خاطرات خانه زندگان (قسمت یازدهم)؛ “زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است”

خاطرات خانه زندگان قصّه نیست، نردبان است. نردبان آسمان. آسمانِ نهانِ درون که در ژرفا و پهناوری کم از آسمان برون نیست.

در خاطرات خانه زندگان، شخصیت‌ها، موقعیت‌ها، رفتارها و حادثه‌ها، سرگذشته‌ها و تجربه‌ها هر کدام تمثیلی در خود نهفته دارند و باید از این زاویه به آن نگریست.

«خاطرات خانه زندگان» با نکات ظریفی همنشین است که تنها با شنیدن آن، می‌توان دریافت.

https://www.gozaar.net/wp-content/uploads/2019/03/Khaterate_khane_zendegan_11-1.mp3?_=1

در قسمت پیش یادآور شدم ترور بیژن جزنی، کاظم ذوالانوار و یارانشان را در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ باید در مسیر تاریخی تحولاتی که به آن انجامید، مورد ارزیابی قرار داد.

سر به نیست کردن آن ۹ زندانی دلیر به ماهیت رژیم ستمگری برمی‌گشت که سرکوب آزادیخواهان را پیشه خود کرده بود، با سیاست کلی رژیم در آن سالها، با ترور عباس شهریاری و تیمسار زندی‌پور و با خط و نشان کشیدن‌های شاه برای حزب رستاخیز رابطه داشت اما خطی که انتهایش به جان‌باختن آنان در تپه‌های اوین رسید، از یورش پلیس به زندان قصر و از کنش و واکنش زندانیان سیاسی با مسؤولین امنیّتی گذشت.

مبنا، البّته ماهیت خود رژیم بود ولی واقعه ۵ تیر سال ۵۲ به مثابه شرط خارجی، نقش کاتالیزور (معین عمل) را بازی کرد. گویی از آنروز دست‌ قاتلان به سوی ماشه رفت. ماشه‌هایی که بعد‌ها (۳۰ فروردین ۱۳۵۴) شلیک شد.

زندان قصر نخستین زندان مدنی در ایران

در قسمت ششم خاطرات خانه زندگان به تاریخ پیشاقجری زندان قصر و نقش «نیکلای مارکف» در معماری آن اشاره نمودم. از آنجا که زندان قصر بخشی از تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران و یکی از ارکان تاریخ معاصر ما است بازهم به آن می‌پردازم و توجه زندانیان سیاسی را بخصوص، به اینگونه مباحث جلب می‌کنم.

در دوره استبداد صغیر که با به توپ بستن مجلس توسط محمد علیشاه آغاز گردید و با فتح تهران توسط مشروطه خواهان پایان یافت و همچنین بعد از کودتای ۱۲۹۹، که رضا خان (رضا شاه بعدی) به میدان آمد و قوای قزاق به تهران ریختند و خیلی‌ها دستگیر شدند ـ زندانیان را به پادگان عشرت‌آباد و یا باغشاه می‌بردند، اما بعد از ساخته شدن زندان قصر زندانیان غالباً در آنجا زندانی شدند.

ازیک لحاظ زندان قصر نخستین زندان مدنی در ایران است. پیش از آن زندانیان را با غل و ‌زنجیر می‌بستند.

زندان قصر در روستای خرم‌دره (بوستان خرم‌آباد) در محل قصر قاجار، قصری که فتحعلیشاه، به آن دل بسته بود، ساخته شده و خودش داستان‌ها دارد.

اولین گلخانه ایران همین جا ایجاد شد، نخستین هواپیمایی که آسمان ایران را درنوردید و در دوشان‌تپه به زمین نشست، برای تعمیر، به محل زندان قصر منتقل گشت.

در زمان قاجار هر‌سال چند روز مانده به نوروز، ساکنان کاخ گلستان به این قصر (که بعد زندان شد) نقل مکان می‌کردند تا کاخ گلستان رفت‌و‌روب شده و برای دید و بازدید‌های نوروزی آماده شود. رادیو بی‌سیم که در کشور ما برای نخستین‌بار «شنوندگان عزیز اینجا تهران است» – را به گوش مردم رساند، در همین محل (محل زندان قصر) شروع به کار کرد.

ادامه متن بعد از ویدئو:


زندان قصر و ماجرای مسجد گوهرشاد

سال ۱۳۱۴ در جریان ماجرای مسجد گوهرشاد که شرح خواهم داد، روحانیونی چون سیدیونس اردبیلی، شیخ ‌عباس علی محقق خراسانی، آقازاده خراسانی، سیدمحمد بحرالعلوم قزوینی و شیخ خلیل زنجانی دستگیر شده و آنها را به زندان قصر آوردند.

علما به سیاست رضا شاه در مورد کشف حجاب که زمزمه اجرایی شدنش می‌رفت معترض بودند.

آیت‌الله حاج آقا حسین قمی در باغ سراج الملک شهر ری به تحصن نشست و گفت: «اگر پیشرفت جلوگیری از کشف ‏حجاب بستگی به کشته شدن ده هزار نفر (و در رأس آن‏‌ها خودم) داشته باشد، ارزش دارد.»

بعد از آنکه وی با دیگر روحانیون در بیت آیت ‏الله سید یونس اردبیلی اجتماع کردند و علیه دولت تبلیغ نمودند، رضا شاه واکنش نشان داد و علاوه بر حبس آیت الله قمی در‌‌ همان باغ، روحانیون معترض را در قصر زندانی کرد و تحصن شیخ محمدتقی گنابادی معروف به بهلول و هوادارانش را هم در مسجد گوهرشاد مشهد با ضرب و زور درهم شکست. در زمان روی دادن این واقعه، هنوز کشف حجاب در هیچ جای ایران اجباری نشده بود و فرمان کشف حجاب مدتی پس از واقعه مسجد گوهرشاد صادر شد ولی متاسفانه در کتب درسی کشور ما این واقعیت اشاره نمی‌شود.

در پیامد زندانی شدن علما در قصر و ماجرای مسجد گوهرشاد، محمدولی اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی دستگیر و تیرباران شد.

او از پیش استدلال کرده بود که طرح کشف حجاب و اجباری شدن کلاه پهلوی، به مخالفین دولت بهانه می‌دهد، ولی زیر شکنجه از او اقرار گرفتند که با حکومت درافتاده است و سپس وی را کشتند. محمدعلی فروغی نویسنده کتاب «سیر حکمت در اروپا» جانب او را گرفت اما خودش مغضوب و خانه نشین شد.

یکی از اتهامات سرتیپ ایرج مطبوعی که بعد از انقلاب در تاریخ دوم ‏مهر ۱۳۵۸ تیرباران شد، ماجرای مسجد گوهرشاد بود.

ماجرای مسجد گوهرشاد مشهد و زندانی شدن علما یکی از بحث انگیزترین وقایع دوران رضا شاه بود و زندان قصر را بر سر زبانها انداخت.


زندان قصر و تاریخ اجتماعی ایران

خیلی‌ها کارشان به زندان قصر کشیده شد. ملاکین مازندران، خوانین چاه کوتاهی، اکراد الوار، گروه افسران جوان پیرو حزب نازی (گروه ۲۸ نفره جهانسوز) و امثال نصرت الدوله، تیمورتاش، سرتیپ درگاهی، صولت‌الدوله قشقایی، سیّد جعفر پیشه‌وری، میرزا طاهر تنکابنی علی‌مردان‌خان بختیاری، سردار اسعد بختیاری، مشیر همایون (شهردار تهران)، قائم مقام رشتی، امیرلشگر شیبانی، حبیب الله رشیدیان، سرتیپ حیدر قلی پسیان (پسر عموی کلنل پسیان)، علی دشتی، امیرلشگر جهانبانی، اسدالله شریفی، عزت اردبیلی (که سه سال و اندی با دست بند و پابند در یکی از تاریک‌ترین اطاق‌های مجرد قصر بسر برد و آخر هم معلوم نشد چه بلایی بسرش آوردند)،..

فرخی یزدی؛ گروه ۵۳ نفر، شعبان زمانی، دکتر تقی ارانی و…خیلی‌های دیگر، در این زندان به بند کشیده شدند و پزشک احمدی که درست یا غلط می‌گویند با سلاح آمپول هوا به کشتار مخالفین دست می‌زده در همین جا مستقر بود.

زندان قصر تنها یک زندان سیاسی نیست. بخش عمده‌ای از تاریخ اجتماعی ایران نیز در آن شکل گرفته‌است. از طاهره قرّه العین که نخستین زن زندانی در تاریخ معاصر ایران است که بگذریم، «رحیمه خانم اسلامبولی» و «راضیه غلامی شعبانی» (ابراهیم‌زاده) اولین زنان زندانی میهنمان در این زندان بوده اند.

همانطور که پیش‌تر گفته‌ام لورنس عربستان هم در دوره پهلوی اول در ایران دستگیر و به زندان قصر منتقل می‌شود و از همین جا فرار می‌کند.

بسیاری از روزنامه نویس‌ها نیز در دوران کودتا به دستور سیدضیا در همین قصر به بند کشیده شدند.


معماری نیکلای مارکف در زندان قصر

با عکس‌های هوایی که در سال‌های ۱۳۳۸و ۱۳۳۹ از زندان قصر گرفته شده و با دیگر اسناد، بسیاری از فضا‌ها و حریم کل زندان قصر دستمان می‌آید.

ورودی آن زندان به شکل هشتی‌های سنتی ایرانی ساخته شده بود. اتاقی کوچک با هشت ضلع که جز دو ضلع ورودی و خروجی آن، مابقی سکویی کوچک برای نشستن داشتند. حوض کوچکی هم در وسط این اتاق قرار داشت که با گذشت زمان خراب شده‌است.

در هر بخش از طاق هشتی، گل‌های کوچکی با آجر شکل گرفته بود و با توجه به هشت ضلعی بودن اتاق، ۸۸ گل کوچک در سقف این اتاق قرار داشت. سقف اتاق دایره شکل بود و در وسط سقف، یک گل بزرگ دیده می‌شد و همه گل‌های کوچک رو به سوی سقف و آن گل خشتی بزرگ داشتند.

نیکلای مارکف نشانه‌ها و امضای معماری خودش را علاوه بر دبیرستان البرز و دارالفنون در زندان قصر هم حک کرد و آن آجرهای کجی بود که آگاهانه بیرون پنجره‌ها می‌گذاشت.

او زندان قصر را با شیوه طراحی پاپیونی و استفاده از کاربری هشتی‌های قدیمی ساخت، هشتی‌هایی که به چند راهرو راه داشت.

اصطلاح زیر هشت برای زندان‌ها از همین جا آغاز شد.

از‌‌ همان اول، تعبیر زندان‌رفتن و آب خنک خوردن بر سر زبان‌ها افتاد، چون علاوه بر آنکه زندان قصر در منطقه خوش آب و هوای تهران آنروز ساخته شده بود، زیر عمارت کلاه‌فرنگی (از ساختمان‌های اصلی قصر) هم قناتی با آب خنک و گوارا جاری بود. قنات مزبور هنوز هم جاری و باقی است.


زندان قصر با چهار شماره !

زندان قصر درگذشته شامل زندان عمومی یا شماره یک، زندان شماره دو، زندان شماره سه، زندان شماره چهار، بهداری و دارالتادیب بود.

در سال ۱۳۴۴ شمسی، یک آموزشگاه هم تاسیس کردند.

یک حمام بزرگ و یک آشپزخانه و چندین انبار بزرگ هم در زندان قصر وجود داشت.

البته به مرور زمان، کاربری بخش‌هایی از زندان قصر تغئیر کرد.

دارالتادیب که بعد‌ها به کانون اصلاح و تربیت تغییر نام داد جایش هم عوض شد و زندان شماره دو که زندانیان قدیمی ایران به آن پاگذاشتند و در دهه ۳۰ هم محل نگهداری افسران حزب توده بود بعد‌ها در دهه ۴۰ و ۵۰ به زندان معتادین اختصاص یافت.

از سال ۱۳۳۸ سیاسی‌ها در زندان شماره ۳ و سپس در زندان شماره ۴ متمرکز شدند. زندان شماره ۳ پشت زندان شماره یک بود و از آن با یک فاصله‌ای به زندان شماره ۴ می‌رسیدیم. کمی جلو‌تر هم زندان شماره ۲ قرار داشت.

در دوره‌های بعد زندان شماره ۳ و پس از آن شماره ۴ زد گاراژ !

و زندانیان آن به زندان شماره یک (که خودش ۸ بند داشت) منتقل گشتند. زندان شماره یک خیلی پیش‌تر محل زندانیان عادی بود و آخرکار بود که یکدست به زندانیان سیاسی‌ اختصاص یافت.


زندان شماره ۱ قصر

زندان عمومی (زندان شماره یک) ساختمان اصلی زندان قصر است و در گذشته، ویژه اشرار و جانیانی چون اصغر قاتل بود اما بعد‌ها گذار بسیاری از زندانیان سیاسی به آن افتاد.

نقشه آن شبیه چلیپای شکسته مارپیچی بود که به هم راه داشت. درآغاز یک بنای لوزی شکل داشت اما در دوره‌های بعد، دو بازو به آن اضافه شد.

آنطور که شنیده ام حالا که زندان قصر به باغ موزه تبدیل شده، فضای داخلی زندان شماره یک با نشانه‌ها و فضاسازی‌هایی که اصلاً ربطی به تاریخچه زندان ندارد رنگ و لعاب گرفته است و برای خالی نبودن عریضه، در انتهای دو بال آن ساختمان، زندان دوران شاه را به شکل غیرهنری مثلاً به طور نمادین بازسازی کرده‌اند.

از اشارات خوبی که به فرخی یزدی شده که بگذریم، در ابتدای بخشی که پهلوی اول نام گرفته، کپی برخی مکاتبات اداری قصر و مجسمه مومی دو ژاندارم با لباس و کلاه آبی و سبیل مخصوص قرار گرفته و بعد سلول‌هایی که کنار یکی از آن‌ها تابلویی با عنوان «۵۳ نفر» بدون هیچ توضیحی گذاشته شده، بدون اینکه تصویری یا مجسمه‌ای یا حتی نوشته‌ای از آنچه بر گروه ۵۳ نفر رفته اضافه شود.

زندان شماره یک، ته قصر واقع شده بود و درآغاز شش تا بند داشت.

«بند یک»، «بند دو و سه» و «بند چهار و پنج و شش»

بعد بندهای ۷ و ۸ را هم در قسمت بند یک به آن اضافه کردند. (بند هشت را روی بند هفت ساختند.

«بند یک و هفت و هشت»، حیاط مشترکی داشتند.

در زندان، در هر زندانی، هر بند بوی خاص خودش را دارد. زندانیان سیاسی این مسأله را خوب می‌دانند. هر بند بوی خاص خودش را دارد. خاطرات خودش را دارد.

بند ۸ در آغاز، قرنطینه بود و من حسین سلاحی و خسرو ترگل را آنجا دیدم.

۲۸ خرداد سال ۵۴ از همین جا برای تیرباران برده شدند. یادم هست وقتی حسین سلاحی را بردند و اعدام کردند، برادرش «رضا» را هم بردند زیر هشت و انتقامی، کابل زدند.

خدود ۲۰ روز پیش از انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، سی دی سال ۱۳۵۷ در اتاق شماره ۴ بند ۸ زندان شماره یک، آخرین دسته زندانیان سیاسی که آزاد می‌شدند پای سخنان موسی خیابانی نشستند…بگذریم.

وقتی از بیرون وارد مجموعه ساختمانی زندان شماره یک می‌شدیم. پس از عبور از در بزرگ آهنی و به دنبال آن از در میله‌ای به هشتی مربع شکل بزرگی می‌رسیدیم که دفتر سرهنگ زمانی، اتاق افسر نگهبان، اتاق ملاقات و آسایشگاه نگهبانان در آن واقع شده بود. اتاق استوار قدیمی که زندانیان را تحویل می‌گرفت نیز در همین قسمت خودنمایی می‌کرد.

اگر از بیرون به زیر هشت می‌آمدیم، سمت راست آن هشتی مربع شکل، به بند ۱و ۷ و ۸ راه داشت.

سمت چپ به بند ۲ و ۳

و روبرو به بند ۴ و ۵ و ۶ که شکل ساختمانی آن شبیه تی انگلیسی (T) بود.

وقتی از زندان شماره یک (و از زیر هشتی مربع شکل آن) به قسمت روبرو یعنی بند ۴ و ۵ و ۶ می‌رفتیم و ادامه می‌دادیم یک حوض در وسط و چند درخت توت در اطراف حوض دیده می‌شد. سپس به راهرو درازی می‌رسیدیم که ۷ اتاق در آن بود.

سه اتاق بزرگ و ۴ اتاق کوچک. هر اتاق پنجره‌ای داشت که به حیاط باز می‌شد. یک آلاچیق هم کنار حوض بود که شاخه‌های مو (انگور) آنرا پوشانده بود.

انتهای بعضی اتاق‌ها پستوی کوچکی وجود داشت که نگهبان بند دیدی نسبت به آن نداشت. این پستو‌ها خیلی به کار زندانیان می‌آمد.

نزدیک به آخر راهرو، سمت چپ، آشپزخونه و سمت راست، توالت واقع شده بود و به طرف بالا پله می‌خورد. پاگردی آنجا بود که به بندهای ۴و ۵ و ۶ راه داشت، آنجا را زیربازارچه می‌گفتند و محل تلویزیون بود. سلمانی بند و فروشگاه (که محمد تقی کلافچی مسؤول آن بود) در همین قسمت قرار داشت.

دست راست آن پاگرد، به بند ۶ راه داشت و دست چپ به حمام عمومی و بند ۵

پیش از آنکه سرهنگ محرری و سرهنگ زمانی میخشان را بکوبند، سفره غذا در بند ۵ انداخته می‌شد و زندانیان دسته جمعی دور سفره‌ای بزرگ می‌نشستند و با هم غذا می‌خوردند. در مقطعی همه زندانیان با هم در بند ۵ ورزش می‌کردند.

کسانیکه کوتاه مدت بازداشت می‌شدند و موقتی در زندان بودند و نیز زندانیانی که حکمشان از ۶ ماه تا ۲ سال بود بند ۱و ۷ و ۸ می‌ماندند. اگر از ۲ سال تا ۵ سال حکم می‌گرفتند بند ۲ و ۳ می‌رفتند. از ۵ سال تا ۱۰ سال بند ۴، از ۱۰ تا ۱۵ سال بند ۵ و ابدی‌ها و قدیمی‌ها بند ۶ بودند.


زندان شماره ۲ قصر

زندان قصر ۱۱ آذر سال ۱۳۰۸ افتتاح شده‌است. چه بسا زندانیان قدیمی ایران که از سال ۱۳۱۰ و کمی پیش از آن دستگیر شدند هم در زندان قصر بوده اند امثال حسین پور رحمتی و سید محمد تنها (که این دو بر اثر بی غذایی و بیماری در زندان جان دادند)، سید جعفر پیشه وری، داداش تقی زاده، پور رسول، ابوالقاسم اسدی (که بعد از حیدرخان عمواغلی قدیمی ترین عضو ایرانی حزب بلشویک روسیه بود)، دکتر اسماعیل شفیعی (از دسته رشتی‌ها که یکبار ۳۷ روز تمام اعتصاب غذا کرد)، نیک روان (مدیر روزنامه فکاهی صورت) و…

به جز کسانی که اسم بردم، افراد دیگری هم از قدیم در قصر بودند. بسیاری از آنان را ما نمی‌شناسیم. نسل جدید هم نمی‌شناسد…

یوسف افتخاری، رحیم بهداد و علی امید (عباس گاندی) که اعتصاب معروف آبادان را در سال ۱۳۰۸ رهبری کردند، همچنین کسانیکه به آنها اتهام ترور رضا شاه را بسته بودند. (دکتر مسنن،… عاصمی و سید ابوالقاسم موسوی)

گفته شده وقتی دکتر ارانی را شلاق می‌زدند سید ابوالقاسم موسوی با اینکه خودش در زنجیر بود به سرهنگ آقاخانی (نیایش) می‌توپد که ای ستمگر خجالت بکش…

البته او تاوانش را هم پس می‌دهد. خود موسوی را هم به قصد کشت زدند.

موسوی همزمان با قیام شیخ محمد خیابانی «حزب اکثریون» را با ابوالقاسم اسکندانی به تقلید از حزب بلشویک تشکیل داد. (به زبان روسی بلشویک большевики یعنی اکثریت)

از گذشته، زندانی که بعداً به شماره ۲ مشهور شد وجود داشت. البته زمان نخست وزیری «سپهبد رزم آرا» بتون آرمه ای و نونوار شد و گفتند از نو ساخته شده و تازه ساز است.

زندانیان موسوم به ۵۳ نفر هم در قصر بودند.

منظور از ۵۳ نفر آن دسته از زندانیان سیاسی است که در دوران رضاشاه در سال ۱۳۱۶ خورشیدی بازداشت شدند. این زندانیان که اکثرا در زندان شماره ۲ قصر (در بندهای ۲ و ۷) زندانی بودند بیشتر تمایلات چپ و سوسیالیستی داشتند و شماری از آنها بعداً حزب توده ایران را بنیان گذاردند. بین آنان انسانهای شریف کم نبود و چند نفر هم بودند که هیچ ربطی با زندان و زندانی سیاسی و مقاومت و این چیزها نداشتند.

از آنجا که در ویکیپدیا، در لغت نامه دهخدا و منابع مشابه، اسامی دقیق و کامل ۵۳ نفر نیامده، من اینجا نام همه آنها را می‌آورم.

۱.    تقی ارانی

۲.    عبدالصمد کامبخش

۳.    محمد شورشیان

۴.    محمد بهرامی

۵.    محمود بقراطی

۶.    علی صادقپور

۷.    ضیاء الموتی

۸.    عباس آذری

۹.    محمد پژوه

۱۰.   محمد باقر فرجامی

۱۱.   بزرگ علوی

۱۲.   مهدی رسایی

۱۳.   نصرت الله اغرازی

۱۴.   انور خامه‌ای

۱۵.   ایرج اسکندری

۱۶.   مرتضی یزدی

۱۷.   رضا رادمنش

۱۸.   مهدی لاله

۱۹.   نصرت‌الله جهانشاهلو

۲۰.   علینقی حکمی

۲۱.   محمد رضا قدوه

۲۲.   عزت الله عتیقه چی

۲۳.   اکبر افشار

۲۴.   مجتبی سجادی

۲۵.   مرتضی سجادی

۲۶.   رحیم الموتی

۲۷.   ولی خواجوی

۲۸.   آناقلیج خضربابا

۲۹.   مرتضی رضوی

۳۰.   خلیل انقلاب آذر

۳۱.   شعبان زمانی

۳۲.   تقی شاهین

۳۳.   رضا ابراهیم‌زاده

۳۴.   فریدون منو

۳۵.   عماد الموتی

۳۶.   تقی مکی‌نژاد

۳۷.   حسن سجادی

۳۸.   ابوالقاسم اشتری

۳۹.   فضل‌الله گرگانی

۴۰.   علی اکبر شاندرمنی

۴۱.   رجبعلی نسیمی

۴۲.   بهمن شمالی

۴۳.   سید جلال حسن نایبی

۴۴.   سیف‌الله سیاح

۴۵.   یوسف ثقفی

۴۶.   خلیل ملکی

۴۷.   حسین تربیت

۴۸.   احسان الله طبری

۴۹.   عباس نراقی

۵۰.   حکیم الهی

۵۱.   نورالدین الموتی

۵۲.   حسن حبیبی

۵۳.   مهدی دانشور

بزرگ علوی یکی از اعضای این گروه زندان قصر را اینگونه تصویر می‌کند: «جای مرموزی است این زندان قصر، ولی در عین حال پیچ و مهره آن ساده و انعکاس کامل زندگی ملت ایران است. حکومت فعال مایشائی که در خارج حکمفرما بود در زندان نیز فرمانفرمایی می‌کرد.»

زندان شماره ۲ در آغاز چندین بند و سه حیاط داشت و در سمت راست آن بنای دو طبقه‌ای دیده می‌شد که به زندان زنان اختصاص یافت که بعداً آنرا بتدریج ساختتد.

برگردیم به زمانیکه دکتر ارانی و دیگران در زندان بودند. در آنزمان زندگی زندانیان در بندهای مختلف زندان با هم فرق فاحشی داشت. انگار زندان هم طبقاتی بود و آنجا هم طبقات حاکم بود.

محدودیت‌های بند دو با مثلاً بند ۷ (در این زندان) قابل مقایسه نبود. دوره ای که گروه ۵۳ نفر در این زندان بودند، آنها که دستشان به دهنشان می‌رسید به بند ۷ منتقل شدند اما وضع معیشت کسانیکه بند ۲ ماندند، رقت آور بود. جز چند نفر، هیچکس ملاقاتی نداشت که پول یا غذا برای زندانیان بیآورد. غذای زندان را هم که نمی‌شد خورد.

مبارزه اصلی زندانیانی مثل دکتر ارانی با پلیس بر سر وسائل بدوی پختن و تهیه غذا بود. بر سر پریموس یا اجاق نفتی که به زندانیان نمی‌دادند.

آنها با قوطی‌های کمپوت و خیارشور، اجاق درست می‌کردند. در قوطی را بر‌داشته و سوراخ سوراخ می‌کردند و آنرا وسط قوطی جا می‌دادند بطوریکه قوطی دو قسمت می‌شد. بعد قسمت بالای آن چند تا ذغال می‌گذاشتند. قسمت پائین قوطی را هم چند سوراخ می‌کردند تا هوا بکشد. این می‌شد یک اجاق ذغالی و با آن غذا می‌پختند.

البته پلیس سیاسی به همین اجاقک‌های ذغالی و قوطی‌های کمپوت هم بند می‌کرد و زندانیان مجبور می‌شدند همه را دور بریزند و با گِل باغچه، اجاق گِلی درست کنند.

در آن بند داشتن یک مداد یا کاغذ جرم بزرگی بود و زندانی را به خاطر آن به سیاهچال می‌انداختند. (بر خلاف بند ۷ همین زندان که اینگونه مشکلات را نداشت و زندانیان می‌توانستند علاوه بر کتاب و دفتر و دستک، گربه و گنجشک و کبوتر و جغد هم داشته باشند.)

سیاهچال که پلیس به آن «حبس تاریک» می‌گفت در زندان شماره ۲ در انتهای همین بند مغضوبین واقع شده بود. کسانیکه سیاهچال می‌رفتند حتی با لیوانهای چرک و نشسته حق نداشتند آب بخورند. با آفتابه کثیف مستراح از سوراخ در به آنها آب می‌دادند و مجبور بودند بنوشند در غیراینصورت از تشنگی می‌مردند.

این زندان به اصطلاح تازه را بجای شهربانی، فرمانداری نظامی به ریاست تیمور بختیار مدیریت می‌کرد.

پس از تیراندازی به محمد رضا شاه در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ کادر‌ها و رهبران حزب توده را هم به زندان شماره ۲ آوردند.

البته حدود دو سال بعد، ۲۴ آذرماه ۱۳۲۹ خسرو روزبه، مهندس علی عُلوی، دکتر حسین جودت، دکتر مرتضی یزدی، محمود بقراطی، اکبر شاندرمنی، صمد حکیمی، عبدالحسین نوشین،  احمد قاسمی و نورالدین کیانوری از همین جا در رفتند.

کودتای ۲۸ مرداد که پیش آمد، شماری از زندانیان پیشین را به جزیره خارک و قلعه فلک الافلاک منتقل کردند و اعضای سازمان نظامی حزب توده در آنجا زندانی شدند.

افسران زندانی از همین زندان، در اتاقی نیمه تاریک که باید کبریت کشیده می‌شد تا لامپ روشن شود، به سوی سرنوشت رفتند.

منوچهر مختاری گلپایگانی هم در همین زندان بود. افسر آزادیخواهی که آرزو داشت مردم و میهن ستمدیده‌اش سربلند باشند.

پدر منوچهر، (استاد محمد مختاری)، استاد بزرگ هنر، استاد منبت در گلپایگان بود.

رضا شلتوکی، بدرالدین مدنی، غلامحسین بقیعی، ابوالحسن تفرشیان، رحیم بهزاد، محمد علی عمویی و… مدتی در شماره ۲ بودند و بعداً گذارشان به شماره ۳ و ۴ و بندهای دیگر هم افتاد.

وقتی «کروژک‌ها» که سازمان شورا‌ها را تشکیل داده و نشریه‌ای هم به نام «به پیش» داشتند، دستگیر شدند (آلبرت سهرابیان و دوستانش)، قرار شد آن‌ها را به زندان شماره ۲ قصر ببرند، اما زندانیان توده‌ای‌ مقامات زندان را تحت فشار قرار دادند که این‌ها بهیچوجه نباید به بند ما بیایند وگرنه اعتصاب غذا می‌کنیم.

مسؤولین زندان مجبور شدند اعضای «سازمان شورا‌ها» را به زندان عادی بفرستند!

 …

بعد از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، آیت‌الله طالقانی را هم مدتی به زندان شماره ۲ بردند. محمد عبدخدایی هم یکوقتی اینجا بوده‌است.

در حال حاضر که جای زندان قصر را «باغ موزه قصر» گرفته، گفته می‌شود آنچه در قسمت شرقی باغ موزه به بازدیدکنندگان نشان داده می‌شود‌‌‌ همان زندان شماره دو است.


زندان شماره ۳ قصر

به زندان قصر که وارد می‌شدیم پس از طی مسافتی، تقریباً در وسط زندان به زندانهای شماره ۳ و ۴ می‌رسیدیم.

شماره ۳، ساختمانی قدیمی، دیوارهایی بلند، حیاطی مثلثی، حوضی بیضی شکل و راهروی دراز و باریکی داشت. اطراف راهرو، شش اتاق بود که پیچ می‌خورد و از سمت پله‌ها به حیاط راه داشت. این زندان با دو در مشخص می‌شد: یکی اتاق ملاقات و دیگری برای ورود و خروج به زندان.

سعید کلانتری، محمد چوپانزاده، عزیز سرمدی و عباس سورکی، سال ۱۳۴۸ از همین بند قصد فرار داشتند که البته به نتیجه نرسید.

صادق اسلامی در حیاط زندان شماره سه با صدای بلند اذان می‌گفت و با پیشنمازی «دکتر حسین عالی» شماری از زندانیان نماز جماعت می‌خواندند.

(دکتر حسین عالی،‌‌ همان پزشک عالیقدری است که بعد از ترور ناموفق شعبان بی‌مخ که «وحید افراخته» گلوله خورد، تیر را از دست وحید درآورد و دست او را بخیه کرد.) بگذریم…

افراد زیر در یک دوره در زندان شماره ۳ بودند:

صفر خان، شکرالله پاکنژاد، بیژن جزنى، آیت‌الله ربانی، ابوالفضل حکیمی، ناصر صادق، گالیک آوانسیان، مهدی حمصی، علی ناچیز قالیچه‌چیان، موسى خیابانی، دکتر شیبانى، عباس عاقلی‌زاده، مسعود رجوی، دکتر حبیبی، دکتر پیمان، عبدخدایی، احمدعلی بابایی، منوچهر صفا، عزیز یوسفی، محمد بسته‌نگار، مصطفی مفیدی، مجتبی مفیدی، محسن طاهری، حجتی کرمانی، حمید فام نریمان، جلیل گادانی، محمدعلی پیدا، کاظم بجنوردی و غنی بلوریان…

در بند ۳ تک و نوک آدم‌های نادرست مثل سید مرتضی جزایری که حتی علیه آیت‌الله میلانی و سرلشکر قرنی و… هم تک نویسی کرده بود یا «شاه مراد دلفانی» هم که با ساواک در ضربه زدن به مجاهدین همکاری کرد، زندانی بودند.

کم کم شماره ۳ تعطیل شد ولی شماره ۴ را مدتی نگه ‌داشتند.


زندان شماره ۴ قصر

در زندان شماره ۴ محمدعلی عموئی که صفرخان به او لقب «دیپلوماسی» داده بود و عباس حجری، که «ژان وال‌ژان» نامیده می‌شد، رضا شلتوکی، اصغر ذهتاب، هدایت معلم و دیگر زندانیان توده‌ای که جلوتر، زندان شماره ۲ بودند، مدتی حضور داشتند.

ابراهیم انزابی‌نژاد، … شالگونی، هدایت الله سلطانزاده، و در مقطعی آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس سحابی و دوستانشان هم اینجا زندانی می‌کشیدند.

زندان شماره ۴، نسبتاً تمیز بود. باغچه‌ هم داشت. حمام و دستشویی‌ بهداشتی آن زندان با هزینه مهندس بازرگان ساخته شده بود.

در آنجا زندانیان به آن صورت آقابالاسر نداشتند. می‌توانستند شورا، کمیته و جلسات سخنرانی تشکیل بدهند. لباس خودشان را می‌پوشیدند و باهم عکس یادگاری می‌گرفتند. مدتی رادیو هم داشتند. صفرخان و آیت الله طالقانی که داشتند.

سال ۱۳۴۳ ناصر کاخساز در همین بند به ملاقات مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی رفته بود و می‌گفت آنجا زندانیان گازهای بزرگ چهل شعله‌ای داشتند که بازاری‌ها برایشان فرستاده بودند. آیت‌الله طالقانی در زندان شماره ۴ درس قرآن می‌گفت و می‌گویند «محمد منتظری» برنمی‌تافته و مجادله می‌کرده…

مهندس بازرگان کلاس ترمودینامیک و… گذاشت. محمد مهدی جعفری عربی درس می‌داد. دکتر شیبانی زبان فرانسه و مهندس سحابی انگلیسی یاد می‌داد.

ضرار زائریان (از هم پرونده‌های بیژن جزنی) کلاس حسابداری داشت. عباس حجری از تاریخ معاصر می‌گفت و خلاصه، زندانیان همه درس و بحث داشتند.

وقتی زندان شماره یک (در شمال شرقی محوطه قصر)، برای اسکان همه زندانیان سیاسی آماده شد، شماره ۴ از رونق افتاد.

شماری از زندانیان شماره ۴ یکی دوبار با شرکت خانواده‌هایشان در بند، جشن نوروز هم ‌گرفتند. (متاسفانه اینگونه موارد کمتر گفته شده‌است.)


بند زنان در زندان قصر
سال ۱۳۵۲ حدود ۸ زندانی زن در قصر بود و آنان در یک اتاق نه چندان بزرگی بودند که در طبقه پایین زندان جنجه جنایی(زندانیان غیرسیاسی) واقع شده بود. رقیه دانشگری، عاطفه گرگین، شهین توکلی، ناهید جلال زاده، اشرف دهقانی، عاطفه جعفری و بعداً ویدا جاجبی(که اردیبهشت ۵۲ به قصر منتقل شد) و… در آن اتاق بودند. کم‌کم که تعداد زندانیان زن اضافه شد، بندی چسبیده به همان بند زندانیان غیرسیاسی ساختند که نخستین بند مخصوص زندانینان زن محسوب می شود.
سال ۵۵-۵۶ همین بند را بزرگتر کردند(۳ اتاق و یک هال) بعداً اتاق دیگری به آن افزودند و یک طبقه هم بالای آن ساختند. شایان ذکر است که تعداد کل زندانیان سیاسی زن(در دهه ۵۰) حدود ۴۳۰ نفر بود و نه بیشتر. البته بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۸۳ زن دستگیر و آزاد شدند اما محل خاصی بعنوان زندان زنان وجود نداشت.

هَزاران را بهاران در فغان آرد مرا پائیز 

بعد از سال ۵۰ در همه زندانهای کشور، از جمله قصر، زندانیان کمون مشترک داشتند. تا سال ۱۳۵۴ زندگی جمعی و سفره‌های مشترک که نمادی از وحدت نیروها بود، در زندان برقرار بود اما در پیامد ترور مجید شریف واقفی و صمدیه لباف و ضربات هولناکی که به اعتماد مردم ستمدیده ایران خورد، فشار ساواک و جریان راست ارتجاعی به اوج خود رسید و کمون مشترک زندانیان نیز تکه تکه شد.

آن ضربات هولناک به دلیل تغئیر نظرگاه که حق هر انسانی است، نبود. ضربه به اعتماد مردم بود. هروقت به پائیز سال ۵۴، فصل برگریزان، فصلی که وحدت نیروها ازهرسو زخم برداشت، فکر می‌کنم، قصیده اخوان ثالث که در زندان قصر سروده بیادم می‌آید. مهدی اخوان ثالث مثل احمد شاملو، مدتی در قصر زندان بود. او را خیلی زدند و در بند زندانیان عادی انداختند.

عجایب شهر پر شوری است این قصر قجر من نیز

درین شهر عجایب روستای دیگری دارم

هَزاران را بهاران در فغان آرد مرا پائیز

که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم

هَزاران را بهاران در فغان آرد مرا پائیز…

 

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

18 + شش =

خروج از نسخه موبایل