ملت های زیادی در عمق تاریخ زیسته اند که دیگر وجود ندارند، عامل اساسی که ملتهایی را ساخته و ملتهایی را از بین برده «سرخوردگی و قبول شکست» و یا «امید و مبارزه» بوده است.
ملتهایی که وقتی مورد هجمه قرار گرفتند منتظر منجی ماندند اکنون از روی صحنه روزگار هم حذف شده اند، «منجی می آید، همین جمعه می آید، همین هفته و همین ماه و سال ما را رهبری میکند، مشکلاتمان را حل میکند!» این تصورات در این زمانه فقط به ملت های مغلوب، شکست های مزید تحمیل میکند.
ملتهایی توانسته اند دوباره از زیر خاکسترهای جور و جفای استعمار برخیزند که نسیم های کوچک را پذیرا شدند، ملتی که به او ترس و شک تحمیل شده باید گام به گام با اراده خودش برخیزد. نهایتا شعله ور شود و طوفان بسازد. منتظر معجزه نماند که جز خاموشی چیزی عایدش نمیشود.
ملتهایی که هر یک از فرزندانش تبدیل به رهبر شوند پیروز می شوند، آنها که دنبال یک رهبر اند شکست کنونی را باید بپذیرند و روز به روز مچاله شدن بیشتر و تحقیر را باید تحمل کنند.
ما ملت بلوچ در دو راهی جدیدی قرار گرفتیم، دو راهی زندگی و نابودی، «بازی بزرگ دوم» در بلوچستان آغاز شده است، بازی بزرگ اول یکصد و پنجاه سال پیش بین بریطانیا و شوری ما را به سه سرزمین تقسیم کرد، بازی بزرگ دوم بین جبهه چین و جبهه آمریکا یا ما را دوباره احیا میکند و یا برای همیشه نابود.
ما بازی بزرگ سومی نخواهیم داشت!
این بار سرنوشتمان برای همیشه در تاریخ نوشته می شود، تاریخ خواهد نوشت در بازی بزرگ دوم دولت ملی بلوچستان احیا شد، یا تاریخ می نویسد در بازی بزرگ دوم ١٠ میلیون غیر بومی در بلوچستان اسکان یافت،
نام سرزمین از بلوچستان به ولایت تغییر یافت و از آن زمان مردمانی به نام بلوچ در اقلیت ماندند و این کارگران و خادمانی که می بینید زمانی بزرگان این سرزمین بودند!
ما یا ملتی آواره می شویم و یا ملتی پیروز، این سرنوشت را باید خودمان بنویسیم، هر زمان تقدیر و سرنوشت را دیگران برای ملتی بنویسند تباهی و آوارگی و سردرگمی مینویسند و بس.