی جانانهای در خودداری از خشونت از خود نشان داد که همین امر برای نشان دادن وجوه مدنی عمیق آن کفایت میکند. برخوردهای انسانی شرکتکنندگان در تظاهرات به سرکوبکنندگان خود که از جانب دولت حمایت میشدند چهرهای دیگرگونه از جامعه ایران را به نمایش گذاشت.
- مشکل رهبری از مسایلی است که تمام جنبشها با آن روبرو بودهاند، برخورد رهبران و یا به عبارتی نمادهای جنبش از یکسو و جنبش از دیگرسو به مساله رهبری بسیار مدنی و قابل تامل است. با توجه به تجربیات گذشته از ابتدای جنبش سعی بر این قرار گرفت که برخلاف جنبشهای گذشته رهبری کاریزماتیک بر جنبش چیره نشود تا بعدا تمام جنبش را از آن خود بداند، امری که به کرات در جنبشهای دیگر دیده شده و جنبشها را از مسیر خود منحرف کرده. بنابراین میتوان امیدوار بود که دیگر در جامعه ایران قهرمان سیاسی دیگری که مدعی نجات گوسفندان از دست گرگان باشد ظهور نخواهد و مردم خود از دستاوردهای خود حراست خواهند کرد، این امر نافی اهمیت رهبری نیست بلکه باید به عنوان بازتعریف رهبری در جنبشهای مدرن در نظر گرفته شود.
گفتنی است که از ابتدای جنبش انتقاداتی از جانب سایر نیروها و عمدتا نیروهای چپ به رهبری جنبش میشد که ضعف رهبری و متمرکز نبودن آن محور این انتقادات بود. این انتقادات عمدتا ناشی از دید سنتی و اقتدارگرایانه این نیروها به مساله رهبری است. در جنبشهای مدرن و جوامعی مثل ایران است که به حد معینی از تکامل اجتماعی رسیدهاند، رهبری جنبشها باید این حد تکامل را در نظر گیرند و استراتژی رهبری را با تغییرات اجتماعی هماهنگ کنند. به عنوان مثال در بسیاری از خانوادههای شهری ایران نظام سنتی پدرسالاری یا از بین رفته یا بسیار ضعیف شده و از طرف دیگر گسترش ارتباطات در شکلگیری افکار همین نسل دگرگونگی شگرفی به وجود آورده در نتیجه نسل جدیدی که حاصل خانوادههایی است که سلطه پدر را ندیده و در فضای مجازی بازتری رشد کرده تمایل ناچیزی به تحمل سلطههای دیگر از جمله سلطه رهبران سیاسی خواهد داشت، به نظر میآید که رهبری جنبش به این مساله با آگاهی و هوشمندی قابل ستایشی برخورد کرده. دوران نظامهای سنتی پدرسالارانه که بخشی از تاریخ هر جامعهای میباشد از عوامل اصلی بازسازی استبداد میباشد. بیجهت نیست که ارادت نسلهای گذشته جامعه ایران که در چنین نظامی رشد کردهاند به رهبریهای متمرکز بیش از نسل کنونی است.
- انعطافپذیری و گنجایش فراوان در جذب نیروهای گوناگون با عقاید مختلف از سنتیترین اقشار تا بخشی از سکولارها و حتی طرفداران سلطنت از بارزترین جنبههای مدنی این جنبش است. توان این جنبش در جذب نیروها در حدی است که به راحتی میتواند از راست میانه تا چپ میانه را در خود جای دهد. این بخش از نیروها در جوامع مدرن نیروی محرکه اصلی میباشند. خوشبختانه این نیروها در شرایط کنونی ایران توانستهاند بر سر تشکیل جامعه مدنی به عنوان هدف اصلی خود از راههای مدنی و به دور از خشونت به توافق اصولی برسند و همین مساله است که اقتدارگرایان حاکم را به سردرگمی گرفتار کرده است.
- همانطور که در قبل آمد خردگرایی آگاهانه و یا حتی ناآگاهانه که بر اثر تغییر در شرایط اجتماعی در جنبش دیده میشود توان و برد اجتماعی آن را به حدی رسانده که توانسته در افکار و نظرات بسیاری از روحانیون شیعه دگرگونیهای بزرگی به وجود آورد به درجهای که روحانیت شیعه امروز بر مبنای افکارشان در مورد برخورد به مسایل روز به دو دسته تقسیم شدهاند؛ روحانیون اقتدارگرا تا آنجا پیش رفتهاند که از انجام هرگونه اهانتی به روحانیون دگراندیش خودداری نکردند که در طول تاریخ شیعه نمونهای مشابه برای آن نمیتوان یافت.
- یکی از انسانیترین روشهای این جنبش نداشتن نگاه استفاده ابزاری از محرومین جامعه در جهت پیشبرد اهداف خود بوده است. استفاده از نارضایتی اقشار محروم و استفاده ابزاری تاکتیکی از آنها به منظور پیشبرد اهداف جنبش و سپر قرار دادن آنها در برابر سرکوب دولتها در بسیاری از جنبشهای اجتماعی -سیاسی به کار گرفته شده و در ایران نیز در گذشته به کار گرفته شده. از افتخارات جنبش سبز این است که از ابتدا بنای آن را نداشت که از این تاکتیک شناخته شده استفاده کند ضمن این که از ورود همه مردم صرفنظر از جایگاه طبقاتی آنها استقبال میکرد. این برخورد انسانی نیز از مواردی است که مورد انتقاد برخی از نیروهای چپ قرار گرفته که نشان از آن دارد که این نیروها هنوز درک چندان روشنی از تحولات اجتماعی ایران ندارند.
به لیست بالا میتوان موارد دیگری افزود ولی همین میزان کافی است که نشان دهد این جنبش چه تفاوتهای اساسی با سایر جنبشهای ایران داشته که مبنای این تفاوتها را میتوان در تجربه سالها مبارزه و خرد ناشی از آن یافت. شروع جنبش سبز را میتوان به طور سمبلیک آغاز مرحله جدیدی در مبارزه مردم ایران برای گذر از استبداد دانست که میتوان آن را مرحله ایجاد جامعه مدنی نامید. مرحلهای که بسیاری از موانع حصول دموکراسی به دلایل گوناگون از میان رفته، خرد و دانش سیاسی در جامعه گسترش یافته، اهداف آینده تا حدود زیادی روشن شده، شرایط بینالمللی دگرگونی یافته، و مهمتر از همه لزوم حراست از دستاوردهای اجتماعی، سیاسی، انسانی به نیاز روز تبدیل شده. گفتنی است علیرغم پاگیری این جنبش و گسترش آن به سبب برخوردهای خشن رژیم در این زمان نمیتوان با قاطعیت پیشبینی کرد که خشونت به عنوان یک ابزار سیاسی که در طول تاریخ همواره مورد استفاده قرار گرفته جایی در آینده تحولات سیاسی ایران نخواهد داشت.
پروژه تبدیل ایران اوایل قرن بیستم که چیزی به جز یک بیابان سیاسی – اقتصادی نبود به مزرعه جامعه مدنی پروژهای بزرگ است که بزرگی آن به همان اندازه عقبماندگی ایران در آن دوران است که امروز جایی در حافظه ما ندارد. این فراموشی تاریخی به هیچوجه نباید ما را از بزرگی این پروژه غافل کند. این پروژه طولانی و سخت به همت پدران شجاع و دوراندیش ما در انقلاب مشروطه شروع شد و نسلهای بعدی هریک به تکامل آن کمک کردند هنوز در جریان است و فرزندان ما نیز باید در آن فعال باشند. نگاهی به راه پر فراز و نشیب طی شده در سالهای گذشته نشان میدهد علیرغم نظر ناامیدان و یا عجولان سیاسی در حصول نتیجه ما توانستهایم این پروژه عظیم را با تمام مشکلات آن که در قبل آمد به خوبی پیش بریم.
پس از سال ۱۳۸۸ در ایران شاهد این هستیم که در هر سه مرحله مبارزه با استبداد در جریان است در حالی که در سال ۱۳۵۷ دیدگاه ما محدود به مرحله اول بود و نمیتوانستیم از دیدگاهی کلان به آینده بنگریم و به قول مولوی از خانه به بام بر نیامده بودیم تا بتوانیم وسعت دید بیشتری پیدا کنیم. مرحلهای که اکنون جوامع تازه به پا خاسته خاورمیانه در آن قرار دارند و با ید بتوانند افق دید خود را گسترش دهند.
نگارنده با توجه به این وسعت دید و مقایسه با سایر جوامع و در نظر گرفتن شرایط بینالمللی بر این باور است که در زمانی کمتر از ده سال شاهد به ثمر رسیدن فاز اول جامعه مدنی در ایران خواهیم بود و از آن به بعد باید در فکر به ثمر رساندن فازهای بعدی پروژه ایجاد جامعه مدنی در ایران باشیم. همانطور که در بیش از یک قرن قبل پدران ما توانستند اولین حرکت دموکراتیک در خاورمیانه را در قالب جنبش مشروطه سامان دهند، ما نیز امروز هم وظیفه و هم خرد آن را داریم که با اتخاذ روشهای درست اولین جامعه مدنی در خاورمیانه را بنیان نهیم، آن زمان دور نیست.
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاههای مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی به دموکراسی است.