بازخوانیِ تاریخ بروایتِ مدیرِ دستگاهِ سرکوب و اختناق
سرانجام پس از تبلیغاتِ مستمر، مجموعهای تلویزیونی تحت عنوانِ بی مسمایِ “مستندِ ساواک بروایت پرویز ثابتی” از شبکهُ تلویزیونیِ رو به تعطیلِ “من و تو” به نمایش گذاشته شد تا ابعادِ تازهای از تحریفِ واقعیاتِ تاریخی به شیوهُ “گوبلز” که ایرانیان نیز در چند دههُ اخیر به دفعات از طریقِ صداوسیمای حکومتی شاهد آن بودهاند، به تصویر در آید؛ یعنی مخلوطی دلخواه از دروغ با مقداری چاشنیِ حقیقت.
همانطور که این رژيم واژههای فراوانی از جمله؛
آزادی، مبارز، مبارزه، حقوقِ بشر، آزادیخواه، انقلابی، مردمی و بسیاری واژگان دیگر را از محتوا تهی و تخریب کرده، شبکهُ “من و تو” و دست پروردهُ دستگاههای پروپاگاندایِ رژیم؛ علی حمید (که تا همین چند سال پیش برای رژیم و سپاه ودستگاههای تبلیغاتیِ آن “روایتِ فتح” میساخت و مدتیست که به خدمتِ “شبکهُ من و تو” در لندن آمده) اکنون در خارج از کشور به همان روال واژهُ “مستند” را به تمسخر گرفته و طیِ چنین نمایشی که در خوشبینانه ترین و بهترین حالت میتوان تنها آنرا “مصاحبه” نامید، شخصی همچون ثابتی را در جایگاهِ متکلم وحده مینشانند تا هرچه دلِ تنگش خواست بگوید و با خیالی راحت تمامیِ جنایات خود را توجیه و عملکردِ خویش در راُسِ دستگاهِ جهنمیِ سراسر منفورِ تحتِ نظرش را که بی هیچ گمانی مهمترین دلیلِ سقوطِ نظام پیشین بوده، سفیدشویی کند. همان تشکیلاتی که بخاطرِ نفرتِ عمومی، به اعترافِ خودِ این شخص در همین برنامه، هيچکدام از مقامات و مهرههای حکومتیِ پیشین آنرا به گردن نمیگرفتند.
روشن است که بر فیلم، نوشته یا گزارشی میتوان نامِ “مستند” نهاد که موضوع موردِ نظر از زوایای گوناگون توسط کارشناسان با بهرهگیری از اسناد و شواهدی محکم و حتیالامکان شاهدانِ عینی بررسی شده باشد و نه خاطراتِ یکسویهُ شخصی، آنهم دربارهُ فردی که دستگاهِ تحتِ فرمانش بزرگترین نقش را در سرنوشتِ سرزمینمان در تاریخِ معاصر بازی کرده و در پروسهُ حقوقی مناسبی میبایستی نخست در دادگاهی صالح و مبتنی بر موازین و قوانین بینالمللی، پاسخگوی عملکردِ خود باشد.
ثابتی در این ساعات طولانیِ دردِدلِ رسانهای که بی هیچ مانع و احیاناً پرسشی دقیق و چالشی، سخاوتمندانه در اختیارش قرار گرفته، تلاش میکند با بهرهگیری از فرصتِ بدستآمده، در کسوت دانایِ اعظم و تنها کسی که همه چیز را با هوشِ ذاتی و دوراندیشیِ منحصربهفردش پیشبینی میکرده و خیرخواهانه تمامِ تلاشِ خود را برای حفظ رژیم شاه انجام داده، ظاهر شده و مدعی میشود که اگر احیاناً خطایی هم سر زده، همه تقصیر دیگران بوده. از فلان وزیرِ و بهمان ژنرال گرفته تا ملکه و نزدیکانش و البته شخصِ محمدرضاشاه، چرا که همگی اینجا و آنجا بدلایلِ گوناگون مانع از آن شدهاند تا او و دستگاهِ تحتِ فرمانش بیشتر بگیر و ببند براه بیاندازند و بیشتر بِکُشَند.
وی سرمست از این تریبونِ یکطرفه، با هر کسی که به هر اندازه بر سرِ راهش بوده تسویهحساب میکند؛ دوست و دشمن، بالادست یا زیردست، همکار یا همراه،… فرقی نمیکند؛ یکی را نادان و بیسواد خطاب میکند دیگری را خائن و فریبخورده، آن یکی را خوش خیال و خام، این یکی را عجیب و غریب و در کنارِ همهُ اینگونه برچسبزدنها بسادگی فراموش میکند که دیگر دوران دههُ پنجاه خورشیدی نیست که بتوانی در دیالوگی یکسویه، برابر چشمانِ کنجکاوِ تماشاگرانی که برای نخستین بار با پدیدهایی مانند پروپاگاندای تلویزیونی و اعترافات اجباری روبرو میشدند، سناریوسازی و فریبکاری کنی.
او جایی، در تناقضی کاملاً آشکار مدعی میشود:
“…چیزی تحت عنوانِ اعترافِ اجباری وجود نداشته و زندانيان مثلاً با وعدهُ آزادی از زندان از طرفِ ما، کاملاً بطورِ اختیاری!!؟؟ در مصاحبههای تلویزیونی شرکت میکردند” (عجب اختیاری!؟ بوده!).
در جایی دیگر با لبخندی موذیانه اذعان میکند که چگونه روابطِ شخصیِ زندهياد غلامحسین ساعدی را شنود و ضبط کرده و در بازجویی و وادار کردنِ وی به اعترافِ تلویزیونی علیهِ خودش، بکار گرفته (چه شیوهُ آشنایی!).
او در پاسخِ همگانی ترین پرسش دربارهُ شکنجه شدنِ زندانیانِ سیاسی در نظام پیشین، بطورِ حیرتانگیزی آنرا به زندهیاد دکتر صدیقی، یار و وزیرِ کشورِ دولتِ دکتر مصدق (که بعنوان سیاستمداری باتجربه، آزاده و میهن دوست شهرهُ خاص و عام بود) و ماجرایِ ربودن، شکنجهُ وحشیانه و قتلِ فجیعِ یارِ دیگر دکتر مصدق و رئیسِ وقتِ شهربانی، زندهياد افشارطوس (بدستِ کودتاچیانِ بعدی) متصل میکند و در نهایت خود را مخالف!؟! با هرگونه شکنجه معرفی میکند. (ما هیچ، ما نگاه!)
وی در این خاطره گوییِ بیش از هفت ساعته، از مهمترین تشکیلاتِ سرکوبِ تحتِ امرش یعنی “کمیته مشترکِ ضدخرابکاری” کمترین یادی میکند. چرا که ثابتی تقریباً تمامِ مدت بیشتر سرگرمِ توجیه و سفیدشوییِ عملکردِ خویش است تا دستگاهِ تحتِ فرمانش و در این کار، بسیاری از مسائل بحثبرانگیزِ دورانِ حکمفرمایی اش را یا ناگفته میگذارد یا بسرعت از آنها عبور میکند مانند قتل یک جوانِ بیگناه بدست راننده و محافظ شخصیِ وی در بوتیکی حوالیِ میدانِ موسوم به “۷ تیر” و یا ماجرای کشتارِ ۹ زندانیِ سیاسی دست بسته در تپههای اوین و یا سناریوسازیِ شخصیِ وی با هدفِ بدست آوردنِ قدرتِ بیشتر در ساختارِ امنیتی که نتيجهاش به تیربارانِ دو انسانِ بیگناه یعنی خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان ختم شد.
هرچند که او ظاهراً گاهی چنان شیفتهُ پیروزی های گذشته میشود که بیپروا پرده از توطئههای گوناگونِ خویش برمیدارد؛ از سناریوپردازی و پروندهسازی گرفته تا بکارگیریِ ترور علیه حتی مقامات رژیم و دستگاهِ محبوبش از جمله همکار و رئیس اسبق خود تیمور بختیار که او نیز به سهم خود جنايات نه چندان کمی در حق مخالفان و منتقدان استبداد در پروندهُ اعمالِ خود داشته.
وی حتی ناخواسته بر این نکته تأکید میکند که آن به اصطلاح میزگردهای مطبوعاتیِ تلویزیونی با “مقامِ امنیتی”، چه اندازه فرمایشی بوده و حتی پرسش هایی که گزارشگران طرح میکردند توسط او و ساواک پیش از شروعِ نمایشِ تلویزیونی به آنان دیکته میشده.
یکی از نکات قابلِ توجه در گفتههای ثابتی، اقرار به داشتنِ پیوند و همکاریِ نزدیکِ وی و ساواک با موساد، سیا و انتلیجنت سرویس با اطلاعِ دقیق و گاه نظارت شخصِ محمدرضاشاه است.
نکتهُ بخصوص دیگر، اشارهُ وی به وجودِ فسادِ گسترده، فرصتطلبی، مقام پرستی و چاپلوسی در میانِ نظامیان و مقاماتِ ارشدِ نظامِ پیشین است که بزعمِ وی باعثِ تصمیماتِ غلط و در نهایت فروپاشیِ حکومت در دورانِ بحران شده.
با این همه، این مجموعه گفتار حاویِ اطلاعاتی نیز بود که پیش از این حتی در کتابِ مصاحبهُ وی با فرستادهُ دستگاهِ امنیتیِ رژیم “عرفان قانعی فرد” که تحتِ نامِ “در دامگهِ حادثه” در ایران نیز مجوزِ انتشار گرفت، به آنها اشارهای نشده بود.
اما ثابتی چه در آن کتاب و چه در این گفتارِ طولانی، دربارهُ روحانیون و تشکیلاتِ ملایان و ارتباط شان با ساواک و رژیم زیرکانه اطلاعاتِ خاصی نمیدهد. برای مثال بطور کوتاه به گروهِ آدمکشِ فدائیان اسلام میپردازد و به حقوقبگیری اکثريتِ قریب به اتفاق ملایان از ساواک و دولتِ شاهنشاهی و مجریِ اوامرِ ملوکانه بودن شان مطلقاً اشارهای نمیکند و همچنان بمانندِ همان دوران به مخالفانِ چپ، ملیگرایان و روشنفکران حمله میکند.
دربارهُ این مجموعهُ پروپاگاندای طولانی اما سرشار از نکاتِ ریز و درشت، باید بسیار گفت و نوشت و البته نه تنها دربارهُ محتوا بلکه همچنین دربارهُ انگیزهُ پرویز ثابتی و سازندگان، و البته چگونگیِ دستیابیِ آنان به آرشیوِ تصویریِ طبقه بندی شدهُ امنیتی و همینطور شیوهُ ارائهُ آنها.
این مهم نه فقط بر دوشِ شاهدانِ زنده و مبارزانِ جان بِدَر برده از سیستم سرکوبِ استبداد بلکه بر عهدهُ حقوقدانان، پژوهشگران و تاریخنویسانِ مسئول و هر انسانِ آزادیخواه و باورمند به حقيقت بمثابهُ پایهُ اصلی در راهِ پیریزیِ ساختاری دموکراتیک، مردمی و رها از هرگونه استبداد، اختناق و بیعدالتی برایِ آیندهُ این سرزمین و مردمانش میباشد.
بهمن بامداد – آذر۱۴۰۲