مجید دارابیگی: انقلاب پنجاه و هفت مُرد و به بیان دیگر در زهدان تاریخ مرده به دنیا آمد، اینک زنده باد انقلابی دیگر! انقلابی که با درخشندهگی و فرخندهگی در راه است.
سی و نه سال دیکتاتوری، سی و نه سال سرکوب دگراندیشان، سی و نه سال زندان، شکنجه و اعدام مبارزان در بیدادگاههای اسلامی، سی و نه سال شعار یا روسری یا توسری، سی و نه سال گشت منکرات، بوئیدن دهانها، شلاق زدن زنان و دختران به جرم بیحجابی، بدحجابی، یا جوانان به جرم خنده و شادی، سی و نه سال سیاست جدایی جنسی، بیحقوقی زنان، بیحقوقی کارگران و دیگر زحمتکشان، سی و نه سال سرکوب خونین خلقها و ملیتهای تحت ستم، سی و نه سال بر باد دادن منابع کشور، سی و نه سال آوازهگری دروغ، ترویج خرافات دینی و پخش یاوهسراییهای نماز جمعه از رادیو و تلویزیون دولتی، سی و نه سال بر باد دادن درآمدهای ارزی نفت و گاز که بیش از دو هزار میلیارد دلار است. سی و نه سال غارت نان سفرهی کارگران با بساط رشوهخواری و دزدی، سی و نه سال کاربرد سیاست تروریستی درونمرزی و برونمرزی تحت عنوان صدور انقلاب به منطقه و جهان، این است کارنامه ننگین حکومت اسلامی در ایران و رهبران حکومتی از خمینی و منتظری و خامنهای، تا بهشتی، هاشمی، موسوی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی! سی و نه سال آوازهگری پرهزینه، برای بزرگ جلوه دادن کوتولهای به نام خمینی و روضهخوانی به نام سید علی! آیا این همه برای برخاستن هشتاد میلیون شهروند ایرانی که پنجاه میلیون آن زیر چهل سال هستند و در جمهوری اسلامی به دنیا آمدهاند، کفایت نمیکند؟
حکومت اسلامی با خود ویژگیهای ضد انسانی و بربرمنشانهاش، با هیچ منطقی نمیتوانست در ایران پا بگیرد، تا چه رسد به این که چهار دهه دوام پیدا کند. حکومت آخوندی مبتنی بر فقاهت شیعی، در کشوری با رشد نسبی سرمایهداری، در بردارندهی طبقات اجتماعی گوناگون و طبقهی کارگر چند میلیونی، فرمانروایی بر ملتی تاریخی، با فرهنگ و تمدنی درخشان و لایههای اجتماعی و روشنفکری پیش رفته!
به راستی باور کردنی است که یک اقلیت (کمینهی) انگلی به نام روحانیت بتواند به کمک بازاریان و اراذل و اوباش و تودههای حاشیهنشین شهرهای بزرگ، میراثخوار یک انقلاب بزرگ تودهای باشد و دستاوردهای انقلاب تودهای سال پنجاه و هفت را از آن خود سازد؟ و به راستی چرا چنین شد؟
با اندوه فراوان در برزخ انقلاب ما در سال پنجاه و هفت، عوامل چندی دست به دست هم دادند و شرایط لازم را برای به قدرت خزیدن روحانیت و بقای این ننگ تاریخی میسر ساختند. نخست این که انقلاب سال پنجاه و هفت در آغاز چهارمین دههی جنگ سرد غرب و شرق روی داد و در نبود بدیل دیگری برای جایگزینی رژیم رو به زوال شاهنشاهی، هر دو قطب اصلی جنگ سرد، یعنی اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد شوروی پیشین و جهان سرمایهداری به رهبری ایالات متحدهی آمریکا، هر کدام به دلایلی، یکی به امید بیطرف ساختن ایران تحت حکومت روحانیت در جنگ سرد، و دیگری به بهانهی خطر کمونیسم در ایران و منطقه، انتقال آرام قدرت به خمینی را تایید کردند. اما آن چه که تثبیت حکومت اسلامی و بقای آن را تضمین نمود و به توازن قوای داخلی برمیگردد، ریشه در بیسازمانی طبقه کارگر و پراکندگی نیروهای انقلابی دارد، که بر اثر سیاست ضدکمونیستی و کارگرستیزی رژیم شاه پدید آمد و با خیانت لیبرال هایرنگارنگ، اسلامگرای نهضت آزادی تا جبهه ملی در پشت کردن به تودهها و اتحاد با روحانیت علیه جنبش انقلابی چپ، جادهکوب روحانیت شدند و با خیانت طیف تودهای در پشت کردن به تودهها و تنها گذاشتن نیروهای انقلابی و خزیدن به زیر عبای خمینی و نیز آنارشیسم و سکتاریسم مجاهدین خلق به اوج خود رسید.
جنگ برونمرزی با عراق و تشدید سرکوب و تصفیه دگراندیشان در پرتو تداوم جنگ، مداخلهجویی امپریالیسم آمریکا در منطقه، به ویژه در افغانستان و عراق که جمهوری اسلامی را بیرقیب ساخت، زوال کشورهای سوسیالیستی و توجه به ایران به عنوان گذرگاه مهم آسیای میانه و قفقاز، و تداوم بحران در خاورمیانه عربی که راه مداخلهجویی جمهوری اسلامی را هموار ساخت، دست به دست هم دادند و شرایط بقای حکومت آخوندی را فراهم ساختند.
اینک که شرارههای انقلاب با چند دهه تاخیر، بار دیگر با شعار مرگ بر دیکتاتور، شعله میکشد، این شرارههای نورس را باید امیدوارکننده دانست که از نوع سه دههی گذشته نیست. حتا اگر حکومت اقدام به سرکوب خونینتری نماید، بیگمان این شررهها خاموششدنی نیست و تودههای به پاخاسته تا رهایی کشور از قید اسارت پندارهای خرافی و روحانیت و باندهای مافیایی نظامی – امنیتی از پای نخواهند نشست، زیرا به درستی دریافتهاند که رهایی آنان در گرو رهایی از قید حکومت است.
تودهها بسیار شکیبا هستند اما وای بر روزی که شکیبایی خود را از دست بدهند. ما در پرتو قیادت جمهوری اسلامی، بهای سنگینی به تخمین یک سده عقبماندگی از کاروان تمدن بشری پرداختهایم، یک سده فرو رفتن در جامهی خرافات مذهبی، بیش از یک میلیون کشته و معلول جنگی در جنگی تحمیلی برای فتح ناکام قلعههای قدس و کربلا!
تودهها به طغیان آمدهاند. کارگران، آموزگاران، دانشجویان، زحمتکشان شهر و روستا و تودهی مردم، چارهی دیگری جز سرنگونی قهرآمیز نظام اسلامی و پایان دادن به نقش مذهب در سیاست ندارند، زیرا باندهای فرمان روا بر کشور، از مدعی اصلاحطلبی تا بنیادگرا، در چهار دههی گذشته نشان دادهاند که در دغلبازی و عوامفریبی سر و ته یک کرباساند. در جریان برگزاری انتخابات رو در روی هم به عوامفریبی میپردازند و پس از برگزاری انتخابات که خرشان از پل گذشت، دستشان در یک کاسه است و اگر دعوایی دارند همچنان بر سر سهم شیر است و تقسیم مقامات و سهم هر چه بیشتری از غارتگریهای کلان!
در طی چهار دههی گذشته مردم بارها به خیابان آمدهاند و حکومت توانسته است که هر بار با خشونت نظامی و پلیسی و یا عقبنشینی موضعی، مزورانه مردم را به خانههایشان برگرداند و رهبران جنبشهای اعتراضی را بازداشت و مجازات نماید. چه در جریان جنگ با عراق، با پذیرفتن شرایط تحمیلی آتش بس، چه در دوره ریاست جمهوری هاشمی بر سر تجدید تقسیمات استانهای کشور در قزوین و شهرهای خراسان، چه در جریان سیاست غنیسازی اورانیوم که از وحشت شورش تودهای به همهی شرایط تحمیلی آمریکا تن داد، به استثنای انتخابات سال هشتاد و هشت، که سرکوب خونین تظاهرات مسالمتآمیز را در پی داشت، رژیم با سیاست نیش و نوش جنبش تودهای را مهار ساخته است. اما این بار شورش مردم به گونهای دیگر و در شرایطی دیگر است، سیاست دودوزهبازی اصلاحطلبان حکومتی به عنوان خائنین شریک دزد و رفیق قافله، دیگر رنگی ندارد. اصلاحطلبان و اعتدالگرایان دروغین در پیوند با اصولگرایان بیاصول در شش سال گذشته، حتا نتوانستهاند رهبران خود را از حبس خانگی رها سازند. شیخ حسن روحانی، به اصطلاح حقوقدان، در کمتر از سه ماه، به همهی وعدههای انتخاباتی خود پشت پا زد و شاید به امید کاذب دستیابی به مقام رهبری، که با مرگ امروز و فردای سید علی خامنهای در چشمانداز است، تن به سازشی رسواآمیز زد و در تشکیل کابینه، تسلیم بی قید و شرط خواستههای خامنهای و جناح مقابل شد و میخ پایانی را بر تابوت توهم آخرین لایههای اجتماعی فرو کوبید، تا ته ماندهی امید کاذب خود به جناحبندیهای حکومتی را رها سازند.
ناتوانی حکومت در یاری رساندن به زلزلهزدهگان غرب کشور در آبانماه سال جاری و پرخاشگری زلزلهزدهگان نسبت به بیلیاقتی و بیتوجهی سران حکومتی، نشان داد که نظام جمهوری اسلامی هم چون نظام شاهنشاهی در آستانهی انقلاب پنجاه و هفت، به پایان خط رسیده است و مردم با همبستگی تاریخی خود در یاری رساندن به مردم آسیبدیدهی، به فراز برجستهای از اتحاد و همبستگی ملی دست یافتهاند و امروز که ششمین روز از تظاهرات سراسری در شهرهای بزرگ و کوچک کشور و ایرانیان برونمرزی را با وجود تنوع شعارها و خواستهها، پشت سر میگذاریم، نشانهی بارزی از این فراز مبارزهجویی نمایانتر است.
پرسیدنی است که چرا جمهوری اسلامی به بنبست رسیده است. جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک نظام بوروکراتیک با ایدئولوژی مذهبی، از بدو روی کار آمدن، دو حربهی اساسی داشته است، حربهی فریب و حربهی سرکوب! اما دیرزمانی است که دیگر از حربهی فریبکاری ساخته نیست و حنای روحانیت و شخص سید علی رنگی ندارد، تنها به نیروی سرکوب متکی است و تکیه یکجانبه بر نیروی سرکوب، سوای پرداخت هزینهی سنگین مالی، از حکومت یک گروگان میسازد زیرا به گفتهی مارکس میتوان بر سرنیزه تکیه کرده اما نمیتوان بر روی سرنیزه ایستاد.
جمهوری اسلامی در ظاهر یک حکومت جمهوری است. اما دولت اصلی در جمهوری اسلامی دولت خلیفه و ولی فقیه است و رییسجمهور انتخابی در برابر رهبر نقش چندانی ندارد. حکومت پارلمان دارد که نمایندگانش در ظاهر انتخابیاند اما به موازات مجلس شورای اسلامی، رهبر شورای مصلحت نظام دارد که در خدمت رهبرند و رهبر را یاری میدهند. جمهوری اسلامی هزینهی سنگین دو ارتش را بر دوش دارد، ارتش سنتی بازمانده از رژیم شاهنشاهی که در جریان جنگ هشت ساله با عراق و هم در جریان زلزله غرب کشور نشان داد که از سپاه پاسداران ارتش مزدور ولی فقیه و روحانیت تواناتر و کارآمدتر است. جمهوری اسلامی هزینهی ادارهی چهار دستگاه پلیسی موازی، وزارت اطلاعات و امنیت کشور، نهاد سرتاسری اطلاعات سپاه پاسداران، اطلاعات نیروهای انتظامی و اطلاعات قوه قضائیه را میپردازد. هزینه چهار دستگاه موازی انتظامی، شامل نیروی انتظامی شهر و روستا، سازمان میلیونی بسیج، پلیس قوه قضائیه، پلیس دایره منکرات و گشتهای امر به معروف و نهی از منکر! در کنار دهها سازمان موازی دیگر!
وجود سه دولت در یک کشور، یک دولت رسمی به ریاست رئیسجمهور انتخابی در برابر ملت و دو دولت در سایه! دولت مافیائی بیت رهبری با پنجاه هزار حقوقبگیر! در برگیرنده بنیادهای بزرگ مستضعفان، پانزده خرداد، شهدا و معلولین و… نهادهای مذهبی بزرگ و کوچک با انبوهی مزدور! و سه دیگر، دولت در سایه سپاه و امنیتیها به عنوان مافیای اقتصادی که در پیوند تنگاتنگ با بیت رهبری و بیت علمای حکومتی بر تمام ارکان مالی، اقتصادی، صنعتی، گمرکی، بندری، بازرگانی و فرودگاهها چنبره زدهاند.
بر این نابسامانی بوروکراتیک یا ادارهسالاری نظامی، هزینه مساجد و تبلیغات پنج هزار میلیاردی سازمان تبلیغات اسلامی را هم باید افزود سازمانی به موازات وزارت ارشاد و در رقابت کامل با آن، و فلجسازندهی آن در اقدامات نیمبند فرهنگی و هنری!
در این آشفتهبازار نظام اسلامی، هزینه مداخلهجویی برونمرزی هم مزید بر علت است. هزینه سالانه کمک مالی و نظامی به حزباله لبنان و جهاد اسلامی در طی سی و پنج سال گذشته، سالانه از صد میلیون تا دو میلیارد دلار در نوسان بوده است و کمک مالی و نفتی بلاعوض به رژیم اسد که در شش سال گذشته، به تامین هزینهی یک جنگ تمامعیار نیابتی ارتقا یافته است با یک حساب سرانگشتی در طی این سی و نه سال از مرز صد میلیارد دلار متجاوز است، بدون این که طی این همه سال، حتا یک بار گزارشی به مردم داده باشند. این هزینههای گزاف که به قصد باجخواهی برای بقای سیاسی انجام میگیرد، اگر در درون مرزهای کشور سرمایهگذاری میشد، اشتغال میلیونی بیکاران و سود سالانهی میلیاردی در پی میداشت. اما این حکومت، حتا یگانهای صنعتی و اقتصادی بازمانده از رژیم شاه و یا مصادره شده را هم با بهای نازلی به کارگزاران و مزدوران خود واگذار نموده و آنها با اخاذی از بانکهای دولتی و بودجهی دولتی، کمکهای بلاعوض و باعوض را به جیب زده و یگانها را از کار بازداشتهاند و یا با خودداری از پرداخت حقوق و دست مزد کارگران و کارکنان به تعطیلی کشاندهاند.
بهای نفت خام در بازار جهانی ثبوتی ندارد، نه چشماندازی به بهبود بازار وجود دارد و نه چشماندازی به افزایش تولید برای جبران کاهش قیمت نفت که نیازمند سرمایهگذاری کلان است و با توجه به افزایش جمعیت کشور، که میزان واردات کالاهای مصرفی، دارو، مواد غذایی و علوفهی دام برای تامین گوشت و لبنیات کشور رو به فزونی دارد بدون ارز کافی برای تامین نیازهای وارداتی چه بسا خطر قحطی و کمبود مواد غذایی پدید آید و افزایش بهای مواد غذایی، بنزین و گاز و عوارض دولتی که تودهها را به جنبش واداشته است باید جدی تلقی کرد و این خطر از آن جا جدی مینماید که دولت چشماندازی برای بهبود تولیدات داخلی در پیش روی ندارد! دولت حتا بودجه کافی برای پرداخت حقوق کارکنان دولتی و بازنشستههای نظامی و کشوری در اختیار نیست تا چه رسد به وجوه کافی برای سرمایهگذاری در بخش تولید، یا اجرای برنامههای رو کاغذماندهی عمرانی و بالا بردن میزان اشتغال و به کار گماردن جوانان بیکار و دانشآموختگان دانشگاهی، از این روی چندان دور از ذهن نخواهد بود که دولت در آستانهی ورشکستگی مالی باشد و گر نه ضرورتی برای تحمیل فشار بیشتر بر تودههای تهیدست وجود ندارد.
اینک که نومیدی تودهای به اوج خود رسیده و بانگ اعتراض برخاسته است، سید علی و نوچههایش به خرفتی شاه و کارگزارانش فریاد دادخواهی مردم را به توطئه خارجی نسبت میدهند. رهبر هوشمند و فرزانه حکومت اسلامی لابد باید خیلی خرفت باشد که از ده سال پیش شعار “مرگ بر اصل ولایت فقیه” را نشنیده باشد و یا به شعار تودهای “نه غزوه، نه لبنان، جانم فدای ایران”، “خامنهای، خامنهای، فلسطین و رها کن، فکری به حال ما کن”، “خامنهای، خامنهای، سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن”، توجهی نداشته باشد که امروز شعار سر دهند “خامنهای حیا کن، کشور را رها کن” و “مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای”! به راستی رهبر مسلمین جهان این اندازه خرفت است که درک ندارد هزینهی جنگ لبنان و سوریه و برجهای بلند تهران و شهرستانها به بهای خانهخرابی و گورخوابی تودهها تمام شده است و خلق برای تسویه حساب نهایی به میدان آمده است.
سیزدهم دیماه ۱۳۹۶ – سوم ژانویه ۲۰۱۸
اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقالههای ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاهها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزشگذاری نمیکند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاههای مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامیبه دموکراسی است.