رضا بدیعی: «در ایران زاده شدم و زیستم. از زمانی که خود را شناختم، شاهد بیعدالتی و بیدادی بودم که بر هموطنانم گذشته است. همواره آتشی در درونم برای از بین بردن بیداد شعله میکشد. و اکنون که دهه هفتاد عمرم را میگذرانم خوشحالم که این شعله خاموشی نگرفته است.
گرچه پدر و مادرم خوزستانی بودهاند، ولی این شانس را داشتهام که در طول زندگیام در همه جای ایران زیستهام و با مردمم رنج کشیدم و شادی کردهام. از کردستان و لرستان و تهران و خوزستان تا آذربایجان و مازندران و گیلان و… این شانس را داشتهام که از همه گویشها و فرهنگهای مردم سرزمینمان لذت ببرم و شاد باشم.
و میتوانم بگویم که معنای زندگی و انگیزهای که آرمانهای انسانیام را شکل داده است، هیچگاه جنبه ذهنی برایم نداشته و به همین ترتیب پندارم را شکل داده است و گفتارم و کردارم با این آرمانها آنچنان عجین شده که حتی شکنجهها و چهار سال زندان و محرومیت از یک زندگی عادی، نتوانسته است مرا از آرمانهای انسانیام بازدارد و به خود میبالم که تاکنون همراه با جوانان و نسلهای نوین خود را هماهنگ کنم برای نهادینه شدن دموکراسی یعنی حق شهروندی و عدالت که در معنای آزادی و سوسیالیسم کنشها همچنان صورت میگیرد و بیتردید جهان آینده برای بشریت جهان بهتری خواهد بود.
گرچه تاریخ زندگی این مردمان رنجکشیده و شجاع در طول تاریخ دستخوش نابهسامانیها، ویرانیها و رنجهای بیشماری بوده است؛ ما این فکر همیشه ذهن مرا مشغول داشته که چرا ۱۲۰ سال پس از کوشش مردمانمان برای آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی، همچنان دچار استبداد است که نه تنها آزادی و استقلال کشور همچنان به دست نیامده، بلکه بیعدالتی حتی پس از تغییر رژیم ابعاد گستردهتری پیدا کرده و بحران موجود را بر اقتصاد و سیاست و جامعه تحمیل کرده است. بیشک مانع اصلی آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، حاکمیتی است نه تنها ناکارآمد بلکه غیرپاسخگو و فاسد.
حاکمیت استبداد، استقلال کشور را نیز از بین برده است. بحران اقتصادی و اجتماعی نیز ناشی از همین استبداد است. تاریخ مبارزات اجتماعی برای تغییر ساختار معیوب و فاسد استبداد به ما نشان میدهد که بیگانگانی که منافع در ادامه استبداد کشور ما دارند همواره از مبارزات آزادیخواهانه مردم ما در شرایط خیزش عمومی جلوگیری کرده و همچنان استبداد را استمرار بخشیدهاند. استبداد داخلی هیچگاه نمیتوانسته است بدون دخالت بیگانگان بر اریکه قدرت تکیه بزند.
چهار کودتا تاکنون از فرایند استقرار دموکراسی یا همان مشروطه جلوگیری کرده است؛ کودتای اول کودتای محمدعلی شاه قاجار و به توپ بستن مجلس مشروطه با کمک نظامی قزاقها تحت فرمان لیاخوف روسی و همکاری روحانیون مرتجع نظیر شیخ فضلا… نوری و به خاک و خون کشیدن آزادیخواهان و روشنفکران و روزنامهنگاران و نمایندگان مجلس بود، اما با مقاومتی که آزادیخواهان از تبریز شروع کردند، شاه قاجار را از سلطنت خلع و شیخ فضلا… نوری را محاکمه و به اعدام محکوم کردند.
متاسفانه شرایط جنگ جهانی اول و قحطی بزرگی که انگلیس استعماری بر ملت ما تحمیل کرد، شرایط کشور را آنچنان آشفته کرد که مشروطه نوپا به تدریج با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، استبداد را استمرار بخشید. با وجود اصلاحاتی که پهلوی اول برای نوسازی کشور و آبادانی انجام داد اما دریغ که انسداد سیاسی که در اثر خودکامگی به وجود آمده بود در شرایطی که متفقین سیاستشان بر این قرار گرفت که رضاشاه باید از کشور برود و ولیعهد جوانش را جانشین خود کند، نه تنها مردم ما مقاومتی نکردند بلکه خود رضاشاه نیز کوچکترین کوششی و یا مخالفتی برای خروج از کشور انجام نداد.
شرایط جنگ جهانی دوم و باز شدن فضای سیاسی ناشی از خروج رضاشاه از ایران یک دوره آزادی نسبی را از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ برای مردم به وجود آورد. که نتیجه آن اقدام برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که با تصویب آن در مجلس و نخستوزیری رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت این شریان حیاتی کشور در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، قانون ملی شدن صنعت نفت از مجلس گذشت و اجرای آن به عهده نخستوزیر قانونی کشور محمد مصدق گذاشته شد و این گامی بلند برای استقلال کشور بود و همچنین بهبود اوضاع اقتصادی. اما کودتای سوم این بار با حضور فعال و موثر آمریکا و انگلیس، نظامی را که میرفت قانون و دموکراسی را مستقر کند در هم ریخت. کودتای ۲۸ مرداد نتیجهاش ادامه استبداد و خودکامگی بود.
باز هم چوبههای دار برپا شد، دهانها بسته شد، زندانها پر شد و انسداد سیاسی را به وجود آورد که فروپاشی محتوم نظام گذشته را در پی داشت و در شرایط خلاء سیاسی ناشی از سرکوب آزادیخواهان و روشنفکران و بستن روزنامهها و باعث گردید که روحا… خمینی با بند و بست با بیگانگان برای انتقال قدرت عملا کودتای چهارم را علیه خواست استقلال و آزادی انجام داد. برآمدن جمهوری اسلامی همان ضد انقلاب دموکراتیک مردم ما بود که خودکامگی را تاکنون استمرار بخشیده و بار دیگر حاکمیت را با فروپاشی مواجه کرده است.
با درس گرفتن از گذشته باید بدانیم که استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و رفاه و توسعه همراه با یکدیگر با کوشش ملی و همهجانبه و با اتکاء به جنبشهای مطالباتی ومدنی و اجتماعی مردم به دست میآید. هیچ ملتی به آزادی و استقلال و به رفاه اجتماعی نمیرسد مگر آن که در آن راه کوشش کرده و بها بپردازد و چشم به بیگانگان و نیروهای استبدادطلب داخلی و خارجی نداشته باشد. وظیفه یکییک ماست که در هر کجای گیتی زندگی میکنیم امر آزادی ایران را اولویت خود بدانیم. چنین است که وفاق ملی به وجود میاید و میتوانیم در شرایط فروپاشی محتوم حاکمیت استبداد ویرانگر و فاسد موجود، دست در دست یکدیگر امر تغییر ساختاری استبداد را به دموکراسی و داد جامه عمل بپوشانیم.
اکنون که دهه هفتاد عمرم را میگذارنم و به عنوان حسابدار قسمخورده در آمریکا کار و زیست میکنم، لحظهای از فکر وطن و مردمانش غافل نیستم و همچنان خود را جزو برپادارندگان آتشها میدانم. آتش امیدی که ریشهی بیداد را سرانجام خواهد سوزاند و زندگی را زیبا خواهد کرد.
آری آری زندگی زیباست
زندگی، آتشگهی دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست…»