توهینهای عمومی( بدون آنکه پیآمدی قضایی برای توهینکنندگان داشته باشند) از طریق رسانههای سراسری به بهانه لودگی و مسخرهبازی، همچنان ادامه دارند.
توهینهایی به اقلیتهای فرهنگی، مردم زحمتکش، اقوام و آدمهای فروتنی که در گوشه گوشه این پهنه کارشان را میکنند، هیچ آزاری به کسی نمیرسانند و هیچ «خطایی» از آنها سر نمیزند جز آنکه ناچارند سختترین شرایط، زور و بیعدالتی و قلدرمنشی و وقاحت را تحمل کنند. و حتی صدای اعتراضشان به آب و نان نداشتن را هم به زحمت میتوان شنید. مردمی که دیواری کوتاه دارند،در خانه چیزی ندارند، اما اراذل و اوباش این مملکت، از آن «هیچ» هم نمیگذرند و گویی غارت مردم و ولخرجیهای بیپایانشان برایشان کافی نیست و صرفا برای «تفریح و خندیدن و سرگرم شدن بیشتر» دوست دارند از دیوار کوتاه مردم بالا بروند و خانه و زندگیشان را به همه نشان بدهند و همه را دعوت به بیرحمی دستهجمعی و خنده همگانی به ضعف و ناتوانی آنها کنند.
این مردمان که قانون ظاهرا قصد ندارد قدمی برای دفاع از آنها بردارد، دستشان از همه جا کوتاه است : نه تریبونی دارند و نه قدرتی برای آنکه حرف دلشان را بزنند و نه حتی یک گوش برای آنکه دردهایشان را بشنود. و نبود مجازات در مورد این توهینها که دستکم در کشورهای توسعه یافته قابل تعقیب قضایی هستند، سبب شده که این ماجراها پایانی نداشته باشند.
به یاد داریم که «سلبریتی» هایی مثل …که شهرتشان را مدیون لودگی و وقاحت کلامی و رفتاریشان هستند، چه حرفهای زشتی که درباره عربها،آنهم به صورت زنده در تلویزیون به زبان نیاورد، بیآنکه نه مسئولان برنامه، نه هیچ کسی دیگر، یک لحظه با خودش فکر کند:چند میلیون از مردم این کشور عرب تبار هستند؟باز به یاد داریم یک فیلمفارسی چطوربه ستایش قداره بندی و چاقوکشی رفت و باز هم عربها را هدف گرفت. یا به یاد داریم که یک خانم مجری که معلوم نیست از کجا پیدایش شده بود، در سنین جوان ظاهرا میلیونها میلیون پول در جیب گذاشته که«حتما از سر استعداد ذاتی» به دست آورده و برای همین به خود اجازه داد مخالفان خودش (قدرت) را باز هم در رسانه سراسری به مضحکه بگیرد و همچون شاه پیشین،گفت: هر کسی دوست ندارد، مثل ما باشد پاسپورتش را بگیرد و برود ؛ یا باز آن توهین کثیف (کثیفتر از آنچه پیش از انقلاب درچاله میدان مرسوم بود) را به یاد داریم که به اصطلاح یک «استاد دانشگاه»در ماجرای سقوط هواپیمای اوکراین، بازهم در برنامه زنده شبکهای سراسری نثار خانم رخشان بنیاعتماد و مردم کرد.
حال بگذریم از تفسیرهای ورزشی و کلمات و متلکها و به اصطلاح «حرفهای بامزهای»که هر روز شاهد پخش آنها هستیم بیآنکه هیچ کسی مسئولیتش را برعهده بگیرد. اما وقتی میبینی کسی که«هنرپیشه مشهور» معرفی میشود خانم «هنرپیشه» با نگاهی تحقیر آمیز و از بالا به پایین به یک جوان که به نظر ساده میآید، درس «#فرهنگ_شهری» ، «#با_سواد_بودن» ، «داشتن #سواد #موسیقی و #ادبیات» و … میدهد و در برابر چشمان میلیونها آدم مردم را ابله فرض کرده و به او میگوید: باید لهجهات را فراموش کنی، وقتی تمام این ماجراها دائم تکرار میشوند، متوجه میشویم که ساختاری در کار است که آدمهای حقیر و چه بسا کسانی که خود از فرودستترین و محرومترین بخشهای جامعه بیرون آمده باشند، اما آنقدر حقیر هم بودهاند که حاضر باشند برای «سلبریتی» شدن، دیروز خودشان را به لجن بکشند و مخاطب «بی زبان» خویش را در برابر خود به خاموشی واداشته و میلیونها تماشاچی را ابله فرض کنند، و به ما درس بدهند، می بینیم، زبانمان به واقع بند میآید.
ِکاش به این خانم که «شهرت»ش را ظاهرا مدیون بازی در چند سریال و فیلمفارسی سخیف و بیارزش است، به جای تحقیر آن جوان، ده دقیقه فرصت داده میشد که برای ما بگوید فرق «زبان» ، «گویش» ، «لهجه»، «زبان میانجی»، «زبانهای محلی»، «زبان قومی»، «زبان ادبی» و «زبان مردمی»، «خانواده زبانی»، «زبانهای کرئولی» و… چیست. یا برایمان بگوید که از کجا باید «فرهنگ موسیقی و ادبیات» آموخت و یا ساده تر، اسم چند کتاب و چند قطعه موسیقی ای را که در هفته گذشته، خوانده یا شنیده، صرفا بر زبان بیاورد تا ما هم بتوانیم ایشان را قضاوت کنیم. وقتی شیخ اجل، استاد سخن میگوید: «این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!» گویی چند صد سال پیش این برنامه را چندین بار تماشا کرده بوده است، برنامهای که من به عنوان یک فرهنگشناس، یکبار دیدم، اما وقتی وقاحت یک سو و شرم سوی دیگر را میبینم و بلاهتی را که در فضا موج میزند، نه جسارت تماشای دوبارهاش را دارم و نه پاسخی برای این پرسش که این خُرده فاشیستهای از زیر بته بیرون خزیده، چه زمانی قصد دارند دست از سر مردم بردارند و دستکم نمک بر زخمشان نپاشند؟
ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران