مادر «سعید ملک پور»، زندانی ایرانی- کانادایی محکوم به حبس ابد، در نامهای به دادستان تهران، خواستار عفو فرزندش شد.
سعید ملکپور، زندانی محبوس در زندان اوین که ۱۰ سال گذشته تا کنون را بدون یکروز مرخصی، در زندان سپری کردهاست، در مهرماه ۱۳۸۷، در جریان سفر به ایران “برای دیدار با پدرش در تهران” بازداشت شد. وی از سوی سپاه متهم به مدیریت سایتهای مستهجن فارسیزبان شد. “فعالیت تبلیغی علیه نظام”، “توهین به مقدسات”، “توهین به رهبری”، “توهین به رئیس جمهور”، “ارتباط با گروههای معاند نظام” و “فساد فی الارض” از جمله اتهاماتی بود که برای «سعید ملکپور» در نظر گرفته شد و در پاییز ۱۳۸۹، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی، به ریاست قاضی “مقیسه”، بابت آن، حکم اعدام و هفت سال و نیم حبس صادر شد. در شهریور ۱۳۹۲ اعلام شد که حکم او با یک درجه تخفیف به حبس ابد تغییر یافته است.
مادر این زندانی دو تابعیتی در نامهای که در وبسایت انصافنیوز منتشر شدهاست، خطاب به دادستان تهران نوشتهاست: «من مادر سعید ملک پور هستم. سعید پدر ندارد و ظاهرا من هم پدر و هم مادر او هستم، اما او بعد از خدا تنها تکیهگاه من است که بیش از ده سال است از آغوش مادر دور افتاده و در آغوش زندان و دیوار است. او اگر هر جرمی کرده باشد ده سال سخت که خودتان میدانید چندسالش را در انفرادی یا زندان بسته بوده، برایش بس است. به مادری که در سن از پاافتادگی، نیازمند یاری پسرش هست، فکر کنید».
او از جعفری دولت آبادی، خواسته که پسرش جزو مشمولان عفو قرار بگیرد.
متن نامه مادر سعید ملک پور به شرح زیر است:
من مادر سعید ملک پور هستم. سعید پدر ندارد و ظاهرا من هم پدر و هم مادر او هستم، اما او بعد از خدا تنها تکیهگاه من است که بیش از ده سال است از آغوش مادر دور افتاده و در آغوش زندان و دیوار است.
او اگر هر جرمی کرده باشد ده سال سخت که خودتان میدانید چندسالش را در انفرادی یا زندان بسته بوده برایش بس است. به مادری که در سن از پاافتادگی، نیازمند یاری پسرش هست فکر کنید.
بعد از اینهمه سال که هر لحظهاش برای ما به سالی بوده است حتی مرخصی هم نیامده است. من مطمئن هستم رافت اسلامی جز این است و منِ مادر به رافت اسلامی نظام و شما چشم دوختهام و انتظار دارم با توجه به اینکه همه مراجع ذیربط، از زندان تا کارشناس پرونده، حسن اخلاق و رفتار او را تایید میکنند شما که مدعی العموم و مدافع حقوق مردم هستید طعم رأفت اسلامی را به او بچشانید و با توجه به اینکه رییس محترم قوه قضاییه وعده عفو گسترده و بیسابقه دادهاند، موافقت خود با عفو او در کمیسیون عفو و بخشودگی را اعلام بنمایید تا در چهلمین سال انقلاب او هم در لیست عفو قرار گیرد.
جناب آقای دادستان؛ من از شما نه فقط به عنوان دادستان که به عنوان یک هموطن و یک کسی که میتواند احساس پدر و مادری و فرزندی را درک کند تقاضا دارم سعید را مثل یک فرزند ببینید و با رعایت همه قوانینی که به آنها مقید هستید نگاهی مهربانتر داشته باشید. من درخواست مرخصی و عفو پسرم را بعد از ده سال از شما دارم، لطفا هرطور صلاح میدانید، مقدمات آن را فراهم کنید که همواره دعاگویتان خواهیم بود.
سعید ملک پور، زندانی دو تابعیتی محبوس در زندان اوین در مهرماه ۹۷ بدلیل مشکلات قلبی به بیمارستان طالقانی تهران منتقل شد و بدون رسیدگی درمانی مجددا به زندان بازگردانده شد.
در عکسی که از زانوی این زندانی در بیمارستان گرفته شدهبود، توده مشکوکی دیده شده و وی اکنون منتظر نتیجه تستهای امآرآی است. همچنین آقای ملکپور در مدت زمان حبس به بیماریهای دیگری از جمله سنگ کلیه و مشکل پروستات نیز مبتلا شده است.
گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۱۸، ایران را یکی از ۵ زندان بزرگ برای روزنامهنگاران در جهان نامید و در نامهای به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، میشل باشله خواهان اقدام فوری کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل متحد، درباره وضعیت زندانیان عقیدتی از این میان روزنامهنگاران و شهروندخبرنگاران زندانی شد.
در نامه گزارشگران بدون مرز نام سعید ملکپور به عنوان یک وبنگار و از قربانیان دستگاه قضایی نظام زندانی یاد شدهاست.
سعید ملکپور، زندانی محبوس در زندان اوین، در مهرماه ۱۳۸۷، در “جریان سفر به ایران برای دیدار با پدرش در تهران” بازداشت شد. وی از سوی سپاه متهم به مدیریت سایتهای مستهجن فارسیزبان (مدیریت سایت پورنوگرافیک «آویزون») شد. “فعالیت تبلیغی علیه نظام”، “توهین به مقدسات”، “توهین به رهبری”، “توهین به رئیس جمهور”، “ارتباط با گروههای معاند نظام” و “فساد فی الارض” از جمله اتهاماتی بود که برای «سعید ملکپور» در نظر گرفته شد و در پاییز ۱۳۸۹، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی، به ریاست قاضی “مقیسه”، بابت آن حکم اعدام و هفت سال و نیم حبس صادر شد. در شهریور ۱۳۹۲ اعلام شد که حکم او با یک درجه تخفیف به حبس ابد تغییر یافته است.
آقای ملک پور در اسفند ماه ۱۳۸۷ نامه تکان دهنده ای در شرح آنچه به او گذشته است، منتشر و اعلام کرد: «وقتی از من خواستند که در مقابل دوربین از خریداری یک نرمافزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وبسایت خودم صحبت کنم و بگویم در صورت بازدید اشخاص از این سایت، این نرم افزار بدون آگاهی وی بر روی کامپیوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپیوترش حتی زمانی که کامپیوتر خاموش است به دست من می افتد و به این ترتیب من از طریق اینترنت از اتاق خواب افراد فیلم تهیه میکردم. با این که من به بازجوها گفتم، چنین چیزی از نظر فنی امکانپذیر نیست، آنها پاسخ دادند کاری به این کارها نداشته باش.»
در ۱۹ بهمن ۱۳۸۸، پس از انتقال سعید ملکپور به بند عمومی زندان اوین، او طی نامهای شرح میدهد چگونه بازداشت شده و چگونه هم در بند ۲ الف و هم در یک ساختمان دیگر، موسوم به «دفتر فنی»، تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفته تا مجبور شود علیه خود اقرار کند:
« اکثر اوقات شکنجهها به صورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشمبند و دستبند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم میزدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجویان دیکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشتهشده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشمبند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجوییها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالی که نیمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشمبند به بیمارستان بقیهالله انتقال یافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.»