روشنفکران و معضل گفتگو، چرا مناظره!؟

سپهرداد گرگین: به راستی که تا به حال کسی نمی‌داند که چگونه و طی چه مراحل پیچیده‌ای در فرایند مغز بشر ابتدائی، ابزار سازی به صورت یک روند فکری جاری شد، این جهش، میوتیشن (موتاسیون) هر گونه که صورت گرفته‌باشد یک نتیجه‌ی مشخصی داشت که بشر ابتدائی را از حیوانات جدا ساخت و مسیر دیگری را برایش رقم زد!

جامعه شناسان بزرگ از همین روی بوده که گفته‌اند این کار و وسیله سازی بود که انسان را ساخته است!

چه کسی می توانست حدس بزند که وسائل زمخت و سنگی ابتدائی این بشر رفته رفته تکامل بیابد!

از شخم زدن زمین با سنگ تا دورانی که مس و مفرغ را شناختیم و  شخم هایمان را با آن ساختیم تا زمانی که آهن را کشف کردیم و وسائلمان آهنی شد و این روند را ادامه داده ایم تا اکنونی که حتی دست در ژنهای دانه‌ها و گیاهانمان می‌بریم و برای مثال خوشه های انگور چند ده کیلوئی را می‌سازیم!

در طی هزاران هزار سال به اینجا رسیده‌ایم که همه کم و بیش در حد توان و بضاعت درک علمی مان آنرا درک می‌کنیم!

ما ایرانیان خوش ذوق مسلمن این شعر مولانا (دفتر سوم مثنوی معنوی)  را شنیده ایم که چگونگی تطور بشری از جمادی به حیوانی و صعودش  به مرحله ی  بشر شدن  را مطرح می‌کند تا آنجا که پرنده ی تصورش میتواند پرواز کند و  دست آخر می‌گوید ” آنچه اندر وهم ناید آن شوم “!

آری بشر امروزه راه درازی را طی کرده و اگر بتواند این کره ی سبز و آبی ( زمین)  را برای خویش نگاه دارد، راه درازتری را در پیش دارد!

موضوع مهم حرکت در این راه درازتر و در پیش گرفتنش می‌باشد!

چگونه می‌توان از مسیرهای سنگلاخی‌اش به آسانی عبور کرد! چگونه میتوان این سفر را آسان تر ساخت!؟

یکی از معضلات بشر امروزه در حوضه‌ی تفکر، مطلق گرائی اوست! بشر امروزه به سختی می‌تواند درک کند که درک و فهم و شعورش نسبت به مسائل جهان در هر زمینه ای یک درک نسبی است نه یک درک مطلق

همانگونه که علم  ، بطور کلی اگر صحبت کرده باشیم ، نسبی است .

 

به همین منظور بوده است که گفته‌اند ” همه چیز را ، همگان دانند ” و بسیاری از این همگان در آینده هستند و غیر قابل دسترس برای اکنون ما!

پس به تبع‌اش شاخه های مختلف علوم و در مورد مشخص ما علم جامعه شناسی هم نسبی است !  

برای اینکه من مشخص تر صحبت کرده باشم در اینجا روی سخنم را با چپ به‌طور کلی در ایران مطرح می‌کنم!

چپی که دماغ خود را بالا گرفته و هرروز شاهد کشته شدن رفیقان و فرزندان این خاک و عزیزانش است، چپی که انواع و اقسام مثال‌ها از غارت‌ها و دزدی‌ها و فساد این رژیم عقب مانده و ارتجاعی اسلامی ایران را جار میزند و بازگو می‌کند! ولی همچنان با دماغی بالا خود را مرکز ثقل جهان میداند ! چپی که تنها تئوری خود را قبول دارد و بس!

درست مثال مذهبیون و معتقدین به “خدا ” که هر کدام تصوری از خدا در ذهن خود دارند که گاهن این تصورات در ذهن شان با تصورات دیگری متفاوت می‌باشد ولی در گفتار از “خدای واحد” یاد می‌کنند! چپ‌ها نیز از “مدینه ی فاضله ” ای که در ذهن دارند همین گونه از جامعه‌ی سوسیالیستی و کمونیستی شان دم می‌زنند! که در واقع اگر بخواهیم خوب دقت کنیم، هرکدام تصوری از دنیای ایده آل خود در ذهن خویش دارد و می‌خواهد جهان را متقاعد کند که او درست فهمیده و درست میگوید و همه باید به گرد او جمع گردند و راه او را دنبال کنند.

این مبحث را اگر به طور فرض، درست بگیریم که راه های پیشنهاد شده همه درست باشند! اما هنوز موضوعی که نادیده گرفته می شود این ست که برای رسیدن به نقطه ی ساحتن باید در ابتدا همکاری کنیم تا این دیوار و ساختمان کهنه را ویران کرده ، صندلی های قدرت را در اختیار بگیریم و شورای هماهنگی بوجود بیاوریم!

باز گردم به دوران سنگی و نو سنگی، بشر اولیه که شخم و پیکان سنگی می‌تراشید و می‌ساخت و بسیار هم از خود و کار خود راضی بود و شاید خویش را استاد دهر می‌نامید را بر داشته و در سفر تاریخی مان او را از دوران مس و مفرغ عبور داده و به دوران آهن برسانیم و دستهایش را از ابزار و آلات مسی و مفرغی گذرانیده با شخم ها  و پیکانهای آهنی آشنا سازیم ! چه خواهد گفت ! آیا باز هم مغرور کار و تبحر ابزار سازی خویش خواهد بود!؟

 به واقع ،  تفکر و اندیشه ی بشر در یک مسیر و روند تکاملی است !

هیچ مرجعی در آینده وجود ندارد تا این تفکر فعلی را با آن مرجع بسنجیم مگر اینکه تفکر و شعور در هر مرحله از حرکت و تاریخ بشر را با مرحله و تاریخ مشخص دیگری در گذشته بررسی نمائیم!

نام شریف این مقوله را نسبی گرائی میگویند! ( خطاب به دوستان چپ عرض میکنم )

یعنی بررسی وضعیت ها نسبت به یکدیگر! یعنی سنجش دو چیز نسبت به هم و تعیین وجوه آنها نسبت به همدیگر!

اما سئوال این‌است که چه راهی برای بررسی آینده و حرکت به جلو می‌ماند ، حال که برای آینده و ” مدینه ی فاضله مان ” مرجعی برای بازنگری  و سنجش نداریم!؟

اینجاست که ضرورت بحث و گفتگو و مناظره پیش میآید!

مناظره در فرهنگ لغت به معنای گفتگو و صحبت روی موضوعی (مشخص) تبیین شده است!

ما جامعه‌ی خوشبخت و شادی را در پیش روی خود نداریم که اکنون مان را با آن بسنجیم! هرکدام از ما به گونه ای آنرا متصور می‌شویم و به گونه‌ای راه رسیدن به آن را در ذهن خود متصور می‌شویم! هر چقدر هم عنوان کنیم علمی می‌اندیشیم اما هنوز علم ما علمی نسبی است!

پس باید این تفکرات را مورد  بحث و نقد و بررسی قرار داد! و نوین ترین و بهترین راه شناخته شده ی آن مناظره می‌باشد!

آنانی که قبله گاهشان تمدن غرب است میتوانند رد پای این درک را در فرهنگ غربی و مناظرات آنها در مجامع علمی و سیاسی و اجتماعی شان ببینند!

اما چپ ما ، علیرغم زندگی اکثر آنها در غرب ، چنان عقب مانده و درمانده است که از دیدن آن حتی غافل مانده است!

چپ ما از مناظره گریزان است و آنرا به حساب دوئل و مبارزه ی فردی مینگرد! در حالی که در یک فرهنگ برتر ، مناظرات اهدافشان نه افراد که تفکرات هستند .

ما ایرانی‌ها تقریبن همه کتاب حافظ را در خانه داریم یعنی افکار او را داریم نه خودش را! و اگر غزل‌های او را نقد و بررسی می‌کنیم یعنی افکارش را می‌شکافیم!  ما اگر مارکس را نقد می‌کنیم به شخصیتش ایراد نمی‌گیریم و شخصیت فردی‌اش را زیر سئوال نمی‌بریم که مثلن چرا شش فرزند داشت یا چرا با ازدواج دخترش مخالف بود و … ! اینها مسائل خصوصی ، شخصی و شخصیتی افراد هستند که در مناظرات نباید مورد هدف باشند!

آنچه می‌تواند ما را و راه ما را به سوی آینده روشن سازد همانا برخورد به اندیشه‌ها و راه حل ها و نقطه نظرات همدیگر است!

مناظره می‌تواند یک مورد مشخص را از دو و یا چند دیدگاه در معرض دید همگان قرار دهد و خرد جمعی می‌تواند از دل این دیدگاه‌ها، بهترین‌ها را برگزیند!

چه بسا اتفاق افتاده که از دل چند دیدگاه در مناظرات، دیدگاه‌های جدیدی بوجود آمده اند!

من در این مقاله نمی‌خواهم به روانشناسی  روشنفکر  راست و چپ قلعه نشین، شخصیت طلب، خود خواه و خود محور، پرتوقع و راحت طلب، کم سواد و فرهنگ گم کرده‌ی ایرانی بپردازم که بیشتر تاکیدم بر روی باز کردن مقوله‌ی مناظره و جا انداختن این فرهنگ در این چپ است! (به راست نمی‌پردازم که خلط مبحث نکرده باشم)

امید است دوستانی که کمی عرق انسان دوستی در درون دارند و بیشتر روی عمل ایجاد زندگی انسانی در همین زمان تا شعار دادنها و نظریه پرداختن تک نفره برای معروف شدن تاکید دارند به کنه این مقوله پی ببرند و در جهت ساختن فضائی برای مناظره و بحث‌های دو و چند نفره بر روی موضوعاتی خاص و گره گشا در مقابل دید جامعه همت کنند مخصوصن در تشکیلات‌هایشان!

در پایان و به عنوان ختم کلام برای کسانی که به ادبیات اشراق دارند و کمی میفهمند این مطالب را ، می‌نویسم که، سال‌های پیش در چکامه‌ای اینگونه بیان کرده بودم :

می‌پرسی

و هزاران بار از تحرک تکرار کلمه‌ی “چرا”

خرمنی از سئوال بر ذهنم جاری می‌سازی .

میخواهی

عمیق و دردمند

رمز رشدی سبز گونه را

برای کودکان سبز جوانه

تا برقله ی لبخند فاتحانه سرود بخوانی

و آنچه را که بر وجود تو همگون گردد

در پیکر دیگری زیبا بیآبی

می پرسی

و هزاران بار در فضای باغ تصوراتم

سماجت چشمان اصرار را

در آهنگ صدایت در مییابم .

میپرسی

 و امتداد پرسش

بر لب‌های خواستن ات

شاید

بوسه ای گردد

که برای لذت یک درک

بر گونه ی رفیقی بجای گذاری .

سئوال کن

برای یافتن گمشدگان تنهائی

سئوال کن

تا گرمی قلب حقیقت را

با احساس سرد دستانت

آشنا سازم

و اندیشه ی انسان گونه زیستن

با تولد هر نوزاد

به زمین باز گردد.

میپرسی

و جنگل مشغول فکر مرا

به سکوت خاموشی تبدیل میکنی

تا اولین تشعشع طلوع را

بر صفحه ی  سیاه  نادانی ام  بنشانی

میپرسی

و تکرار سئوال ات

ابری پر بار میگردد

تا بر کویر زندگی کارگری ام

باران خیال آسودگی بارد

تو در سئوال خود

مرا پی چیزی روانه میسازی

تو با هر سئوال

ثانیه هایم را

به دریای خواستن پیوند میدهی

سئوال کن

که آغاز سئوال تو

پایان تحجر من است

سئوال کن

از نامم آغاز کن .

با هم می‌توانیم دنیائی بهتر بسازیم.

منتظر نظراتتان می‌مانم نازنینان .

سپهرداد گرگین – کانادا

sepehrdadgorgin@hotmail.com

اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقاله‌های ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاه‌ها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزش‌گذاری نمی‌کند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاه‌های مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی به دموکراسی است.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

پانزده − 7 =