یدی بلدی: امسال در چهل و سومین سالگرد انقلاب مردم میهنمان سختترین و بحرانیترین روزهای زندگی مشقتبار خود را میگذرانند. تورم و گرانی نه تنها مردم زحمتکش و تهیدست، بلکه طبقه متوسط را نیز به ستوه آورده است و هنوز خانوادههای کشتهشدگان خیزش آبان و هواپیمای اوکراینی داغدار عزیزانشان هستند، شبیخون ویروس کرونا هم در این چند سال بر دردها و رنجهای مردم افزود.
در حین تحمل این همه درد و رنج، طرفداران نظام پادشاهی و بخشی از جوانان که هیچگونه امیدی به آینده خود ندارند و شناختی هم از علل و عوامل انقلاب ندارند و سالمندانی که زندگی در هر دو رژیم را تجربه کردهاند و در مقام مقایسه بین دو رژیم برمیآیند عامل برآمدن استبداد جمهوری اسلامی را به جریانات چپ و روشنفکر نسبت میدهند و ریشهها و علل انقلاب را در نظر نمیگیرند و قضاوتی سطحی درباره این تحول دارند و پرسش آنها این است که «چه کم داشتید که انقلاب کردید» و خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل در مصاحبهای در پاسخ همین پرسش میگوید «عقل کم داشتیم» و خانم مسیح علینژاد که برنامههایش میلیونها بیننده دارد، چپ را شکست خورده و عامل انقلاب میداند و دیگر جریانات ریز و درشت سلطنتخواه چپ را عامل سقوط رژیم شاه میدانند و هیچگاه نمیپذیرند که نطفه انقلاب در شرایطی که حاکمیت به وجود آورده بود بسته شد و رسانههای تلویزیونی پربیننده در برنامههای تبلیغی رژیم شاه را دموکرات و عداتخواه معرفی میکنند و حاضر به پذیرش خطاهای رژیم نیستند.
انقلاب، فراگیرترین و عمیقترین تحولی است که در جامعه روی میدهد که تمام ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و اهداف و عملکرد آنان را دگرگون میکند و وظایف و نقشهای تازهای را برای آنان میآفریند، علل و عوامل انقلاب بستگی به نحوه اداره جامعه و مناسبات حاکمیت با مردم، شیوه توزیع ثروت و امکانات موجود در جامعه و امکان شرکت مردم در سرنوشت سیاسی جامعه میباشد.
علل انقلاب و چگونگی تسلط قشر واپسگرای ملایان به عوامل متعددی بستگی داشت که برخی از این علل را به شرح زیر میتوان برشمرد؛
۱. حاکمیت فردی: پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه به تدریج خودکامگی خود را مستقر و تثبیت کرد و تمام تصمیمهای کلان در امور داخلی و خارجی را به تنهائی میگرفت. یادداشتهای روزانه علم، وزیر دربار و نزدیکترین سیاستمدار به شاه نشانگر خودکامگی روزافزون شاه است که حتی درباره مهمترین مسائل کشور با نخستوزیر وزیران مشورت نمیکرد.
۲. ممنوعیت فعالیت احزاب و نهادهای صنفی: پس از کودتای ۲۸ مرداد تمامی احزاب و جبهههای سیاسی سرکوب شده و رهبران این جریانات به اعدام یا زندان محکوم شدند و فقط احزاب فرمایشی وابسته به دولت فعالیت داشتند که فعالیت آنان جز مجیزگوئی برای شاه و تایید اقدامات دولت نبود، تمامی سندیکاهای کارگری و کانونهای صنفی نیز از استقلال برخوردار نبودند و ساواک بر انتخاب روسای این نهادها نظارت داشت و عملکرد آنان را به دقت زیرنظر داشت. روسای این نهادها نیز وابسته به دولت بودند، چنان که رئیس کانون وکلا سناتور و رئیس نظام پزشکی معاون وزارت بهداری بودند. کانون نویسندگان هم با تمام تلاش برای ایجاد سندیکا اجازه فعالیت نداشتند.
۳. تاسیس حزب رستاخیز: در روز ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۳، شاه اعلام تاسیس حزب رستاخیز را از تلویزیون اعلام کرد و شهروندان را ملزم به عضویت در این حزب نمود و اعلام کرد هرکس نمیخواهد عضو این حزب باشد، باید از کشور خارج شود. پس از تصویب اساسنامه و آئیننامه حزب حوزههای زیادی در سراسر کشور در شهرها و محلات ایجاد شد، اما چون حزب به طور دستوری و فرمایشی تشکیل شده بود؛ لذا تاثیرگذاری و کارائی در جامعه نداشت و مردم مشارکتی در اداره جامعه نداشتند. از این رو نقشی در تحولات جامعه نداشت و مردم هم به طور جدی در فعالیتهای حزب شرکت نداشتند. شاه برای تاسیس این حزب با هیچکدام از دولتمردان مشورت نکرده بود، شکست حزب رستاخیز در عدم کسب اعتماد مردم یکی از علل سقوط رژیم بود.
۴. حاشیهنشینی: پس از اصلاحات ارضی، تحولاتی در ساختار روستاها پدید آمد و چون دولت برنامه مشخصی برای رشد تولیدات کشاورزی و توسعه دامپروری در روستاها و استفاده از نیروی کار روستائیان نداشت، صدها هزار روستائی در جستوجوی کار و زندگی بهتر و استفاده از امکانات شهری به تدریج به تهران و شهرهای بزرگ کوچ کردند و چون فاقد سرمایه و تخصص بودند، در حاشیه شهرها در آلونکها سکنی گزیدند که فاقد امکانات و خدمات ضروری شهرنشینی مانند آب، برق، سیستم فاضلاب و دیگر امکانات بود.
در دهه ۴۰ و ۵۰ محلات آلونکنشین در اطراف تهران و شهرهای بزرگ مانند قارچ از زمین روئیدند و شهرها دارای چهره جدیدی شدند. حاشیهنشینها برای تامین هزینههای زندگی به کارهائی مانند دستفروشی، کارگری ساختمان و فروش بلیت بختآزمائی میپرداختند و برخی از جوانان طعمه مناسبی برای باندهای مواد مخدر و تبهکار بودند.
در سال ۱۳۵۵ شهرداری شرق تهران اقدام به تخریب آلونکها کرد؛ این عمل منجر به درگیری شدید این حاشیهنشینان و مامورین شهرداری گردید و یکی از ساکنین همین آلونکها به قتل رسید. این درگیری بازتاب زیادی در افکار عمومی داشت. حاشیهنشینها که دارای باورهای مذهبی بودند و همچنان از فقر هم رنج میبردند تحت تاثیر تبلیغات مذهبیون قرار گرفتند و جذب مساجد و هیاتهای مذهبی شدند و تحقق آرزوهای خود را در وعدهها و گفتههای خمینی میدیدند و به لشکر خمینی تبدیل شدند.
۵. عدم توازن بین توسعه اقتصادی و سیاسی: از اوائل دهه ۴۰ توسعه اقتصادی با ایجاد کارخانهها، بانکها، راهها، بیمارستانها و فرودگاهها و دانشگاهها در کشور آغاز شد و تا حدودی بر زندگی شهرنشینان به ویژه طبقه متوسط تاثیر گذاشت. در اوائل دهه ۵۰ به علت افزایش بهای نفت این توسعه شتاب بیشتری گرفت، اما در سال ۵۵ به علت پائین آمدن بهای نفت بسیاری از پروژههای ناتمام ماند، توسعه اقتصادی در این سالها دارای دو نارسائی بود؛ اول این که با توسعه سیاسی همراه و همآهنگ نبود و حاکمیت همچنان بر طبل استبداد میکوبید، دیگر این که توسعه اقتصادی در سراسر کشور متوازن نبود و استانهای بلوچستان، ایلام، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد، کردستان، جنوب خراسان و استانهای حاشیه خلیج فارس از این توسعه بهره چندانی نداشتند.
۶. اختلاف طبقاتی: در دهههای ۴۰ و ۵۰ هرچند طبقه متوسط جامعه از زندگی نسبتا مناسبی برخوردار بود، اما اختلاف طبقاتی بین دو طبقه سرمایهدار و ثروتمند و زحمتکشان و تهیدستان روزبهروز بیشتر میشد، در حالی که ساختن کاخهای مجلل، هتلها و کابارهها و کازینوها در تهران و شهرهای بزرگ افزایش مییافت که فقط طبقات مرفه میتوانستند از آن بهره گیرند، آلونکها نیز افزایش مییافت در حالی که اتومبیلهای آخرین مدل در شمال شهر تهران در حرکت بودند، در روستاهای دورافتاده روستائیان باید ساعتها پیاده میرفتند تا به جاده برسند. در شمال شهر تهران خانههای باشکوه ساخته میشد، اما در بلوچستان و بشاگرد مردم در کپرها زندگی میکردند در آستانه انقلاب انسانهای که با فقر و تهیدستی زندگی میکردند وعدههای خمینی را باور کردند و به خیل طرفداران خمینی پیوستند.
۷. خشونت ساواک: بدیهی است در هر کشوری سازمان امنیت وجود دارد، اما در کشورهائی که با شیوه دیکتاتوری اداره میشوند، دستگاه امنیتی برای تداوم سلطه دیکتاتوری به خشونت سرکوب و سانسور متوسل میشود، ساواک با شیوههای تفتیش عقاید، ارعاب، شکنجه و اعدام و نظارت بر سازمانهای دولتی و غیردولتی کارخانهها و دانشگاهها تلاش میکرد تا کنترل خود را بر جامعه اعمال کند، ساواک در افکار عمومی مقبولیت نداشت و به اعمال شکنجه و خشونت شناخته میشد.
از اوائل دهه ۵۰ آمار دستگیریها بیشتر شد و شکنجهگران سبعیت را از حد گذرانیدند و چندین مبارز راه آزادی و عدالت در زیر شکنجههای جلادان جاودانه شدند. زندهیادان حسن نیکداودی، مراد نانکلی، بهروز دهقانی، هوشنگ تیزآبی، پرویز حکمتجو، فاطمه امینی، منصور فرشیدی، محمود نمازی، شاهرخ هدایتی و ابراهیم خلیق فرزندان دلاور میهن بودند که در زیر شکنجه جان باختند.
۸. سترون و بیاختیار بودن دولتمردان: در برابر تصمیمات خودکامه شاه هیچکدام از نخستوزیران، وزیران و وکلا حق و جرات کوچکترین ابراز عقیده یا انتقاد از عملکرد شاه را نداشتند و همه در خدمت اوامر ملوکانه بودند و اگر مانند عاملی نماینده مجلس یا آرامش رئیس سازمان برنامه و بودجه کوچکترین انتقادی میکردند کشته میشدند. در تمام سالهای پس از کودتا یک شخصیت وجیهالمله در میان دولتمردان شاه که در میان مردم از اندک محبوبیتی برخوردار باشد وجود نداشت و همه خود را خدمتگذار شاه میدانستند، نه مردم از این رو هنگامی که شاه در آستانه سقوط بود، هیچکدام از مقامات رژیم دارای محبوبیت و مقبولیت در میان مردم نبودند تا شاه با توسل به آنان بتواند از حمایت مردم برخوردار شود و ناچار از دو عضو برجسته و میهنپرست جبهه ملی و از یاران زندهیاد دکتر مصدق استمداد طلبید و از زندهیادان دکتر صدیقی و بختیار برای به عهده گرفتن پست نخستوزیری دعوت کرد. عدم وجود یک چهره ملی و مردمی در میان اطرافیان شاه یکی از علل سقوط شاه بود.
در بستر چنین فضائی که امکان فعالیت احزاب و نهادهای مستقل نبود سانسور کتاب وجود داشت و روزنامهها اجازه کوچکترین انتقادی را نداشتند، مذهبیونی که به اسلام سیاسی باور داشتند، زیرکانه و فرصتطلبانه به سازماندهی تجمعات خود مشغول بودند؛ هزاران مسجد، صدها حسینیه، هیاتهای عزاداری، جلسات قرآنخوانی و برگزاری مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی امکاناتی بود که مذهبیون سیاسی به خوبی از آن بهره میبردند، در حالی که نیروهای چپ و روشنفکر از هیچگونه امکانی برخوردار نبودند تا آرمانها و اهداف خود را برای آنان توضیح دهند، بازاریان متمول نیز با تاسیس مدارس در محلات سنتی و مرکز و جنوب شهر به تربیت دانشآموزان مذهبی میپرداختند، این مدارس بیشتر با مدیریت ملایان اداره میشد کلاسها با صلوات آغاز میشد و با صلوات خاتمه مییافت، اکثریت این دانشآموزان در روزهای انقلاب سازمانده جوانان محلات خود بودند و پس از انقلاب به کمیتهها و سپاه پاسداران و بعدها به وزارت اطلاعات پیوستند.
سخنرانیهای علی شریعتی در حسینیه ارشاد در اوائل دهه ۵۰ صدها دانشجو و استاد را جذب میکرد. کتابهایش در دهها هزار نسخه در سراسر ایران پخش میشد، ساواک برای مبارزه با کمونیسم از فعالیت شریعتی و مذهبیون سیاسی حمایت میکرد، زندهیاد علیاکبر اکبری با انتشار کتابی به نام بررسی چند مسئله اجتماعی به شدت از دیدگاههای شریعتی انتقاد کرد، اما کتاب توقیف و علیاکبر اکبری زندانی شد، در دانشگاه صنعتی سید حسین نصر استاد فلسفه اسلامی و رئیس این دانشگاه که رئیس دفتر فرح پهلوی بود، در دانشگاه مسجد میساخت و شاگرد ایشان حداد عادل روزهای پنجشنبه از ملایانی مانند فلسفی، مفتح و مطهری برای سخنرانی دعوت میکرد، در حالی که دانشجویان چپگرا بارها میخواستند از زندهیادان شاملو، اخوان، آریانپور برای سخنرانی دعوت کنند که اجازه داده نمیشد، تمامی مساجد، حسینیهها و دیگر محافل مذهبی در آستانه انقلاب نقش زیادی در برگزاری راهپیماییها داشتند.
اعضای برجسته ساواک مانند ارتشبد فردوست و جهانگیری رئیس ساواک گنبد، نقش مهمی در سازماندهی ساوامای جمهوری اسلامی داشتند و عدهای از کارکنان ساواک را نیز استخدام کردند و دستگاه آپولو و زندانهای کمیته مشترک، اوین و گوهردشت را برای جانشینان خود به میراث گذاشتند. با مقایسه دو نظام سرکوبگر و غارتگر نباید تبهکار کوچکتر را تبرئه کرد؛ جنایات، ستم و غارتگری این رژیم بر مردم ستمدیده ما بی حد و حصر است، اما نطفه برآمدن این هیولا در رژیم پیشین بسته شد. چپکشی را که آنان ناتمام گذاشتند، جانشینانشان آن را در ابعاد وسیعتر تداوم بخشیدند.