اگر شما هم در فعالیتها و اعتراضات مدنی شرکت دارید و در اجتماعات حاضر میشوید، اگر فکر میکنید که ممکن است شما یا فرزندتان بازداشت شود یا گمان میبرید که در خطر بازداشت هستید! و آیا فکر میکنید دوست شما یا نزدیکان شما در زمان بازداشت نیاز به رسانهای شدن نامشان دارند یا خیر! و آیا فکر میکنید اطلاع رسانی به سود یا زیان فرد بازداشتی است؟!
ممکن است نوشتار زیر پاسخ برخی پرسشهای شما باشد:
یادداشتی از “علیرضا اعظمی” در باب خبر رسانی از وضعیت بازداشتیان و خانوادهها:
آیا مسئولیت اطلاعرسانی از وضعیت بازداشتیان، تمام و کمال با خانوادههاست؟
مسلما مسئولیت با خانوادههاست، اما نه همیشه!
خانوادههایی که اولین بازداشت فرزندان خود را تجربه میکنند، با شرایط بد زندان و بازیهای وزارت اطلاعات آشنا نیستند.
در زمانی که هر روز به خانوادهها وعدهی آزادی داده میشود، شخص بازداشتی زیر شکنجه روانی (مثلا به بازداشتی گفته میشود “هیچکس پیگیر تو نیست، اسمت را هم نمیدانند، به راحتی تو را میکشیم، دوستانت اعتراف کردند، آزاد شدند و…”) بوده و همزمان تخلیهی اطلاعاتی میشوند و هر روز به جرمهای نکردهی آنان،افزوده میشود.
در چنین شرایطی که دست و بال بازجو باز است، اصولا خانوادهها در استرس شدید بوده و بهخاطر سه چیز، تنها به فکر آزادی موقت فرزند هستند:
۱_ بنا بر سنت، نگران شایعات و آبرو هستند.
۲_ دروغ اطلاعات را باور میکنند و ماجرا را ساده میگیرند!
۳_ به رسانهها بیاعتمادند.
عموماً برخوردِ خانوادههای بازداشتیان احساسی است و البته این طبیعی است، اما وقتی خانوادهای خبر را تکذیب میکند و یا به هر دلیل رسانه ای نمیکند، باید دو نکته را در نظر داشته باشد:
۱_احتمال خودکشیشدن بازداشتی در زیر بازجویی وجود دارد.
۲_احکام سنگین که بخاطر طولانی شدن بازجویی در انتظار است.
در همین روزهای گذشته شاهد بودیم، بیخبری و سکوت در برابر بازداشت چه تبعات سنگینی برای فعالان مدنی داشته و هر کدام با اتهامات واهی محاکمه شده و دختران شجاع ایران مانند پریسا رفیعی و رویا صغیری یا دراویش گنابادی و هزاران هزار معترض گمنام، در بیدادگاهها حبسهای سنگین متحمل شدند.
یا مواردی همچون آرمان غفوری فعال محیط زیست کرد که همچنان خبری از زنده بودن او در دست نیست و در بیخبری به سر میبرد.
هنوز به یاد داریم که دهها جوان چون سینا قنبری در دیماه ۹۶ در زندانهای جمهوری اسلامی خودکشی شده و در اصل به قتل رسیدند.
در نتیجه بازجو راست نمیگوید و خانواده هم همیشه درک درستی از احتمالات ندارد و جایگاه احساسی و همچنین ترس، اجازهی مصاحبه با رسانهها یا انتشار اخبار را به آنها را نمیدهد و این مسالهی بزرگی است که گاها به قیمت جان و عمر معترض، تمام میشود.
اما گاها هم منابع خبری خانوادهها نیستند، رسانهها یا شهروندخبرنگارها از طرق دیگر اطلاعات بدست میآورند و در صورت رضایت، یا عدم رضایت (کتبی) خانوادهی بازداشت شده، خبر را منتشر میکنند و این عملی غیر اخلاقی نیست.
تنها در صورتی کار غیر اخلاقی است که منبع خبر خانواده باشد و به طرفِ رسانهای اعلام کند که نمیخواهد خبر منتشر شود و اینجاست که فرد مطلع، باید رسم امانتداری را به جا آورد.
شرایط بازداشت برای همه یکسان نیست و در جنایتکار بودن سیستم هم شکی نیست.
“واجا” از رسانهای شدن جنایات خود هراس دارد.
یادمان باشد معترض یک انسان بالغ است و با آگاهی پا به میدان گذاشته و خطر را به جان خریدهاست، او خوب میداند که حمایت شدن در این شرایط چه اندازه مفید است.
پس اگر معترض بالغ خودش خبر بازداشت منتشر کرد، دیگر نیازی به اجازهی خانواده برای خبر نیست!
اطلاعرسانی یعنی “گردش اخبار موثق و آنچه هست” نه “آنچه به صلاح است، باشد”
این روزها اطلاع رسانی صحیح برای بازداشتیان ضرورت است و در خفقان اطلاعاتی احتمال خطا در اطلاعرسانی نیز وجود دارد، پس همکاری و رضایت خانواده برای اطلاعات دقیق ضروری است.
ولی هنگامی که خبرها از منابع دیگری ( جز خانوادهها ) درز میکند و وقتی که بحث “جان معترض” مطرح شد، اجازهی خانوادهها هم دیگر لازم نیست و وظیفهی انسانی ماست، با اطلاعاتی که در دست داریم، از وضعیت معترضان بنویسیم و در این راه ممکن است عدهی کمی از خانوادهها رضایت نداشته باشند، اما شک نکنید که عدهی زیادی با افشاگری و خبررسانی ما از مرگ نجات پیدا کردهاند.
چشمهای زیادی منتظرند و گمنام ها در معرض خطرهای بزرگتر هستند.
واقعیت این است که معترضان و مخالفان مستقلِ سیستم، رسانههای محدودی در دست دارند و مشارکت ما و همه مردم بسیار مهم است، تغییر هزینهبر است و کسانی که برای تغییر هزینه میدهند، قابل احترام و لایق توجهاند.
دیری نگذشته است که در سکوت و بیخبری محض دهها تن از تظاهرات کنندگان مردادماه به شکنجهگاههای قرچک و فشافویه منتقل شدند و شرایط وخیمی را میگذرانند.
هر کس که مردم را به خیابان دعوت میکند، در برابر بازداشتیان و رساندن صدایشان هم مسئول است.
نگذاریم این دو زندان و زندانهای شهرستانهای دور افتاده، در سکوت ما تبدیل به کشتارگاه رژیم بشود!
یادمان باشد همه به یک اندازه مسئولیم و باید تلاش کنیم تا صدای بیرسانهها باشیم و به سمپاشیها توجه نکنیم.
به امید آزادی و روزی که تمام زندانهای ایرانِ آزاد بدل به کتابخانه شود.
«علیرضا اعظمی»-شهریور ۹۷